۶ مهر برای ما متممیها روز قشنگیه.
حتی از آخرهای شهریور، دیگه توی ذهنمون هست که داریم به ۶ مهر نزدیک میشیم.
مثل ۲ بهمن. که روز تولد متمم هست.
کار خاصی هم نمیخوایم بکنیم، یا از دستمون بر نمیاد که بکنیم؛
فقط همین که میدونیم داریم به روز تولد یکی از کسانی که توی این دنیا، برامون مهمترین و عزیزترین هست نزدیک میشیم، این خودش حس قشنگیه.
مگر نه اینکه توی این روزها، که از در و دیوار، حرفهای اعصاب خوردکن، وعدههای پوچ، خبرها و رویدادهای دلسردکننده و … فرو میریزه،
به چیزهای کمیابِ خوب و مثبت و دوست داشتنی و امیدبخش نیاز داریم.
این هم یکی از اون چیزهاست.
پس:
محمدرضا جان. تولدت مبارک
محمدرضا.
تو مصداق و الگوی خیلی خوبی برای ما هستی تا پیشرفت عمودی – که پیتر ثیل ازش حرف میزنه (+) – رو بهتر درک کنیم.
چون با تلاشها و دغدغههای قشنگ و ارزشمندی که توی این سالها داشتی و داری؛ از هیچ، تونستی چیزی به اسم متمم رو به وجود بیاری.
و به همراهش فضایی رو ایجاد کنی تا ما توی اون فضا، خودمون رو بیشتر باور کنیم.
باور کنیم که میتونیم به قول «میلان کوندرا»، از عالم تکراری روزانه – جایی که همه شبیه یکدیگرند – بیرون بیاییم و دست به عمل بزنیم و خودمون رو به عنوان یک فرد بشناسیم، و بیشتر دوستش داشته باشیم.
و باور کنیم که میشه با بیشتر کردنِ تلاشمون برای رشد آگاهی و دانش و توسعهی مهارتها و بهتر فهمیدنِ دنیا،
به “بیشتر کردنِ سهممون، در ارزشی که در دنیا ایجاد خواهد شد”، بیشتر امیدوار باشیم.
تا چقدر موفق باشیم…
۵ سال پیش، دانهای رو در زمینای نامطمئن کاشتی، تا آروم آروم جوونه زد، رشد کرد و شاخ و برگهای سبز و پر طراوت داد.
و حالا درختی قوی شده که البته میدونیم و بهش میبالیم که رشدش رو هیچوقت متوقف نخواهد کرد.
و هر روز، شوق و جسارتِ بیشتری برای رشد، به ما هم خواهد بخشید.
محمدرضا، میدونی.
پارسال که کارت پستال گردهمایی متمم رو بهمون نشون دادی، (+)
راستش چیزی که توی ذهن من تداعی شد، با جمله ای که توی اون کارت، برامون نوشته بودی، به نظرِ خودم، متفاوت بود.
شاید هم مضمون شون یکی بود. نمیدونم.
دلم میخواست یه فرصت مناسب پیدا کنم و تداعی خودم رو که به محض دیدن این تصویر زیبا با طراحی هنرمند خوبمون نرگس رحمانی در ذهنم شکل گرفت جایی بنویسم.
و فکر میکنم الان، همون فرصت هست.
چیزی که با دیدن اون تصویر توی ذهن من تداعی شد این بود و هست که:
اون درختِ سبز، متممه و اون پرندهها، ما متممیها هستیم.
و با گذشت زمان و به کمک و با یاری متمم عزیزمون، داریم تلاش میکنیم تا یکی یکی از پایینِ درخت، بیاییم بالاتر و به سمتِ بالای اون پرواز کنیم؛
و به جایِ فقط نشستن روی شاخ و برگهای سبز و مهربونش، توی آسمونِ آبی هدفهای قشنگی که برای زندگی خودمون و برای بهتر شدنِ جهان اطرافمون داریم، به پرواز در بیاییم.
و چه خوب، اگر پروازِ دسته جمعی ما، آسمان زیباتری رو برای دیاری که در اون زندگی میکنیم و برای هر کسی که در این دیار به تماشای این آسمان مینشینه، خلق بکنه.
تولد محمدرضای عزیز مبارک باشه.
خوش بحال ما که باهاش آشنا شدیم 🙂
و هرسال باید در این روز خدا رو شکر کنیم که او رو به ما هدیه کرد.
از ته دل دعا میکنم که هر روز وجود بزرگتر و عمیق تری از قبل داشته باشه.
هرچند ماه تولد آدما و هرچیزی که اراده ش دست خودشون نبوده، هیچ شباهتی بینشون بوجود نمیاره و مزیت نیست!
ولی بازم من خوشحالم که هر دویِ ما مهرماهی هستیم :)))
و چپ دست!
درود . وقت بخیر.
هر آنچه از دل بر آید ، لاجرم بر دل نشیند .
چقدر متن ات خوب بود .
از طریق همین پست هم تولد محمد رضا عزیز ، معلم خانه متمم را تبریک میگم و امیدوارم که در این روزهایی که بسی سخت میگذرد حالش خوب باشد .
سلام شهرزاد جان
خیلی زیبا و دلنشین نوشتی
تولد محمدرضای عزیز مبارک
روز ششم مهر رو به همه ی متممیها تبریک میگم
دوست خوبم ساجده حالش چطوره؟ 🙂
مرسی از تو و خوشحالم که این نوشته رو دوست داشتی.
به لطف شما دوستان خوب متممیاین روزا خیلی خوب تر از قبلم
از این به بعد خیلی بیشتر از قبل به خاطر شروع وبلاگ نویسی پیگیر و مشتاق خوندن نوشتههای ارزشمند تو و بقیه ی دوستان متممیهستم
قلمت نویسا دوست نازنینم
درود و خدا قوت
چقدر خوب نوشتی.
من هم از طریق همین پست تولد آقا معلم رو تبریک میگم.
ما چقدر خوشبخت هستیم که آقا معلم را میشناسیم، تو انسانی بی نظیری هستی، امیدوارم همیشه سلامت باشی.