بهانه‌ای برای نوشتن, تجربه ها, دل نوشته

حسی به نام حس تعلق

حس تعلق یا Sense of belonging چقدر این حس برای شما آشناست؟ چقدر این حس برایتان مهم، ضروری و حتی حیاتی است؟ چقدر با تجربه کردنِ این حس در جنبه‌های مختلف زندگی‌تان شوق، انگیزه، محبت، عشق، دلبستگی، شادمانی و رضایت؛ و با نداشتن یا از دست دادنش بی‌تفاوتی، نارضایتی، طردشدگی، آزردگی و یا سردرگمی‌را تجربه… ادامه مطلب حسی به نام حس تعلق

بهانه‌ای برای نوشتن, دل نوشته

دردهایی که قابل بیان نیستند

دردهایی هستند که از آنها با درد مشترک نام برده می‌شود. در میان جمعی یا جماعتی و یا حتی ملتی مشترکند، و بسیاری آن را، فریاد می‌کنند. نمونه‌های فراوانی از آنها را در همین مقطع از زمان و در همین نقطهٔ دنیا که زندگی می‌کنیم می‌بنییم و لمس می‌کنیم. وجود داشته‌اند، و امروز شاید بیش… ادامه مطلب دردهایی که قابل بیان نیستند

الهام بخش, برای فکر کردن, دل نوشته

ما می‌توانیم تناقض‌ها و آرمانی نبودن آدم‌ها را به رسمیت بشناسیم | با اشاره‌ای به رادیو راه

اگر گاهی فرصت پیدا کنم، در کنار چند پادکست موردعلاقه‌ام گاهی یکی از پادکستهای رادیو راه مجتبی شکوری رو هم گوش میدم. نمیتونم بگم پادکستهاش رو خیلی دوست دارم. واقعیتش هنوز نتونستم با سبک پادکستش و بعضی از صحبتهاش ارتباط خوب و دلچسبی پیدا کنم، اما نمیتونم نکات مفید و آموزنده‌ای رو که از میان… ادامه مطلب ما می‌توانیم تناقض‌ها و آرمانی نبودن آدم‌ها را به رسمیت بشناسیم | با اشاره‌ای به رادیو راه

الهام بخش, برای فکر کردن, بهانه‌ای برای نوشتن, دل نوشته

برای آرمین: بیرون آمدن از دایرهٔ امن

توی نوشتهٔ قبلی (درباره کتاب نوآفرینی آدام گرنت)، یکی از دوستانمون به نام آرمین کامنتی گذاشته بود و کمی‌از دغدغه‌های این روزهاش نوشته بود. خواستم دوباره همونجا جواب کوتاهی براش بنویسم اما گفتم شاید بهتر باشه کل این صحبتها و جواب جدیدی رو که قصد داشتم براش بنویسم توی یک پست مستقل منتشر کنم، شاید… ادامه مطلب برای آرمین: بیرون آمدن از دایرهٔ امن

بهانه‌ای برای نوشتن, دل نوشته

چند حرف پراکنده از تیر و مرداد

توی این سه باری که توی این مدت اخیر، کوه رو با موفقیت تا قله رفتم بالا، و سومین مرتبه مربوط میشد به یکی از مسیرهای سخت‌تر و هراس‌انگیزتر از دوتای قبلی، واقعا برام چالش و تجربه‌ی جدید و خاص و عجیبی بود. به خصوص توی تجربه‌ی سوم، به یک نتیجه‌ی خیلی شخصی برای خودم… ادامه مطلب چند حرف پراکنده از تیر و مرداد

دل نوشته, شعر و ادب

به آیندگان – برتولت برشت

یکی از تاثیرگذارترین متن‌هایی که توی این روزهای اخیر با این حال و هوای عجیبی که احاطه‌مون کرده خوندم – و همچنین با دکلمه آزاده صمدی همراه با یک کلیپ تاثیرگذار (در اینجا) شنیدم – بخشی از نوشتار زیبای شعرگونه‌ای از برتولت برشت شاعر و نویسنده آلمانی بود: به آیندگان. گفته میشه که او این… ادامه مطلب به آیندگان – برتولت برشت

الهام بخش, دل نوشته

آفتاب…

وقتی فکر می‌کنی که تاریکی همه‌جا رو در بر گرفته و بیش از هر وقت دیگری احساس تنهایی می‌کنی وقتی که بارون بی‌وقفه می‌باره و قرار هم نیست که قطع بشه وقتی حس می‌کنی که دیگه چیزی از خونه باقی نمونده حس می‌کنی که همه چیز از دست رفته بدون که بارون تا ابد نمی‌باره… ادامه مطلب آفتاب…

الهام بخش, دل نوشته

لحظات کوتاه و گذرایی برای اشتیاق

نمیدونستم اسم این نوشته رو چی بذارم. به این آهنگ منصور میخوام اشاره کنم (که گویا ورژن جدید یکی از آهنگهای قدیمی‌ترش هست که من تا حالا نشنیده بودمش) سایه‌بون واقعیتش، موضوع این نوشته در مورد خودِ این آهنگ هم نیست. اگرچه آهنگ قشنگ، (و به زبان عامیانه) آهنگ باحالیه و ازش لذت میبرم، منصور… ادامه مطلب لحظات کوتاه و گذرایی برای اشتیاق

بهانه‌ای برای نوشتن, دل نوشته

تجربه‌ی من از ابتلا به کرونا

پیش‌نوشت: همونطور که در نوشته قبلی: سالی که گذشت اشاره کرده بودم، سال گذشته، من هم مثل خیلی از مردم دنیا به این ویروس مبتلا شدم. راستش رو بخواهید حوصله نوشتن این تجربه رو نداشتم.  یه ایرادی هم که فکر میکنم دارم اینه که خیلی وقتها نمیتونم از نگفتن خیلی از جزئیات بگذرم. (اما سعی… ادامه مطلب تجربه‌ی من از ابتلا به کرونا

بهانه‌ای برای نوشتن, دل نوشته

سالی که گذشت

نه چیزی هست که بگویی، نه چیزی که با آن بگویی، نه چیزی که از آن بگویی، نه توانی برای گفتن، نه میلی به گفتن، اما باید گفت. ~ ساموئل بکت (به نقل از آرتور کریستال – در کتاب فقط روزهایی که می‌نویسم) *** شاید عمیق‌ترین چیزی که در سال ۹۹ – در کنار همه‌ی عجایب سال پیش که با… ادامه مطلب سالی که گذشت