پیش نوشت: شاید از عنوان این پست، متوجه شده باشید که قصد دارم گاهی، برخی کامنتهایی که در متمم به نوعی مرا تحت تاثیر قرار میدهند را معرفی کنم و آنها را در یک روز جدید، ثبت کنم.
«تحت تاثیر قرار گرفتن» را اگر بخواهم مفهوم پردازی کنم، سعی میکنم آن را به این صورت تعریف کنم:
کامنتهایی که – با توجه به روحیات، احساسات، دغدغهها و مدل ذهنی ام – حتی بیش از «آموزنده بودن» یا «خوب بودن»، میتوانند برای من معنا و امتیاز داشته باشند.
کامنتهایی که در دیدگاه خودم، فقط اظهاری برای سر دادنِ یک شعار نیستند – هر چند که شعاری زیبا و مجذوب کننده باشد؛
بلکه اظهاری است که فرایند درونی یک شخص را انعکاس میدهد، و یا حاصل تجربه ای عمیق در درون او و یا زندگی شخصی اش است.
کامنت ای که مرا به توقف، وا میدارد و برای خواندن چندباره ی خود، بر میانگیزاند.
کامنت ای که به طریقی، مرا به شگفتی وا میدارد.
کامنت ای که به نوعی – از اینکه توانسته به زیبایی و با صداقت، یکی از هزاران واقعیت پیدا و ناپیدای زندگیِ آدمیرا مقابلِ چشمان ما قرار دهد – تحسین مرا بر میانگیزد.
و مهم نیست این نوع کامنت، از چه کسی باشد؛
از مدیر محترم متمم (که قبلاً بارها به بهانههای مختلف – بدون اینکه از عنوانی شبیه به این پست استفاده کرده باشم – به کامنتها یا نوشتههایی از ایشان اشاره کرده ام)، یا از دوستان شناخته شده ی متممی، یا از دوستانِ کمتر شناخته شده یا حتی از دوستانی که برای اولین بار است با اسمشان آشنا میشوم.
ضمن اینکه میپذیرم که آنچه مرا تحت تاثیر قرار میدهد و در تعریفِ من میگنجد، ممکن است در نظر و دیدگاهِ کسی یا کسان دیگری، چنین معنا یا مفهومینداشته باشد.
پس، لطفاً به این مجموعه پستها – به عنوان یک سلیقه ی شخصی بنگرید.
*****
کامنت ای که میخواهم در این پست به آن اشاره کنم، مربوط میشود به یکی از دوستان خوبِ متممیمان، آقای محمدرضا مرجوی
در پُست: «آخرین خرید ارزان خوشحالکننده»
این کامنت، برای من، از همان دسته کامنتهایی بود که در بالاتر شرح دادم.
جدا از مورد دوم ای که در این کامنت، بیان شد و به خودی خود زیبا، دوست داشتنی و ارزشمند است؛ مورد اول، حتی بیش از مورد دوم، مرا تحت تاثیر خود قرار داد.
دوست دارم به دو نکته ی دوست داشتنی و تاثیرگذار از مورد اولِ نوشته ی ایشان اشاره کنم:
“یه آقایی هست پیرمرده و نعمیر دوچرخه انجام میده … و ظاهرا کسی را نداره.”
راستش، این به من نشان داد و این باور را در من تقویت کرد که پیدا کردنِ معنا و بخشیدنِ معنا به زندگی (+)، چقدر میتواند برای یک انسان – و در این مورد خاص، کسی که در سنین پیری قرار دارد و آدمیتنهاست- الهام بخش باشد و به او برای زندگی کردن، و مهمتر از آن برای امیدوار و پُرتلاش زندگی کردن، انگیزه بیشتری ببخشد؛ حتی اگر این معنای زندگی برای او، تنها، کاری برای انجام دادن مثلِ «تعمیر کردن دوچرخه ی دیگران» باشد.
“بهترین غذای اون رستوران را هم برای این آقا خریدم با همه مخلفات و بردم تقدیمش کردم خیلی خیلی خوشحال شد”
وقتی دو بار، کلمه ی «خیلی» را در این کامنت، برای توصیف خوشحالی آن مرد، خواندم؛ میتوانستم کاملاً حس کنم که میزانِ خوشحالی آن پیرمرد – با شرایط خاص زندگی اش – از توجه و نوازش مثبت ای که به این شکل دریافت کرده بود، آنقدر بوده که به کار بردنِ تنها یک کلمه ی «خیلی» برای توصیف آن، میتوانست بسیار کم باشد.
پی نوشت:
امروز که پیام اختصاصی متمم را باز کردم، این جمله را خواندم، و بارها از دوباره خواندم، و بارها از خواندنش لذت بردم:
“انسانهای خوب، همیشه ادعای بهتر کردن شرایط دنیا را ندارند.
گاهی اوقات، خوب بودن به این است که مراقب باشیم،
شرایط دنیا ما را به انسان بدتری تبدیل نکند.”
~ مایکل ژوزفسون
سلام شهرزاد
من نفیسه ام. نخواستم دیگه زیر کامنت تو در متمم چیزی بنویسم و حق دیگران را ضایع کنم. اما میخواستم بگم تو رو میفهمم و میدونم چی میگی و از جهاتی نیز حق با توهه اما عزیزم اینقدر زندگی رو سخت نگیر.
