بهانه‌ای برای نوشتن

کاری کوچک اما خیلی بزرگ…!

کاری کوچک اما خیلی بزرگ…! داشتم به یک گزارش کوتاه خبری که باز روایتی تکراری بود از داستان مهاجرت پناهجویانی که از رنج فقر و گرسنگی یا  از ترس جنگ، و به امید زندگی و آینده ی روشن تر و آرام تری در آنسوی آبها؛ تن به خطر و  رنج این سفر سخت و هولناک… ادامه مطلب کاری کوچک اما خیلی بزرگ…!

بهانه‌ای برای نوشتن

شگفت انگیزترین آهنگساز و نوازنده ای که میشناسم

شگفت انگیزترین آهنگساز و نوازنده ای که میشناسم . اگر جزو کسانی باشید که به موسیقی علاقه دارید و زیاد به برگه ی آهنگ‌های شگفت انگیز در یک روز جدید هم سر میزنید، حتما متوجه  شده اید که بیشترین آهنگهای مورد علاقه ی  من در این برگه را آهنگهایی از ریچارد کلایدرمن تشکیل می‌دهند. حتی… ادامه مطلب شگفت انگیزترین آهنگساز و نوازنده ای که میشناسم

بهانه‌ای برای نوشتن

جمله ای به نام دوستت دارم

جمله ای به نام دوستت دارم . این جمله ای بود که از زبان عاشقی به محبوب خود گفته شد، گویی بوته گلی بود که در دل محبوبش کاشت. آفتاب عشق بر آن تابیده شد و اشکهای عاشق بر آن ریزش کرد تا سرسبز و آراسته گردید. غنچه‌های محبت از آن بشکفت و گلهای زیبا… ادامه مطلب جمله ای به نام دوستت دارم

بهانه‌ای برای نوشتن

دوباره پرواز کرد…

دوباره پرواز کرد… . شاد و رها بود و هر روز در آسمان پرواز می‌کرد. از آن بالا مناظر را زیباتر و دیدنی تر می‌دید. بالهایش را باز می‌کرد و گردنش را می‌افراشت و از پروازش در آسمان نیلگون و آفتابی لذت می‌برد. یک روز اما اون بالا، توی آسمون، یه چیزی خورد توی قلبش… ادامه مطلب دوباره پرواز کرد…

بهانه‌ای برای نوشتن

صفحه ای برای نوشته‌های انگلیسی من

صفحه ای برای نوشته‌های انگلیسی من مدتی بود که به فکر ایجاد یک وبلاگ انگلیسی افتاده بودم. جرقه ی این فکر هم بیشتر بخاطر نکته‌های بسیار خوبی بود که محمدرضا شعبانعلی عزیز توی این پست «تجربه‌ی من در آموزش و یادگیری زبان انگلیسی» نوشته بود. (که توصیه می‌کنم اگر هنوز این مطلب رو نخوندید، و… ادامه مطلب صفحه ای برای نوشته‌های انگلیسی من

درباره یک كتاب

درخششی از نور یک کتاب (ساحره ی پورتوبلو)

درخششی از نور یک کتاب (ساحره ی پورتوبلو) . … همه ی ما عادت کرده ایم کارها را «آن طور که باید» انجام دهیم. کسی دوست ندارد قدم‌های غلط بردارد، به خصوص وقتی از این غلط آگاه باشد. … یک بار که به محل دروازه‌های ادراک پی ببریم، باز کردن و بستن این درها بسیار… ادامه مطلب درخششی از نور یک کتاب (ساحره ی پورتوبلو)

قصه های شهرزاد

قصه‌های شهرزاد (۱۳): کرایه تاکسی

نمیدونم برای شما هم از این دست قصه‌ها! که الان میخوام براتون تعریف کنم، پیش اومده یا نه. دیروز برای طی کردن مسیری، سوار یه تاکسی شدم. اون مسیر رو گاهی با تاکسی میرم و به همین خاطر، مبلغ دقیق کرایه ی اون مسیر رو میدونم. کرایه اش میشه، ۱۵۰۰ تومان. وقتی توی تاکسی نشستم،… ادامه مطلب قصه‌های شهرزاد (۱۳): کرایه تاکسی