بدون هیچ مقدمهای:
ده روزی هست که درگیر اسبابکشی – اعم از پیشلرزههاش، خودش و همچنان پسلرزههاش هستیم.
(قبلش هم که درگیر پیدا کردن خانهی دلخواه برای جابجایی)
نمیدونم شما چه نوع تجربهای از اسبابکشی داشتید یا دارید اما من میخوام اعتراف کنم که براستی سختتر، گیج کنندهتر و وقتگیرتر از اون چیزی هست که فکر یا تصور میکردم.
تا حدی که احساس میکنم توی این مدت، کلاً از روتین طبیعی زندگی و کارهام ساقط شدم.
اگرچه البته الان بابت این جابجایی، خیلی خوشحال و راضیام.
ولی خودمونیما.
توی این دنیای مجازی، نباشی هم، کلاً کسی سراغت رو نمیگیرهها… 😉
دسترسیام به اینترنت و لپتاپ و کامپیوتر هم خیلی محدود و سخت شده بود و جدا از وبلاگم و جاهای دیگه توی دنیای دیجیتال،
توی این یک هفته ده روز، اما هر جور شده مرتب به مدرسهام متمم سر میزدم، بعد با دیدن اسمم و امتیازها با خودم فکر میکردم جدی اگه به فرض دیگه اصلاً نباشیم، فقط همین اسممون و نوشته هامون و امتیازهامونه که اونجا به یادگار میمونه.
اونوقت شاعر دیگه باید بخونه:
“میرن آدمها، از اونها فقط امتیازاشون به جا میمونه” 🙂
درسهای متمم هم که قربونش برم من 🙂 توی این مدت کلی اضافه شده و من الان کلی درسِ نخونده دارم. کلیییی… 🙁
مداد رنگیام رو هم که دیگه نگو.
احساس میکردم دور از جون، شده مثل یه بچهی بیسرپرست!
خلاصه که تجربهی عجیبی بود این تجربهی اسباب کشی بعد از چندین سال. (که تازه اونموقع هم من دانشجو بودم، و درگیرش نبودم)
ببخشید که تا اینجا اومدید برای خوندن این حرفها.
اما به این بهانه هم میخواستم بگم که دلم برای همهتون و همهچی تنگ شده بود.
شما رو نمیدونم 😉
به هر حال امیدوارم هر چه زودتر به روتین و برنامههای زندگیام که از خیلیهاشون عقب افتادم یا جا موندم برگردم و با روحیهتر و پرتلاشتر و پرانگیزهتر به زندگیام در دنیای دیجیتالمون هم ادامه بدم.
سلام شهرزاد جان
منزل نو مبارک. البته با تأخیر. قبول کن لطفاً.
امیدوارم توی این خونه کلی خاطرههای قشنگ واست رقم بخوره.
من آمار کلی از دوستانِ ثابت متمم دارم. البته چون خودم هم از قافلۀ درسهای متمم عقب هستم، اطلاعاتم با اندکی تأخیر همراهه. ولی خب شخصی که زودبهزود وبلاگش رو بهروز میکنه سریعتر متوجه غیبتش میشم.
تمایل چندانی به سراغ گرفتن از افراد غایب ندارم. نه اینکه بودونبودشون برام مهم نباشه. فکر میکنم دلایل نبودن افراد بیشتر از بودنشونه. و شاید سؤالپرسیدن سرککشیدن توی حریم خصوصی افراد باشه. وگرنه گاهی دلم میکشه توی واتسآپ بهت پیام بدم و حالت رو بپرسم. 🙂
*گاهی برای پستهایی که میخونم، یه دیدگاه به ذهنم میرسه؛ اما نمیدونم چرا واسه ثبتشون تنبلی میکنم. 🙂
ثبت این نظر جزء کارهایی بود که باید انجام میشد و تیک میخورد.
سلام مهشید جان.
دوست عزیز من حالش چطوره؟ 🙂
مهشید. فکر کن قبول نکنم! 😉 ممنونم دوست خوبم.
مهشید جان. چقدر خوب گفتی: “فکر میکنم دلایل نبودن افراد بیشتر از بودنشونه” من هم همینطور فکر میکنم.
مهشید. هر وقت پیامت رو هر جا ببینم خوشحال میشم.
