همیشه موضوعات مربوط به زبان و خط و چگونگی پیدایش و تحول آنها برایم جالب و جذاب بوده است.
یکی از کتابهایی که در حال حاضر در حال خواندنش هستم، کتاب «زبان شناسی و زبان فارسی» از «پرویز ناتل خانلری» (چاپ ۱۳۶۶) است.
نویسنده – که ادیب، زبانشناس، نویسنده، شاعر و سیاستمدار بوده است – در این کتاب به مباحث کلی درباره ی زبان فارسی و قواعد دستوری آن پرداخته است.
من از این کتاب، نکات جالب و جدید زیادی را در رابطه با زبان و خط، دارم میآموزم که دوست داشتم شما هم در اینجا، یکی از آن نکات را بخوانید.
نویسنده، در این قسمت از کتاب، در مورد چگونگی اختراع و پیدایش خط صحبت میکند، که اگر علاقمند باشید و حوصله ی خواندن این متن طولانی – که البته سعی کردم تا حد امکان به اختصار نقل کنم – را داشته باشید، شما را به خواندن آن دعوت میکنم:
در ضمن، همانطور که نویسنده اشاره میکند:
[su_quote]اساس این مقاله، خطابه ای است که مارسل کوهن Marcel Cohen زبان شناس بزرگ فرانسوی در سال ۱۹۴۷ هنگام افتتاح قسمت زبان در کاخ اکتشافات پاریس، ایراد کرد. اما چون مثالها و شواهد آن، مربوط به زبان فرانسه بود و فهم آنها برای فارسی زبانان دشوار مینمود یا سودی نداشت، نگارنده ان را با تغییر بعضی موارد از نو انشاء کرده است.[/su_quote]
قبل از آن اشاره ی بسیار کوچکی به مقوله ی زبان – از زبان نویسنده این کتاب – میکنم:
“تنها نکته ای که به عنوان ترقی میتوان ذکر کرد این است که استعمال زبان، بر حسب احتیاج به بیان اندیشهها، تغییر میکند و اندیشههای بشری که گوناگون و مختلف است تحول یافته و کامل تر و عمیق تر شده است.”
و بعد به قول نویسنده:
” اینک فیلم را تندتر میگردانیم و به زمانی میرسیم که احتیاجات و روابط میان افراد بشر بسیار وسیع تر و متراکم تر شد و در عین حال بسیاری از فنون مادی به ظهور پیوست. د راین دوره، میان جوامع شهرنشین، در زمانهای بسیار متفاوت، خط به وجود آمد.
و در مورد چگونگی پیدایش خط، اینگونه توضیح میدهد:
“تکامل خط، درجات مختلف دارد و نخستین مرحله را مرحله ی ماقبل خط میخواند که تاریخ آغاز آن را نمیتوان تعیین کرد.
به طور کلی کیفیت آغاز نویسندگی برای ما درست روشن نیست.
مسلم است که استعمال خط در ابتدا برای فواید عملی آن بوده است نه برای نگارش دفتر خاطرات.
بشر نویسندگی را از تالیف کتاب شروع نکرده است.
امروز کتاب، بسیار مورد استفاده ی ماست، اما این امر بسیار تازگی دارد.
آغاز خط برای امور دیگری بوده است.
مثلاً برای ارسال حسابهای تجارتی، برای ثبت قراردادها، برای فرستادن اوامر و احکام اداری یا لشکری، برای ثبت تقویمهایی که ملتها به منظور پیش بینی ایام آینده بدان احتیاج دارند یا خود را محتاج میپندارند، برای اداره ی امور معاش، یا برای حفظ مقابر از تخریب و انهدام.
خلاصه آنکه خط را نخست برای منظورهای آنی به کار میبردند نه برای پیشرفت علم.”
بعد می پرسد:
“مراد از ماقبلِ خط چیست؟
غرض از این اصطلاح، وسایل مادی بصری برای بیان اموری است که ضمناً به وسیله ی گفتار نیز بیان شده اند.
