درخششی از نور یک کتاب (گفتگو با خدا)
اگر در زندگی به آنچه آرزو داری نمیرسی به این دلیل نیست که خداوند نخواسته به دعاهای تو پاسخ دهد، بلکه به این علت است که آنچه تو فکر میکنی، میگویی و عمل میکنی، بر خلاف چیزی است که آرزو داری به آن برسی.
«بالاترین افکار»، «شفاف ترین کلمات» و «بزرگترین احساسات»، همواره متعلق به خداوند هستند. هر چه کمتر از این باشد، از منابع دیگر آمده است.
بالاترین افکار، افکاری هستند که حاوی شادی و نشاط باشند
شفاف ترین کلمات، کلماتی هستند که حاوی حقیقت باشند
بزرگ ترین احساسات، احساساتی هستند که تو عشق مینامی
«شادی»، «حقیقت» و «عشق»؛ این سه قابل جابجایی هستند و یکی همواره به دیگری میانجامد.
پیامهای خداوند به صدها شکل و در هزاران لحظه و در طی میلیونها سال به شما میرسد. اگر واقعاً به آنها گوش دهید، آنها را از دست نمیدهید و اگر قلباً آنها را به گوش جان سپارید، نمیتوانید آنها را نادیده بگیرید.
وقتی تو چیزی طلب میکنی یعنی آن را نداری، یعنی نعمتهای بیکران حق را نمیبینی که چیزی «میخواهی». دعای صحیح، دعای درخواست کردن چیزی نیست بلکه دعای تشکر است. زمانی که تو از پیش، از خداوند برای چیزی که مورد آرزوی توست تشکر میکنی؛ در واقع این بدین معناست که آن آرزو تحقق یافته است و این مهمترین حرف است. چون اعتراف به این واقعیت است که خداوند قبل از اینکه چیزی را از او بخواهی آن را به تو عطا کرده است.
اگر تو با ندبه و زاری چیزی را بخواهی، شانس به دست آوردن آن خیلی کم است. چون فکر نگهبانی که در پس هر اندیشه ای خوابیده این است که تو اکنون چیزی را نداری که درخواست میکنی و این فکر نگهبان به صورت واقعیت تو در میآید. تنها فکر نگهبانی که میتواند بر این فکر غلبه کند این باور و اعتقاد قلبی است که خداوند، بدون گفتگو آنچه از او خواسته شود، برآورده میسازد.
روند دعا بسیار آسان تر میشود وقتی به جای آنکه به طور ذهنی تصور شود خداوند به همه خواستها، پاسخ مثبت میدهد، به طور شهودی پذیرفته شود که اصلا نیازی به درخواست نیست. در این صورت دعا به صورت دعای شکرگزاری در میآید و به هیچ وجه جنبه ی درخواست پیدا نمیکند، بلکه سپاسی است برای نعمتهای موجود.
هیچ دعایی بدون پاسخ نخواهد ماند. هر دعایی، هر فکری، هر احساسی خلاق است. به میزانی که آن فکر برای تو واقعی باشد و جدی تلقی شود، به همان شدت در تجربه ی تو تبلور پیدا خواهد کرد.
ترس، انرژی است که منقبض میکند، درها را میبندد، به داخل میکشاند، فرار میکند، پنهان میشود و صدمه میرساند.
عشق، انرژی است که سبب بسط و گسترش میشود، آغوش میگشاید، به بیرون میجهد، دوام میآورد، آشکار میشود، سهیم میگردد و درمان میکند.
هر فکر، گفتار یا عملی که از انسان سر میزند، ریشه در یکی از این دو هیجان دارد. ولی تو در انتخاب هریک از این دو کاملاً مختاری.
صدای درون، بلندترین صدایی است که خداوند برای صحبت به کار میبرد، چون نزدیکترین صدا به تو است. همان صدایی است که به تو میگوید آیا هر چیز دیگری واقعیت دارد یا ساختگی است؟ درست است یا غلط؟ خوب است یا بد؟ این صدایی است که میگوید کلماتی که میخوانی ناشی از عشق است یا ترس؟ بر اساس این معیار، تو تصمیم میگیری که از آنها باید پیروی کنی یا آنها را نادیده بگیری.
