یکی از کتابهایی که در دوران کودکی با تمام وجودم دوستش داشتم و الان هم دوستش دارم و هر وقت که به قسمت آخرش میرسم، واقعاً نمیتونم تحت تاثیر قرار نگیرم؛ داستان سنجاقک هست.
(باید سر فرصت بگردم پیداش کنم و نام نویسنده اش رو همین جا بنویسم)
این داستان رو وقتی کلاس اول دبستان رو تموم کردم، و از اینکه دیگه خودم میتونم کتابهام رو بخونم از خوشحالی و اشتیاق، در پوست خودم نمیگنجیدم، روخونی کردم و مادرم صدام رو با ضبط صوت کوچیک و ساده ای که داشتیم، ضبط کرد.
(البته قبلاً هم داستان دیگری رو در اینجا: زنگ تفریح (صدایی از دوران کودکی من) قرار داده بودم)
جدا از کل این داستان خواندنی و دوست داشتنی، متن آخرش رو بینهایت دوست دارم.
که البته با گوش دادن به روایتِ کودکانه ی اون روزهای دورِ من، احتمالاً به سختی بتونید جلوی خنده تون رو بگیرید… 🙂
اون متن دوست داشتنی رو اینجا، براتون مینویسم:
“ما نیز زندگانی پرماجرایی داریم. یک روز به این دنیا میآییم، رشد میکنیم، غذا میخوریم، کامل و کامل تر میشویم. روز دیگر از این جهان، رخت بر میبندیم و به سوی جهانی بزرگتر میرویم. آنجا جهان آزادیها و آرزوهاست. نیکوکاران در بستانهای خرم که خدا آفریده است، جاودان خواهند ماند.
*****
از گفتار امام جعفر صادق (ع) : مردم نباید گمان کنند که خداوند، موجودات را بیهوده آفریده است. زیرا که چه بسا در آفرینش این موجودات منافع بسیاری باشد و مردم از آن آگاه نباشند. اگر مردم منافع این موجودات را میدانستند، هرگز درباره آفرینش این جهان بزرگ، سخنان بیهوده نمیگفتند. دانشمندان آگاه میدانند که کارهای خداوند از روی حکمت است. تنها گروه ناآگاهان در کارهای خداوند دچار تردید میشوند. لازم است انسان خردمند در آفرینش موجودات بیندیشد تا نشانههای خداوند را آشکار ببیند و بداند که هر چیزی در این جهان، دارای مصلحتی است و بر پایه ی علم و دانش استوار است.”
هروقت حوصله و فرصت داشتید و البته اگر دوست داشتید، میتوانید اینجا، به داستان شگفت انگیز زندگی سنجاقک، با صدای کودکی من (برای fun هم که شده)، گوش بدهید.
قسمت اول:
قسمت دوم (ادامه ی قسمت اول):
سلام شهرزاد جان عالی بود من خیلی داستان رو دوست داشتم و تا الان هم نمیدونستم سنجاقکها چطور بدنیا میان؟؟ نمیدونم چی بگم!
کاش عکس یا اسم کتاب رو هم بگذارید.
امروز کتاب آن آبزیان کوچک واین سنجاقکها رو گرفتم ولی خیییلی کلی بود و چیزی نداشت من شاید دو سال باشه دنبال این کتاب بودم.
فاطمه جان.
خیلی خوشحالم که از شنیدن این داستان دوست داشتنی لذت بردی.
چشم. حتماًٌ.
یعنی اصلاً قرار بود این کار رو بکنم که این کتاب رو از بین کتابهای کودکی ام پیدا کنم و عکسش رو اینجا بذارم، اما فراموش کردم.