طریقه ای است برای حکایت کردن حوادث.
به عبارت دیگر، میتوان گفت که «قصههای بی گفتار» است.
آنچه در اصطلاح علمی، خط تصویری (Pictographie) خوانده میشود مجموعه ای از قصههای بی گفتار است که حاکی از کلمات نیست، بلکه حکایت از اموری میکند.
به طور عام، این خط، تصویرهای رنگین یا بی رنگ است که متضمن پیامهای کوتاه یا، گاهی، خبرهایی است.
صورت «ماقبل خط» یک جلوه ی دیگر نیز دارد که نباید فراموش کرد و بسیار مهم است و آن اینکه بعضی از علامتها و نقشها مانند نشانه ای برای یادآوری بعضی امور به کار رفته است.
حافظه ممکن است گاهی یاری نکند و محتاج به مدد علاماتی باشد.
البته اینگونه علامات را خط نمیتوان خواند، بلکه سلسه ی مواد «ماقبل خط» به شمار میآیند.”
بعد، سوال جالب دیگری میپرسد:
“چگونه این کوششها به خط منتهی شده است؟”
و پاسخ میدهد:
“تکامل خط را جز با تصور تکامل تمدن، و ادراک این نکته که انسان به تدریج، از نظر هوش و فهم کامل تر شده است نمیتوان دریافت.
حاصل این تکامل مهم آن بوده که وسایل و ابزار کار به تدریج کامل تر شده است.
چگونگی این تکامل از نظر اندیشه چیست و چگونه ذهن بشری به نمایش زبان موفق شده است؟
طریق وصول به این منظور، پیشرفت در تجزیه و تحلیل بوده است.
چند لحظه ی پیش از این، از قصههای بی گفتار سخن گفتیم.
ممکن است تصویری کشید که در آن قصه ای نمایش داده شده باشد.
که اگر این هنر را کامل کنید قصه را به طریقی تجزیه میکنید که هر نقشی فقط قسمت کوچکی از داستان را نمایش بدهد و حتی فقط حاکی از یک جمله باشد.
ممکن است سلسله ای از جملهها را با چندین تصویر نمایش بدهید.
اگر قدری کار خود را کامل تر کنید، ممکن است هر جمله را به کلماتی تقسیم کنید و این عمل، مرحله ی عالی تحلیل و تجزیه است.
بر حسب عادت، وقتی گفتگو میکنیم با جمله حرف میزنیم نه با کلمه.
ما که با نوشتن و خواندن آشنا هستیم به آسانی میتوانیم کلمات مرکب کننده ی جمله را در نظر بیاوریم، زیرا که لغت نامه و فرهنگ هم در اختیار داریم.
در زبانهایی که صرف و نحو و فرهنگ ندارند تصور لغات مفرد آسان نیست.
کسانی که به این گونه زبانها تکلم میکنند تصورشان از لغت مفرد مانند تصور ما نیست؛ گاهی اصلاً نمیتوانند مفهوم لغت را در نظر بگیرند؛ درست همان طور که ما نمیتوانیم سلولهای بدن خود را جداگانه تصور کنیم.
طبیعی است که بدن ما از سلولهایی ترکیب شده است، لیکن ما هریک از این سلولها را جداگانه نمیتوانیم ادراک کنیم.
در مورد لغتهایی که جمله از آنها مرکب میشود نیز حال بر همین نهج است، یعنی باید تأمل و اندیشه کرد تا بتوان لغتها را جدا جدا به نظر در آورد.
انسان، در یکی از ادوار تکامل خود، توانسته است جملهها را تجزیه کند و هر کلمه را که مربوط به معنی واحدی است با تصویری جداگانه نمایش بدهد.
به این طریق:
خر = چنگ =
با این روش، فقط بعضی از امور را میتوان نمایش داد و این شکلها در زبانهای مختلف قابل خواندن است.