خیلی هم ممنون که اینجا برام نوشتی و خوشحالم کردی، و ببخش که من توی کامنت و پیام گذاشتن و احوالت رو پرسیدن، خیلی تنبل ام. اما همیشه گوشه ی ذهنم هستی. باور کن.
امیدوارم همیشه خوب و خوش و سلامت باشی دوست خوب من، و کلاً هم بیشتر از اینها حضورت رو حس کنیم.
* راستی. خوشحالم که توی To Do List ات بودم 🙂
سلام
من مثل دوستان دیگه سابقۀ آشنایی زیادی با شما ندارم و تازه باهاتون آشنا شدم. اما چند مطلب که از شما خوندم دیدم، مطالب شما به آدم احساسی میده که دوست داشتنیه. آدم به دنیا و زندگی امیدوار میشه. مطالب و رویدادهای ساده اون قدر جالب مطرح میشن که رنگ و بوی جادویی و شیرینی پیدا میکنند. از نوشتههاتون ممنونم که حال آدما رو خوب و بهتر میکنه. مانا و نویسا باشید و از اسباب کشیهای خسته کننده دور! ان شاءالله!
سلام آقای بیگی عزیز.
باعث افتخاره آشنایی با شما.
از نظر لطف و دیدگاه قشنگ تون هم خیلی ممنونم.
اینکه بدونی با نوشتههات میتونی چنین حس قشنگی رو به مخاطبانِ خوبت ببخشی، این بسیار دلپذیر و خوشاینده.
باز هم از لطف تون ممنونم.
سلام
جابجایی خیلی سخته.
فکر کنم در ده سال گذشته بیش از ده بار جابجا شدیم. البته به بخاطر شرایط خاصی که بودیم.
طوری که در دوره دانشجویی وقتی برمیگشتم شهر خودم، چند لحظه ای نمیدانستم باید کدام آدرس بروم…
سلام
من مدتیه که نوشتههات رو میخونم
اگر امکانش باشه یه گزارش آموزشی برامون بنویس از مداد رنگی …
سلام به شما. امیدوارم خوندن این نوشتهها، لحظات خوب و پرباری براتون به همراه داشته باشن.
در مورد موضوعی هم که فرمودید، من قبلاً هر نکته و مورد آموزنده ای که در این مسیر فکر میکردم مناسبه که با دوستانم به اشتراک بذارم، در پستها و نوشتههای مستقل و مختلفی در همین وبلاگم، یا حتی در متمم به بهانه تمرینهای مختلف، بهشون اشاره کردم و البته در ادامه ی این مسیر، همچنان اشاره خواهم کرد.
که زحمتش با خودتون، که پیداشون کنین. 🙂
البته سعی میکنم در آینده نزدیک، همه ی این نکات رو در یک جا جمع آوری کنم.
ممنون از توجهی که داشتید.
بله ، تعدادی از نکات و مواردی که گفتین رو خوندم
بیشتر از نظر میزان جذابیت مدادرنگی برای یوزرهایی که داره و اینکه اندازه مخاطبانش و چیزهای مرتبط دیگر منظورم بود
هنوز به اونجاها نرسیده و خیلی نوپاست، که مخاطب و یوزر چندانی داشته باشه. 🙂
فعلا داره سعی میکنه یاد بگیره، آزمون و خطا کنه، جهان اطرافش رو کشف کنه، رشد کنه، و کم کم روی پاهای خودش بایسته.
دل ما هم از ندیدن خندههایت تنگ شده.
از نبودنهایت
از ننوشتنهایت
همه دلتنگیم.
با مهر
یاور
دوست خوب من، یاور.
ممنونم از لطف همیشه پرمهرت.
شهرزاد جان سلام
تبریک میگم بهت بابت خونه جدید و بازگشت دوباره ات.
حالا شاید باورت نشه ولی من خیلی اسباب کشی رو دوست دارم مخصوصا قسمت packing و unpacking ماجرا را چراکه خیلی وقتها کلی خاطره بازی میکنم با اون وسایل. البته باید بگم تا بحال ۳ بار بیشتر این تجربه را نداشتم و میدانم چون کم بوده برام جذابه.
راستی یه چیزیکه خیلی ناراحتم میکنه اینه که عملا به قول سامان عزیز علائم حیاتی ندارم که البته دارم تقلا میکنم به زندگی برگردم.