هیچگاه، راه کارمایی را که دیگری طی میکند مورد قضاوت قرار مده. به موقعیت دیگران غبطه مخور و ازشکست آنها غمگین مباش. چون تو نمیدانی که در حساب و کتاب الهی چه چیز موفقیت و چه چیز شکست است.
هیچ رخدادی را مصیبت بار یا شادی آفرین منام، مگر اینکه تصمیم بگیری یا شاهد باشی چگونه از این رخداد استفاده میشود.
در هر موقعیتی موهبتی است که پیش آمده و در هر تجربه ای گنج پنهانی نهفته است. نقطه ای روشن در دل تاریکی باش و آن را لعن و نفرین نکن.
آنچه که تو در هنگام بزرگترین آزمایش حیات انجام میدهی، میتواند بزرگترین پیروزی تو باشد چون تجربه ای را که تو خلق میکنی، تبلور «کسی که واقعاً هستی» و «کسی که میخواهی باشی»، میباشد.
همه ی زندگی به صورت ابزار خلقت تو وجود دارد، و همه ی حوادث آن صرفاً خود را به عنوان فرصتهایی برای تو، که تصمیم بگیری و بفهمیکه کیستی و چه کسی میخواهی باشی نمایان میسازند.
تو نمیتوانی حادثه بیرونی را تغییر دهی، پس باید تجربه درونی را تغییر دهی. این راه و شیوه ی تسلط بر زندگی است.
هیچ چیز فی نفسه و به خودی خود، رنج آور نیست. رنج ناشی از فکر نادرست است. رنج ناشی از خطای فکر است. تمامیسالکها، هیچیک تصور قربانی بودن از خود ندارند، اگر چه بسیاری واقعاً رنج بیشماری را متحمل شوند.
رنج ناشی از قضاوتی است که شما در مورد چیزی دارید.
قضاوت را بردارید، رنج از بین میرود.
از کتاب: «گفتگو با خدا»
نویسنده: نیل دونالد والش
ترجمه: توراندخت تمدن
سلام
+تشکر به خاطر جواب کامل و جامع. بی نهایت ممنون.
+ببخشید که دیر سر زدم. و جواب میدم . برنامه این روزهام از روال خارج بود.
+مسلما تمام این گفتهها نیاز به تکرار و مرور داره تا کاملا توی ذهنمون نهادینه بشه. و توی وجودمون ریشه کنه.
+مزه مزه کردن کلمات و نوشتهها رو کاملا درک میکنم و میفهمم. مشکل من همینه که نمیدونم چرا اخیرا چنین حسی رو ندارم. پس الان دچار همون کابوسی شدم که ازش حرف زدی بانو!
من که عاشق کتاب و مطالعه بودم و البته هنوز هستم….
+امیدوارم همیشه مثل امروز لذت خوندن و کشف دنیای تازه رو تجربه کنی.
سلام شهرزاد بانو!
باز هم ممنون به خاطر این مطلب زیبا. انگار فکرم نیازمند چنین غذایی بود.
+ی سوال همیشه تو ذهنم هست. اینکه شهرزاد بانو با این همه مطلب امیدوارکننده، واقعا خودش همیشه روبه جلو حرکت میکنه؟ درگیر افکار منفی میشه؟ (مسلما هست، ولی حتما راه مقابله با اون شرایط رو خوب بلد باشی). و اینکه تا چه حد توی زندگی واقعی نمود داره؟
+چون خودم، چند وقت احساس میکنم فقط مطالب رو میخونم، وقتی نمیتونم به درستی ازشون استفاده کنم، بیشتر ناراحت میشم. (شاید نیازمند مطلبی در رابطه با قدرت حافظه باشم)
+شاید بیشتر دوست دارم ، به عنوان کمک ی خواهر بزرگتر اگر مطلبی متناسب با این شرایط داری، بگذاری.
+سبز باشی و برقرار…
سلام مهشید جان.
خواهش میکنم عزیزم. خوشحالم که سر میزنی و نوشتهها رو میخونی و ممنون از کامنت خیلی خوبت.