پس از نمایش کلمات به وسیله ی شکل ظاهری و خارجی آنها، بشر متوجه شده است که بسیاری از کلمات در شنیدن با هم یکسان نیستند و با نمایش یک صورت، میتوان معانی مختلفی را بیان کرد و توجه به آن در تاریخ تکامل خط، یکی از مراحل اساسی به شمار میآید.
این مرحله از وقتی آغاز شده است که انسان دریافته است که فی المثل با کشیدن شکل چنگ، هم آلت موسیقی و هم پنجه ی جانوران را میتوان بیان کرد.
از اینجا بشر نتیجه گرفته است که ممکن است با کشیدن یک تصویر، چندین کلمه ی یک زبان را نمایش داد.
پس شماره ی تصویرها یا نشانههایی که برای نمایش کلمات فراوان باید به کار برود، بسیار کمتر از شماره ی آن کلمات میشود.
کشف دیگری که این معنی را تکمیل کرد این بود که به جای نمایش یک کلمه ی تمام با تصویر واحد، اجزاء آن کلمه را با تصویرهایی که حاکی از کلمات کوتاه تری است نمایش میتوان داد.
مثلاً برای نوشتن خرچنگ میتوان این دو شکل را به کار برد:
[su_table]
خرچنگ
[/su_table]
وقتی که کلمات به این طریق نمایش داده شد، میتوان گفت که خط به وجود آمده است،
زیرا که در این حال، دیگر نقشها بر وجود خارجی آنها دلالت نمیکند بلکه حاکی از کلمات معین زبان خاصی است.
اختراع اساسی خط، که بر طبق اطلاعات ما، در چندین نقطه به عمل آمده است، همین است.
در آمریکای مرکزی در حدود قرن پانزدهم یعنی نزدیک به زمان ما، خط به وجود آمد.
اما در بابل، تاریخ پیدایش خط بسیار قدیم تر از این، یعنی در حدود سه چهار هزار سال قبل از میلاد مسیح بود.
در مصر و جزیره ی کرت، پیدایش خط مقارن همین زمان بود و در کشور چین، مدتی بعد از آن ظاهر شد.
در این مکانها بود که ابتدا خط اختراع شد و به تدریج تکامل یافت تا به خط تصویری و خط هجایی بدل شد.
یعنی علامات خاصی که حاکی از کلمه یا اجزاء کلمه باشند؛ و مراد از اجزاء کلمه همان است که ما هجا میخوانیم.
آن قسمت از این خطوط که تاکنون کیفیت آنها بر ما کشف شده است (هنوز خط کرتی را نمیتوان خواند)، کم یا بیش دشوار و پیچیده و غیرقابل استفاده هستند و از آن جمله فقط خط چینی تا امروز باقی مانده است.
اما یک پیشرفت اساسی دیگر هنوز انجام نگرفته بود.
برای تکمیل خط، لازم بود که کلمه را به کوچک ترین جزء ممکن بتوان تجزیه کرد.
کوچک ترین جزء کلمه چیست؟
این جزء، صوت مجرد مستقلی است که در خط کامل، آن را به وسیله ی شکل یکی از حروف نمایش میدهند.
همین که حرف «خ» یا «گ» یا «ر» را به دست آوردیم، کلمه را به کوچک ترین اجزاء آن تجزیه کرده ایم و وسیله ی عملی برای نمایش این اجزاء مرکب کننده ی کلمه در دست داریم.
اما به این نکته خصوصاً توجه کنید که به وسیله ی این تجزیه، شماره ی علامات لازم، بسیار تقلیل یافته است.
خط الفبایی، اگر کاملاً نماینده ی اصوات مجزا و مستقل باشد، در حدود سی علامت دارد و شما میتوانید تمام کلمات هر زبانی را به وسیله ی ترکیب این اجزاء که به حداقل ممکن تقلیل داده شده است، بنویسید.
اختراع خط، ظاهراً یکباره کمیپیش از هزار و پانصد سال قبل از مسیح در خاورمیانه انجام گرفت.