سلام محسن عزیز.
خیلی ممنون از لطفتون.
درسته. همونطور که شما هم اشاره کردی، منم قبول دارم که توی تجربه اسباب کشی هم مثل هر تجربه ی دیگری در کنار تمام سختیهایی که داره اما میشه لحظهها و فرصتهای خوب و نابی ساخت یا پیدا کرد.
اتفاقا موارد مختلف زیادی از این تجربه اخیر توی ذهنمه که امیدوارم بتونم توی وبلاگ بنویسم در موردشون.
ممنون که برام نوشتین و امیدوارم همیشه با علائم حیاتی، سرزنده و شاد باشین.
الان تعداد دوستانی که وبلاگشون رو بروز نمیکنن انقدر زیاد شده که دیگه از هیچ کس انتظاری نمیره…
اسباب کشی برای من هم یکی از عذاب آور ترین کارهاست، فکر میکنم اگر یک استارتاپی مشکل پیدا کردن منزل مناسب و اسباب کشی را حل کند، موفقیت خوبی کسب خواهد کرد
به نظرم این آرزو یه مقدار دست نیافتنی میرسه.
آخرش خودمون باید درگیرش بشیم.
خدا رو چه دیدی؟ شاید هم هوش مصنوعی در آینده برای این موضوع راهی پیدا کنه.
راستی یووال نوح هراری توی انسان خداگونه در این مورد نظری نداشت؟؛)
ولی من فکر میکنم معیارهای انتخاب خانه محدود و مشخص هستند. محل، دسترسی، بودجه، متراژ، سن بنا، پارکینگ و انباری. میشه امتیاز مستاجران قبلی و متوسط امتیاز خانههای اون محله رو هم اضافه کرد.
متاسفانه من کتاب انسان خداگونه رو نخوندم 🙂
راستی. داشتم فکر میکردم که خیلی از کسب و کارهای ارزش آفرین، برای پاسخ به یک سوال یا رفع یک نیاز به وجود اومدن.
یا حتی رفع نیازی که خیلی از مردم ازش بیخبر بودن یا بهش بی توجه بودن.
پس خیلی خوبه اگه کسی یا استارت آپی ای بتونه در جهت کمک به چنین پروژه ی مهمیدر زندگی خیلی از آدمها و دغدغه ی تعویض خونه و جابجایی و اسباب کشی و مسائل پیرامونش کاری انجام بده. اگرچه همونطور که قبلا هم گفتم به نظر من واقعاً – فعلاً در زمان حاضر – نمیشه کاملاً بشینیم کنار و آخرش به خاطر اعمال سلیقه و الزامات و خواستههامون در این مسائل مجبوریم که خودمون تا حد زیادی درگیرش بشیم.
در ضمن، همین نکته ی مورد بحث و توضیحات خوبی که در این راستا دادید، به نظرم میتونه ایده ی خوبی برای انجام تمرین پروژه پایانی درس ارزش آفرینی متمم (برای دوستان متممیای که هنوز پروژه شون رو تحویل ندادن) هم باشه. 🙂
سلام شهرزاد جان.
من این چیزی که نوشتی رو بارها تجربه کردم.
هر وقت میرم مسافرت تمام سعیام رو میکنم که لااقل برای یه هفته یا ده روز به اینترنت نزدیک نشم. برام جالب بود که یه بار این کار رو کرده بودم و وقتی برگشتم دیدم یکی از کامنتهام جزء پرطرفدارها امتیاز گرفته و اومده بالا. بعد با خودم فکر کردم که چه جالب، اگه من خودم هم نباشم، لااقل بعضی از حرفام باقی میمونه که برای یه عده مفید باشه.
در ضمن منم همیشه حواسم به تو و چند تا دیگه از بچههای متممیهست. فقط یه مدته خودم رو عادت دادم که کمیدیرتر به نبودنشون واکنش نشون بدم تا یه دفعه با پرسیدنهام توی معذوریت قرارشون ندم.
با اجازهات اون بیت شعر رو دوست دارم به این شکل بازنویسی کنم:
میرن آدمها، از اونها فقط کامنتهاشون به جا میمونه ؛)
بابت خونهی جدید هم بهت تبریک میگم و امیدوارم روزهای خوب و خوشی در پیش داشته باشی 🙂
سلام طاهره جان.