غالب بیشتر آدمهایی که دورو بر خودمون میبینیم شاید نزدیک به” ۹۰% “، میبینی که درصد بالایی داره که نه متمم را میشناسند و نه این مدل فکر کردن که در متمم باب و رواج پیدا کرده را.
این ۹۰% عامه نه نیچه رو میشناسند و نه ویکتور فرانکل و نه از این مباحثی که از این نوابغ مطرح میکنی اطلاع دارند اما زندگی میکنند و یک جوری به زندگیشون معنا میبخشند و از خیلی ازآدمهایی که دم از معنایابی میزنند هم خوشحال تر و راضی ترند ( حداقل اونهایی که من اطراف خودم در یک جامعه شناسی خودمانی میبینم) اگر اینطور نبود که همه باید خودکشی میکردند.
پس سعی کن کمیهم خودت باشی، این افرادی که از اونها یاد میکنی نابغه بودند و میتونستند فراتر از زمان ببیند چیزی که ما نمیبینیم و از این افراد در هر قرن تعداد انگشت شماری میآیند و میروند. پس دلیل نداره به خودمون تلقین کنیم که ما هم میتونیم مثل اونها باشیم. هر کسی زندگی خودش رو داره و استعدادهای خود را.
و من و تو هم در این جامعه زندگی میکنیم ما از نوادگان نیچه و امثالهم نیستیم با این مردمیم و با انها زندگی میکنیم. بر ما تاثیر میگذارند و ما بر انها.
یک سوالی که همیشه داشتم ” همین خود نیچه اگر معنایی برای زندگیش پیدا میکرد که متفاوت از دیگران بود و به احساساتش گره نمیخورد چرا اینقدر زجر کشید؟ قبول دارم که ازش یک قهرمان نسازم و جنبههای مثبت و منفی او را ببینم اما چرا اینقدر رجز میکشید؟ من یکی دوست ندارم مثل نیچه باشم. ترجیح میدم آرام زندگی کنم و زندگی خودش ارزشمند و معنا دار هست.
یک مسئله دیگر اینکه هیچ اجباری نیست همیشه نقش معلم را داشته باشیم ، میتونیم بعضی وقتا از کنار برخی از حرفها بگذریم ، تو اگر نوشته بیلبورد من را خوندی اگر با با باورهای تو یکی نیست مختاری اونو قبول نکنی، اجباری نیست . دیگران را به حال خودشون بذار.
سخن آخر اینکه اگر الان قرار باشه چیزی روی بیلبورد پیشنهاد بدم حتما جمله ای متفاوت خواهد بود.
سلام.
آفرین.
همین.
شهرزاد جان.
همین دیروز من کامنت آقای محمدرضا مرجوی رو دربارهی یه پیام روی بزرگترین بیلبورد خوندم که واقعاً منو تحت تأثیر قرار داد و خواستم به بهانهی این نوشتهی خوبت اینجا بهش اشاره کنم: https://goo.gl/hG4dZU
این پیام برای من زیبا، مختصر و تأثیرگذار بود.
طاهره جان.
کامنتی که اشاره کردی، بدون اینکه بهش رجوع کنم، سریع به یاد آوردم:
“مرنج و مرنجان”
اتفاقاً شاید برات جالب باشه که این یکی کامنت هم، منو تحت تاثیر قرار داد. به خصوص، به این علت که بلافاصله بعد از همین کامنتِ ایشون، که در موردش پست نوشتم، خوندمش.
اصلاً فکر کنم اولین امتیاز رو هم به اون کامنت، خودم بهشون دادم. 😉
ممنونم که اشاره کردی.
پس به این نتیجه میرسیم که ایشون باید سعی کنن بیشتر از اینها، توی متمم کامنت بذارن. 🙂
سلام شهرزاد عزیز، واقعا شگفت زده شدم و خجل که کسی چون تو، که به گواهی سیستم متمم و تقریبا اذعان همه دوستان خوب متممیجزو تاپ تنهای متمم هستی و همه کامنتهات ازرش افزوده علاوه بر متن اصلی متمم ایجاد میکنند کامنتی از من را به اشتراک میگذاره. من نمیدونم دیگه چی بگم فقط میخواستم از تو تشکر کنم.
هم شما و هم خانم طاهره خباری عزیز الگوهای من در متمم هستید. راستی مرنج و مرنجان را ابتدا یکی از اساتید اخلاق مطرح کردند ولی چون زندگی خود من را به شدت تحت تاثیر قرار داد گفتمش 🙂
سلام آقای مرجوی عزیز.
اختیار دارین.
خوندن کامنت شما، در اون لحظه برام بسیار دوست داشتنی و آموزنده بود و دلم میخواست به طریقی در اینجا ثبتش کنم و با دیگران هم به اشتراک بذارم.
از نظر لطف تون هم خیلی ممنونم و از داشتن دوست متممیچون شما، بسیار خوشحالم.
ممنونم که برام نوشتید. 🙂
و با آرزوی بهترینها برای شما و خانواده ی محترمتون.