حتماً به زودی… 🙂
سلام شهرزاد عزیز. چقدر بانمک بود این صدای ضبط شده و چقدر کار خوبی کردین و ممنون که حالمون رو حسابی خوب کردین…
داشتم فکر میکردم از بین این چالشهای عجیب و غریب شبکههای اجتماعی (و بعضاً مسخره)، این چالش (انتشار صداهای ضبط شده دوران کودکی) اگه امتحان میشد چقدر جالب و دوستداشتنیتر بود…
سلام. ممنون بهروز عزیز. لطف دارین. و ممنون از کامنت خوبتون. 🙂
به چه نکته ی خوبی اشاره کردی بهروز جان. اتفاقاً چند روزه میدیدم که بازدید پستی که قبلاً گذاشته بودم با این عنوان: “درباره چالش عکس سیاه و سفید!” زیاد شده. با خودم گفتم: نکنه دوباره خبریه. امروز یه سر زدم به اینستاگرام و دیدم بله. دوباره این چالش عکس سیاه و سفید بین دوستان اینستاگرامیراه افتاده. و دوباره همون ماجراهای قبل. تکرار و تکرار… نمیدونم حالا چی شده که دوباره این چالشِ تکراری، راه افتاده و آدمها رو به خودش مشغول کرده.
خوشحالم که مجبور نیستم در چنین چالشهایی، به چالش کشیده بشم.:)
سلام شهرزاد خانم
این فایل صوتی که گذاشتین از صدای بچگیتون عالی بود. چقدر با احساس و حوصله خونده شده. الان دارم گوش میکنم و میخندم :))
مرسی از این که به اشتراک گذاشتینش
سلام امین جان.
خیلی ممنون از کامنت خوبت.
خوشحالم که دوستش داشتین. 🙂
گفتی: بااحساس. آره. راستش خودم هم همین بااحساس تعریف کردنش رو خیلی دوست دارم.
میدونی. چند تا صدا هم دارم مربوط به دو سه سالگی. علاوه بر ترانههای دیگه ای که خوندم 😉 ترانه ی “یه مسافر یه غریبه” ی ستار رو که میخونم. اونقدر با احساس، که بضی جاهاش، داد میزنم. بعضی جاهاشو انگار دارم با بغض و با تمام احساس میخونم. خلاصه خیلی خنده داره. ولی مدتی پیش، هرچی گشتم بین صداهای دیگه نتونستم پیداش کنم. نمیدونم چیزی روش ضبط شده یا نه 🙁
البته چند تا صدای دیگه هم هست که حالا که دیدم اینهمه استقبال شد;)، شاید بازم توی وبلاگم بذارم.
مثلا یه جا دارم میگم:
“اگه من هیچی نگم. اگه تو هیچی نگی. اگه ما هیچی نگیم. دیگه وضع بدتر میشه”! :)))
نمیدونم این متنو از کجا پیدا کرده بودم… :))
آره حتمن بیشتر بذار از این صداها
منم چندتا از شعرای حسنی و چندتا آهنگ مثل «مثل یک رنگین کمون هفت رنگ …» رو ضبط کرده بودم ولی فکر کنم دیگه امیدی به پیدا شدنشون نباشه چون ضبط کردن روی نوارهای قدیمیخیلی مرسوم بود توی خونه ما :)) امروز که این ایده رو دیدم پیش خودم گفتم کاشکی پیدا کنم بتونم یکیشونو بذارم توی وبلاگم
جالبه وقتی صدارو میشنیدم تلاش میکردم بچهای که این رو خونده رو هم تصور کنم ولی هرکاری کردم همش خواهرزادهم میومد توی ذهنم :)) البته اون ۸ ماهشه هنوز قابل فهم نیست حرف زدنش
شهرزاد عزیزم
تمام مدتی که داشتم به صدای زیبای دوران کودکی تو گوش میدادم، لبخند روی لبم بود و واقعا لذت بردم از شنیدن این داستان زیبا.
شنیدن صدای بعضی از آدمها واقعا حس خوبی رو در من ایجاد میکنه که یکی از اون صداهای همیشه شنیدنی و جذاب برای من صدای کودکان هست چون همیشه سعی میکنن خیلی خوب و مرتب مثل آدم بزرگها حرف بزنن و همیشه شیرینی خاصی در این حرف زدنشون وجود داره.