دقیقا. من هم همینطور فکر میکنم، وقتی از بعضی دوستان برای مدتی خبری نیست.
میدونی. راستش دیگه من به این نتیجه رسیدم که زندگی آدمها میتونه اونقدر پیچیده و دارای مسائل و موضوعات مختلف و متنوعی باشه که غیبت اونها رو برای مدتی، توجیه کنه.
البته به هر حال بعضی غیبتها با نگرانی همراه هست، وقتی از طرف کسی یا کسانی باشه که برای آدم مهم تر یا نزدیک ترن.
انشاله که اگر هر غیبتی هر وقت از طرف هر کسی از دوستان یا آشنایان دور و نزدیک اتفاق میفته به خاطر دلایل و مشغولیات خوب و مثبت باشه. آمین.
در مورد بازنویسی اون شعر هم اتفاقا خیلی خوبه. 🙂
اما میدونی چرا ذهن من رفت سراغ واژه ی “امتیازهاشون”؟
ضمن اینکه با جایگزین شدنش با “خاطرههاشون” خیلی به ضرب آواز میخورد 😉
چون به این فکر میکردم که البته دور از جون همه، وقتی که دیگه توی این دنیا نباشیم، کامنتها که دیگه ثابتن و مثل خودمون متوقف میشن، اما امتیازهامون توی متمم (که البته وابسته به همون کامنتها و حرفامون هستن دیگه) همچنان دارن مثل یه موجود زنده، به زندگی شون ادامه میدن و رشد میکنن.
و اسمهامون هم که نماینده ی ما هستن وقتی که وجود داشتیم، بعدن به واسطه اون امتیازها مثل یه موجود زنده توی فهرستها (مثل توی اتاق خبرها) حرکت میکنن. بالا میرن، پایین میان، جابجا میشن….
این حس وقتی بهم دست داد که میدیدم توی این مدت که من هیچ کامنتی ننوشتم – به خصوص توی درسهای جدید که اتفاقا کلاً به قصد، سعی میکنم تا جایی که بتونم توی اونها دیگه دیرتر دیدگاهم رو بنویسم (به دلایلی که برای خودم مهمه) – اما به هر حال همچنان اسمم هست و هی با امتیازهای بچهها بالا و پایین میشه
این برام خیلی جالب و عجیب بود و من رو به اون فکرها و بودن و زندگی کردن اسم مون توی لیستها پس از نبودنمون انداخت …
خیلی ممنون دوستم،
و من هم برای تو بهترینها رو آرزو میکنم.
سلام شهرزاد.
خوشحالم که اسباب کشی به سرانجام رسیده و الان قبراق و سرحال آماده ی ادامه مسیری.
تو رو نمیدونم ولی من علائم حیاتیِ بعضی از بچهها رو همیشه چک میکنم توی متمم و روزنوشتهها:)
تو هم (همونطور که خودت گفتی) درسته که خودت کمتر بودی ولی علائم حیاتی ات قابل رصد کردن بود:)
خلاصه گفتم بدونی:)
ای ناقلاا :))))
سلام سامان جان.
خیلی خندیدم.
از رصد شدن علائم حیاتی خیلی خنده ام گرفت… :)) منو باش که فکر میکردم هیچ علائم حیاتی به جا نذاشتم.؛) ( شوخی میکنم)
راستش خودم هم تو رصد کردن خاموش و دورادور علائم حیاتی کسایی که برام مهم هستن، تبحر دارم، پس خوب میفهمم چی میگی. 🙂
حالا که سر این حرفت خنده ام گرفت، یادم افتاد به یه حرف دیگه ات توی وبلاگ یکی از دوستان، که گفته بودی:
“میشه شما دو نفر برین کنار که من اون کاریکاتورها رو ببینم؟”
واقعا خوب بود اون جمله. :)) خیلی لذت بردم ؛)
امیدوارم همیشه خوب و خوش باشی. 🙂
شهرزاد عزیز
مشتاق خوندن کامنتهای پر بار و دلنشین ات چه اینجا و چه در متمم هستم
حضورت به هر شکلی دلگرم کننده است
منزل نو هم مبارک
ساجده جون.
لطف داری. مرسی دوست خوب من.
دلم تنگ شده بود برای حرف زدن باهاتون.
قربون تو دوست عزیزم. خوشحالم که هستی.