در رابطه با تیتری که برای نوشتهام انتخاب کردهام (و مسائل حاشیهای و مرتبط و همجنس با آن)، حرفهای بسیاری در ذهن دارم و فکر میکنم برای نوشتن آنها، نیاز دارم ذهنم را بیش از اینای که در حال حاضر هست جمع و جور و مرتب و منسجم کنم و در فرصتهای مناسب تری در مورد آنها بنویسم.
اما فعلاً در این پست، از دیدگاهی که در این رابطه دارم کمی مینویسم تا در فرصتهای بعدی آن را مفصلتر و منسجمتر ادامه بدهم.
شاید مطالب و درسهای خواندنی و سودمند متمم در زمینه ی هدفگذاری را مطالعه کرده باشید.
یا با تعیین تم برای سال (+) که (ایده ی دوست داشتنی ای از محمدرضای عزیز در فایل صوتی “مرور چند نکته برای روزهای آغاز سال” بود) قبلاً آشنا شده باشید.
در کنار همه ی آنها؛
میخواهم بگویم:
دوستان.
من دریافتهام، چیزی که هدفگذاری را برایمان آسانتر، دلپذیرتر و موثرتر میکند، انعطافپذیر بودن و نترسیدن از تغییر است.
البته این موضوع در طیفِ هدفهایمان، هر چه از هدفهای بلندمدت (که معمولاً ثابت و کمتر تغییرپذیر هستند)، به سمت هدفهای کوتاهمدت و میانمدت پیش میآییم، اهمیت بیشتری پیدا میکند.
چیزی که هدفگذاری (مقصودم بیشتر، همان هدفهای میان مدت و کوتاهمدت است) را معمولاً برای ما سخت و حتی گاه غیر ممکن میکند، این است که ما همیشه تصور میکنیم و حتی گاهی باور داریم به اینکه اگر هدفی را – مثلاً برای پایان امسال – برای خودمان تعیین کردیم حتماً باید ثابت باشد و باید در پایان سال، حتماً به همان هدف برسیم و بعد میترسیم که نکند به هدفمان نرسیم و وقتی هم که دقیقا به آن هدف نمیرسیم سرخورده میشویم.
در صورتی که هدفها می توانند با توجه به شرایط زندگی و شغلی و روحی و مهارتی و بسیاری عوامل اجتنابناپذیر دیگر زندگی تغییر کنند یا تغییر مسیر بدهند.
شرایط زندگی، شرایط شغلی و حرفه ای، شرایط روحی، وبسیاری از عوامل دیگری که در زندگی با آنها روبرو هستیم، در بسیاری اوقات به طور کامل تحت کنترل ما نیستند و در زمانِ هدفگذاری هم هیچ ضمانتی به ما نمیدهند که برای همیشه – یا حداقل تا پایان سال جاری – همانگونه ثابت و بدون تغییر باقی بمانند.
پس چرا ما از خودمان انتظار داریم که حتماً و بی بر و برگشت، یک هدف صلب و ثابت و تغییرناپذیر برای پایان سال خود تعیین و مشخص کنیم؟
هدفها هم میتوانند انعطاف داشته باشند و اگر لازم شد تغییر کنند.
فقط نیاز بیشتری به مهارت ما در تفکر و خلاقیت و تشخیص به موقع و انتخابِ درست دارند.
جمله ی کلیتون کریستنسن در متمم را یادتان میآید؟
“این که در ۱۰۰% موارد به اصول خودت وفادار باشی، بسیار ساده تر از این است که در ۹۸% موارد آنها را رعایت کنی.”
اما اگر راه سادهتر منجر به نتیجهی بهتری نشود، بایستی در آن تجدید نظر کرد.
شاید کار دشواری باشد اما مسلماً با تمرین و تکرار، در آن بهتر و بهتر میشویم و کم کم ترسمان از تغییر رنگ میبازد.
مهم این است که چشم انداز و هدف بلندمدت روشن و واضح و انگیزهبخشی را همیشه پیش روی خود داشته باشیم.
و موضوع خیلی مهم دیگر اینکه، حتماً یک طرح عملی داشته باشیم،
- و بکوشیم تا متمرکز و فعال و خلاق، در پیدا کردن بهترین و دوستداشتنی ترین و موثرترین راهها و روشها و مسیرها برای رسیدن به چشم انداز و هدف اصلیمان مهارت پیدا کنیم و هر وقت لازم شد بدون هیچ ترسی آنها را تغییر دهیم.
و بعد بر اساس آنها، پیش برویم و مدام به نتیجهها توجه کنیم.
اگر نتیجه خوب است که همینگونه ادامه بدهیم و اگر نتیجه رضایتبخش نیست تغییر و باز هم تغییر بدهیم … تا به نتیجهی مطلوب برسیم.
پس بیایید برای رسیدن به خواستههایمان، این چند نکته را به یاد بسپاریم و فراموش نکنیم:
- داشتن یک چشمانداز و هدفِ بلندمدتِ ثابت
- داشتن هدفهای میانمدت و کوتاهمدتِ قابل تغییر و قابلِ انعطاف
- داشتن یک طرح عملی
- بدانیم که قرار است دقیقاْ چه کارهایی انجام بدهیم
- و بدانیم که دقیقاْ چگونه میخواهیم آن کارها را انجام بدهیم.
پی نوشت (نامربوط):
کاردستیهای مداد رنگی، قرار است از این به بعد؛ قصهی خودشان را برای شما تعریف کنند.
فعلاً «نشانک کتاب» در حال تعریف کردنِ قصهاش است.
اگر دوست داشتید، آن را بخوانید:
قصهی من: «نشانک کتاب» (قسمت اول)
سلام
ان شاالله همه ما در مقابل با تغییر پیروز باشیم
سلام شهرزاد جان
دیدی یه روزایی آدم یه دغدغههایی داره که ذهنشو به خودش مشغول کرده، بعد یه جایی یه مطلبی میخونه و با خودش میگه انگار این مطلبو واسه من نوشتند، چقدر به موقع بود.
این پستت الان دقیقا از همون “چقدر به موقعها” بود واسه من.
این دومین چقدر به موقع این چند وقتِ من بود.
ممنون
سلام بانو جان
خدا رو شکر 🙂
مرسی که بهم گفتی.