خلاصه به خاطر این حس خوبی که الان دارم ازت ممنونم 🙂
راستی یکی از حشرات مورد علاقه من سنجاقکها هستن که چند وقت پیش در وبلاگم متنی درباره این حشره خارقالعاده نوشتم:
https://goo.gl/6bNbM2
البته این متن به زیبایی و شیرینی داستانی که ازت شنیدم نیست ؛)
ممنون طاهره جان. لطف داری. خوشحالم که از شنیدنش لذت بردی و ممنون از کامنت خوبت. 🙂
برای من هم همیشه شنیدن صدای بچهها و تعریف کردنهاشون و اینکه سعی میکنن تا حد امکان، بدون خطا و به قول تو خوب و مرتب حرف بزنن، واقعا دوست داشتنی و لذتبخش هست.
به پستی که در مورد سنجاقک نوشته بودی سر زدم و خوندمش. خیلی خوب بود و اطلاعات خیلی خوبی در مورد سنجاقک داده بودی. لینک فیلم کوتاهی هم که گذاشته بودی چقدر عالی بود. واقعا از دیدنش لذت بردم. وقتی اینجور فیلمهای مستند رو میبینم انگار قلبم برای لحظاتی میخواد از تپش باز بایسته.
براستی که تمام موجودات ریز و درشتِ عالم، Wonders of Life هستند.
و آفرین به تمام کسانی که این مستندهای شگفت انگیز رو تهیه میکنن و شگفتیهای زندگی و آفرینش و طبیعت رو به زیباترین شکل ممکن، به ما نشون میدن.
سلام شهرزاد
عالی بود.ممنون که این خاطره خوب رو با ما به اشتراک گذاشتی.واقعا نمیتونم جلو خندمو بگیرم. چه داستان علمیهم بوده 🙂 .
بازم ممنون
سلام محمدصادق جان. ممنون از شما بخاطر کامنت خوبت.
حق داری نتونی جلوی خنده تو بگیری. 🙂 خودم هم همینطورم.
مخصوصا آخرهاش که حسابی رفتم توی جو، و با اون “هرگز” و “علیه السلام” و … :))
سلاااام
فوق العاده بود. صدای کودکیت خیلی باحال بود شهرزاد. گوش دادنش، لبخند به لبم آوزد.
این قسمت هم خیلی تامل برانگیزه:
« آنجا جهان آزادیها و آرزوهاست. »
مرسی که مثل همیشه الهام بخشی و ممنون بابت حسهای ناب و درجه یک، که با پستهات بهمون هدیه میدی 🙂
سلام محمدعلی جان.
خیلی خوشحال شدم کامنتت رو دیدم و این که همچنان بهم سر میزنی و از پستها حس خوب میگیری.
ممنون از لطفت. خوشحالم که گوش دادن به این فایل، خنده رو لبت آورد. 🙂
خودم هم هروقت میشنوم خنده ام میگیره حسابی.
آره خیلی قشنگ میگه. آنجا جهان آزادیها و آرزوهاست.
ممنون که برام نوشتی و خوشحالم کردی.
امیدوارم همیشه خوب و خوش باشی دوست خوب و همراه همیشگی یک روز جدید. 🙂
سلام شهرزاد عزیزم
چه عالی که از کودکی کتابخون و اهل مطالعه بودی. صدای بسیار با مزه و دوست داشتنی ات برام یادآور آن شرلی شد:)
ان شاء الله مامان سلامت باشند، چه خاطره خوبی رو برات ثبت کردند.
سلام. لطف داری معصومه جون. خیلی ممنون دوست خوبم. خوشحالم یاد “آن شرلی” افتادی، چون منم خیلی دوستش داشتم. 🙂
گفتم با این پست، یه کمیزنگ تفریح داشته باشیم 😉