و از آنجا الفبا به تدریج به صورتهای مختلف در همه ی جهان پراکنده شد و اکنون در هر جا که نوشتن معمول است این الفبا مورد استعمال دارد.
جریان اختراع خط بدین قرار بود.
همینکه خط بر اثر تکامل به «حروف» منتهی شد، قسمت اساسی تکامل خود را به پایان رسانیده است و از آن پس فقط ممکن است عملی تر و ظریف تر بشود.
حاصل این اختراع چه بود؟
خط، استعمال زبان را آسان تر کرد.
گفتیم که خط، به وجود نیامد مگر در مکانهایی که جمعیت بشری متراکم و انبوه شد و شهر ایجاد کرده بود.
البته کافی نیست که شهر باشد تا خط به وجود بیاید، اما برای ایجاد خط، وجود شهر لازم است.
این ضرورت را از روی استدلال عقلی در نیافته ایم، بلکه آن را از روی مشاهده و تجربه آموخته ایم.
از جانب دیگر، الفبا در دورانی نسبتاً جدید، در منطقه ای که شامل شهرهای بزرگ مستقل بوده (فنیقیه) به وجود آمده است.
این الفبا قریب پانصد سال بعد تکامل یافت و از حالت صامت نگاری، یعنی اکتفا به نوشتن حرفهای صامت (مانند الفبای عربی و فارسی) به مرحله ای که در دنیای اروپا و آمریکا معمول است، یعنی ثبت حروف صامت و مصوت (حروف و حرکات) رسید و این مرحله ی اخیر در یکی از مراکز مهم تمدن جهان، یعنی یونان که شامل شهرهای متعدد و صاحب تمدنی عالی بود به ظهور آمد.
همینکه خط ظاهر شد استعمال آن در بسیاری از مراکز تمدن شیوع یافت و استعمال زبان را سهل تر و شایع تر ساخت.
زبان به اتکای خط، به عالی ترین درجه ی کمال رسیده و اندیشه ی آدمیهر چه بیشتر از آن استفاده کرده است.
انسان به وسیله ی زبان و خط، به اختراعات جدید نائل شده و سپس همین اختراعات، استفاده از خط را محدود ساخته و حتی در بعضی موارد، جانشین زبان شده است.
درباره ی آنچه جانشین زبان شده است به عنوان مثال، بعضی از عملیات ریاضیات عالی را میتوان ذکر کرد که از جمله ی عالی ترین فعالیتهای ذهن بشری است و با کلمه و عبارت تعبیر و بیان نمیشود.
درباره ی خط هم میتوان گفت که در تمدن فعلی، قسمت عمده از وظائف خط را تلفن و تلویزیون و سینمای ناطق و رادیو به عهده گرفته است [آنموقع، هنوز موبایل و کامپیوتر و اینترنت و پلتفرمها و شبکههای اجتماعی و استیکرهای مختلف و … به شکل امروزی، مورد استفاده ی گسترده قرار نداشت؛ وگرنه به نظر من، مارسل کوهن حتماً به آنها هم در این جمله اشاره میکرد.] و گفتار انسان را به مناطق دور میبرد.
این اختراعات، استعمال خط را بسیار محدود کرده است.
سلام شهرزاد عزیز
با خواندن عنوان شوکه شدم.تقریبا چندماهی میشه که دارم فک میکنم خط و نوشته چطوری به وجود اومده.اولین نفر کی بوده؟اصلا یه نفر باعث شده خط به وجود بیاد؟یا به مرور زمان خط شکل گرفته.و سوالای دیگه.این سوالا باعث شد تا بگردم و کتابی پیدا کنم که توضیحی در این مورد داشته باشه.با جستجوهایی که کردم کتاب تاریخچه پیدایش خط و نوشتار نوشته اندرو رابینسون ترجمه یلدا بلارک رو پیدا کردم.مدتی هم هست غرقش شدم.جالب اینه که خیلی از سوالایی که داشتم، سوال همه تاریخ دانها هم بوده و کسی تا به حال جواب دقیقی بهش نداده.راستشو بخوای هر چی جلوتر میرم سوالاتم بیشتر میشه.الان با یه مشکل بزرگتر روبه رو شدم.زبان چطوری شکل گرفت؟اخه اینجوری که گفته میشه اول زبان بوده و بعد از اون خط شکل گرفته.