در جواب به سوالت … قطعاً همینطوره مهشید جون… قطعاً اونها همیشه برای من تاثیر داشته اند و دارند …
من تا چیزی در خودم، تاثیر قوی و عمیق نگذاشته باشه یا به روح و جانم ننشسته باشه، و تجربه ی درونی قدرتمندی ازش نداشته باشم؛ به هیچ عنوان در وب سایتم نمیارمش، یا در موردش مطلبی نمینویسم …
مطمئنا هر چیز و هر مطلبی و هر نوشته ای که در اینجا میبینی از اعماق وجود خودم براومده و کاملا بهشون ایمان دارم. حتی تک تک آهنگها و فایلهایی که توی قسمت آهنگها و فایلهای شگفت انگیز میبینی و احتمالا شنیده باشی شون… حتی تک تک اونها هم برای من به نوعی الهام بخش هستند …
و اینه که دلم میخواد چیزهایی رو که در اعماق وجود خودم نشسته، برای دیگران هم به اشتراک بگذارم و امیدوار باشم که برای اونها هم تاثیر مثبت داشته باشه …
بله قطعا زندگی با توجه به تمام این تفکرات و این نوشتهها و … باز هم یک بهشت کامل و بی عیب و نقص نخواهد بود، اما چیزی که هست اینه که توجه و به یاد آوردن مداوم اینها، میتونه مسیر پر پیچ و خم زندگی رو هموارتر و روشن تر و دلپذیرتر کنه و مرتب به یادمون بیاره که دچار و تسلیم توهمات دروغین ذهنمون نشیم و بتونیم مدام خودمون رو ریشارژ کنیم.
و اینکه بدونیم برای برخورداری از یک زندگی آرام تر و بهتر و شایسته تر، باید کمیبه خودمون سختی بدیم و روی افکار و احساسات مون کار کنیم و کار کنیم و کار کنیم…
همه چیز به این راحتی به دست نمیاد …
از طرف دیگه، من یه چیزی رو همیشه در مورد خودم یه موهبت از طرف خداوند میدونم و اون اینه که از وقتی که خودمو شناختم تا اکنون، حس میکنم یک آدم spiritual (عاشق معنویات) ای هستم که خیلی راحت میتونه با این جور مسائل و این جور نوشتهها ارتباط برقرار کنه.
بعد…راستش من هیچوقت اینجور کتابها و اینجور نوشتهها رو معمولی وسطحی نمیخونم. به قول مارشال مک لوهان که میگه: «عاشقان مطالعه، فقط برای محتوا کتاب نمیخوانند. آنها برای مزمزه کردن تک تک واژهها و کلمات میخوانند.» (منبع: متمم) ؛ کلمه به کلمه شون رو به قول خودم میجَوَم!;) و تا ژرفنای هر کلمه و هر جمله و هر مفهومش پیش میرم. اینه که کاملا در وجودم رخنه میکنن … و بر افکار و احساساتم تاثیر میذارن … که البته نیاز مبرم به یادآوری مداوم و پی در پی دارن …
یه چیزی رو میدونی؟ … راستش یکی از بزرگترین کابوسهای زندگیم اینه که فکر کنم روزی بیاد که دیگه احساس کنم که نسبت به اینها بی حس و بی تفاوت شدم! و تمام تلاشم اینه که اون کابوس هیچوقت به واقعیت نپیونده … 🙂
مهشید جان، باز هم اگه میخوای بیشتر، جواب من رو در مورد سوالهای خودت بدونی، این چیزهایی رو که قبلا توی همین وب سایت نوشتم بخون لطفاً:
– «صعود یا سقوط؟»
– «این نامش زندگی است …»
– «شما دنیا را چگونه میبینید؟»
و … نوشتههای مشابه که الان توی ذهنم نیست و ممکنه خودت بهشون بر بخوری …
ببخش .. انگار خیلی پرحرفی کردم، اما امیدوارم تونسته باشم جواب سوالت رو داده باشم.
راستی، در مورد موضوعات مربوط به قدرت حافظه هم سعی میکنم حتماً مطالب خوبی پیدا کنم و برای تو دوست خوبم و دوستان خوب دیگرمون بذارم.
باز هم ازت ممنونم و تو هم همیشه سبز باشی و برقرار …:)