بهانه‌ای برای نوشتن, دل نوشته

“من از لبِ تو منتظر یه حرف تازه‌ام”، من از خودِ تو منتظر یه کار تازه‌ام

من از لبِ تو منتظر یه حرف تازه‌ام… تازگی‌ها در طول روز، گاهی در پای نوشته‌های وبلاگ‌های دیگران پیش می‌آید که آن لحظه دلم می‌خواهد بروم و چیزی بگویم یا چیزی بنویسم. اما نمی‌نویسم. یعنی نمی‌توانم بنویسم. دیگر چه شود که چیزی بنویسم. یا در وبلاگ خودم – بیش از قبل – پیش می‌آید که… ادامه مطلب “من از لبِ تو منتظر یه حرف تازه‌ام”، من از خودِ تو منتظر یه کار تازه‌ام

دل نوشته

از آدم‌هایِ همه‌چیز دان، خسته‌ام

از آدم‌های همه‌چیز‌ دان خسته‌ام. از آدم‌هایی که انگار باید در مورد هر چیزی – با ژستی حق به جانب – نظر بدهند. از آدم‌هایی که قدری سکوت و تفکر و تامل و احساس را همیشه قربانیِ حرافی‌ها و لفاظی‌ها می‌کنند. از آدم‌هایی که همواره گمان می‌کنند دیگران اشتباه می‌کنند و فقط آنها هستند که… ادامه مطلب از آدم‌هایِ همه‌چیز دان، خسته‌ام

دل نوشته

ردپاها، تسکین دلبستگی

دلبستگی در لحظه‌های تنهایی، هم شیرین است و هم تلخ. هم سخت است و هم … خواستم بگویم هم آسان، ولی دیدم، نه آسان نیست. اصلاً آسان نیست. به خصوص وقتی که تنها دلخوشی و تسکین ات، می‌شوند ردپاها. ردپاهایی که آن یا او را به طریقی، به تو وصل می‌کنند. آنقدر می‌گردی تا از آنچه و آنکه دلبسته اش… ادامه مطلب ردپاها، تسکین دلبستگی

بهانه‌ای برای نوشتن, دل نوشته

چه پارادوکس عجیبی؛ وقتی غمگینی، گویی «لحظه‌ها» برایت دوست داشتنی تر میشوند

دو شب پیش، متن کوتاهی از کتاب «مهمانسرای دو دنیا» را در کانالم نوشتم؛ که البته قبلاً در این پست: مهمان‌هایی که به “مهمانسرای دو دنیا” دعوت شده اند؛ از این کتاب و نمایشنامه ی زیبا و خواندنی اش کمی‌حرف زده بودم. اینبار، با توجه به حال و هوای این روزهایم، حس کردم چقدر به نظرم… ادامه مطلب چه پارادوکس عجیبی؛ وقتی غمگینی، گویی «لحظه‌ها» برایت دوست داشتنی تر میشوند

بهانه‌ای برای نوشتن, دل نوشته

خوبی را باید: قدر دانست، از آن گفت، و از آن الهام گرفت

دنیا را بدون خوبی‌ها تصور کنید. حتی تصورش هم دشوار است. خوبی را به آن مفهومی‌که در ذهن دارم، خیلی خلاصه اینگونه تعریف می‌کنم: هر آنچه که تحسین شما را بر می‌انگیزد، به طریقی به شما الهام می‌بخشد، این توانایی را از خود نشان می‌دهد که دنیا را به مکان بهتری نسبت به قبل تبدیل… ادامه مطلب خوبی را باید: قدر دانست، از آن گفت، و از آن الهام گرفت

بهانه‌ای برای نوشتن, توسعه مهارتهای فردی, دل نوشته

“صبح بی‌تو، رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد”

امروز صبح، ناخودآگاه یاد این قطعه از شعر زیبای «قیصر امین پور» افتادم: “صبح بی‌تو، رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد” چرا که امروز، صبح ام را بدون متمم شروع کردم. بی متمم؛ صبح که هیچ، زندگی گویی چیزی کم دارد. اما خوشحالم که این خارج از دسترس بودن دیشب و امروز صبحِ متمم،… ادامه مطلب “صبح بی‌تو، رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد”

الهام بخش, دل نوشته

“دوست دارم زندگی رو…”

قبلاً توی این پست، از آهنگ‌هایی حرف زده بودم که می‌توانند به جای ما حرف بزنند. این آهنگ زیبا با خط به خطِ ترانه ی دوست داشتنی اش، از سیروان خسروی هم یکی از همون آهنگهاست برای من.   یه صبح دیگه یه صدایی توی گوشم میگه ثانیه‌های تو داره میره امروز و زندگی کن فردا… ادامه مطلب “دوست دارم زندگی رو…”

بهانه‌ای برای نوشتن, دل نوشته

کلمات، بیش از آنچه تصور میکنیم، قدرت دارند

تجربه‌ها، خوانده‌ها، دیده‌ها و شنیده‌های بسیاری در زندگی ام، مرا به این برداشت و درک شخصی رسانده اند که کلمات، بیش از آنچه تصور میکنیم قدرت دارند. شاید همه ی ما کم و بیش و هر یک به نوعی، قدرتِ کلمات را در زندگی مان تجربه کرده باشیم یا در نوشته‌ها یا جمله‌های مختلفی، به اشاره‌هایی که… ادامه مطلب کلمات، بیش از آنچه تصور میکنیم، قدرت دارند

بهانه‌ای برای نوشتن, دل نوشته

دلم تنگ است…

از پنجره ی اتاقم به بیرون می‌نگرم. کوه‌هایی که آن دور دست، همیشه زیبا و استوار، سر برافراشته بودند را نمی‌بینم. گویی دستی قدرتمند – اما با زور – آنها را از آنجا برداشته و در جای دیگری نهاده است. یاد خبری می‌افتم که میگفت: هوای شهر برای چندمین روز، شاید هم برای چندمین هفته… ادامه مطلب دلم تنگ است…

برای فکر کردن, بهانه‌ای برای نوشتن, دل نوشته

تهران را دوست دارم

دیشب داشتم با یکی از بهترین دوستای قدیمی‌ام که توی تهران دارم – توی تلگرام – حرف میزدم و در مورد موضوعات اخیر با هم صحبت می‌کردیم. بعد در مورد زلزله و حواشی اش، حرف خیلی قشنگی بهم زد. گفت: “واقعیتش من نگران مرگ و اینجور مسائل نیستم. ناراحتِ شهر تهرانم. من اینجا رو دوست… ادامه مطلب تهران را دوست دارم