یا یه چیز دیگه که بهش فک میکنم اینکه که چرا مثل میگیم زن یا مرد؟ چی باعث این نام گذاری شده و کلی سوالات دیگه
نکاتی رو هم که اینجا نوشتی تقریبا توی این کتاب هم هست.وقتی برمیگردم نگاه به صفحاتی که خوندم میکنم میبینم بیشتر صفحاتهایلایت شده :-).
خلاصه خیلی خوشحال شدم وقتی عنوانت رو دیدم.
سلام محمد صادق جان.
چقدر جالب.
من هم خوشحال شدم که این مطلب برات جالب و مفید بوده.
آره. دونستن اینجور موضوعات برای من هم همیشه جالب و هیجان انگیز و جذاب بوده و هست.
اتفاقاً تصمیم داشتم توی پست دیگری، در مورد «پیدایش زبان» بیشتر صحبت کنم. (یعنی در واقع از این کتاب، در موردش نقل کنم)
و علاقمندیِ شما رو هم که در اینخصوص متوجه شدم، بیشتر به این کار ترغیب شدم. 🙂
اما تا اونموقع، در مورد سوالات خوبی که مطرح کردی، بیا چند تا نکته از این کتاب رو با هم مرور کنیم:
چند تا از مواردی که برام خیلی جالب بود و حس کردم به نوعی میتونه پاسخی برای برخی از همین سوالاتی باشه که شما مطرح کردی؛ اینکه، در جایی گفته میشه:
“این گمان که به وسیله ی مقایسه ی زبانهای موجود بتوان زبان نخستین را کشف کرد، خیالی واهی است.”
و در جای دیگری:
“به تدریج که ذهن انسان تکامل یافته و جامعه تشکیل شده، زبان نیز به وجود آمده است. محال است بتوان گفت انسان به چه طریق، سخن گفتن آغاز کرده و گفتار نخستین او چه صورتی داشته است. اما میتوان اوضاعی را مورد تحقیق و بحث قرار داد که سخن گفتن را برای بشر ممکن و میسر ساخته است. این اوضاع هم مربوط به ذهن انسان و هم مربوط به اجتماع بشری است.”
و اینجا که میگه:
“مسلم است که زبان در اجتماع ساخته و پرداخته شده است. در همان زمان که افراد بشر احتیاج به ارتباط یافتن با یکدیگر را حس کرده اند زبان به وجود آمده است.”
و در جای دیگری از این کتاب هم، بنا به احتمالات، مبدأ پیدایش زبان را، ۱۵۰۰۰۰ سال پیش میداند.
به هرحال، فکر میکنم هر چه بیشتر بتونیم در این زمینه مطالعه کنیم، میتونیم به اطلاعات بهتری در اینخصوص دست پیدا کنیم.
اما سعی میکنم به زودی، قسمتی از این کتاب رو که به طور خاص، در مورد همین موضوع پیدایش زبان صحبت میکنه در اینجا برای شما و دوستان خوبی که مثل شما علاقمند هستند، بذارم.
راستی. ممنون که “کتاب تاریخچه پیدایش خط و نوشتار نوشته اندرو رابینسون ترجمه یلدا بلارک” رو هم بهم معرفی کردی.
سعی میکنم من هم بخونمش.
ممنون از کامنت خوبت.
منم از تو به خاطر معرفی کتاب پرویز خانلری و پست خوبت تشکر میکنم.بی صبرانه منتظر پست بعدی میمونم .