برای فکر کردن, دل نوشته

سیل غارتگر اومد

شاید داستان خانه‌ای پر از پنجره و نور و زندگی که به ناگاه سیل‌ای خراب و تاریکش می‌کند را، هیچ‌چیز نتواند به زیبایی ترانه‌ی «خونه» – از «ایرج جنتی عطایی» و با آهنگ‌سازی و تنظیم فوق‌العاده‌ی «بابک بیات» که «داریوش» عزیز هم آن را سال‌ها پیش به زیبایی اجرا کرده است – بیان کند:

خونه این خونه ویرون، واسه من هزار تا خاطره داره

خونه این خونه تاریک، چه روزایی رو به یادم میاره

اون روزها یادم نمیره، دیوار خونه پر از پنجره بود

تا افق همسایه ما دریا بود، ستاره بود، منظره بود

خونه، خونه جای بازی برای آفتاب و آب بود

پر نور واسه بیداری، پر سایه واسه خواب بود

پدرم می‌گفت قدیما کینه‌هامون رو دور انداخته ‌بودیم

توی برف و باد و بارون، خونه رو با قلبهامون ساخته بودیم

خونه عشق مادرم بود که تو باغچه‌اش گل اطلسی می‌کاشت

خونه روح پدرم بود، چیزی رو همپای خونه دوست نداشت

خونه، خونه جای بازی برای آفتاب و آب بود

پر نور واسه بیداری، پر سایه واسه خواب بود

سیل غارتگر اومد از تو رودخونه گذشت

پل‌ها رو شکست و برد، زد و از خونه گذشت

دست غارتگر سیل، خونه رو ویرونه کرد

پدر پیـــرم رو کشت، مادر رو دیـــوونه کرد

حالا من موندم و این ویرونه‌ها،

پر خشم و کینه دیوونه‌ها

من زخمی، من خسته، من پاک،

می‌نویسم آخرین حرف رو رو خاک

کی میاد دست توی دستم بذاره، تا بسازیم خونه‌مون رو دوباره

کی میاد دست توی دستم بذاره تا بسازیم خونه‌مون رو دوباره

کی میاد دست توی دستم بذاره

***

این ترانه، اگر چه ما را از شنیدن یک حقیقت تلخ، بسیار غمگین می‌کند،

اما غمگین شدن همیشه هم بد نیست؛

شاید حس همدلی و همدردی ما را اندکی بیشتر کند،

و جدا از فکر کردن و حرص خوردن و غصه خوردن برای همه‌ی عواملی که دست به دست هم دادند تا این خانه‌ها را به دستان قدرتمند سیل غارتگر بسپارند؛

به یادمان بیاورد و فراموش نکنیم که مردم‌ای هستند که تا همین یک ماه پیش، داشتند خانه‌های‌شان را خانه‌تکانی می‌کردند،

ولی اکنون خانه‌ و زندگی‌ای ندارند و در همین حقیقت تلخ و دشوار – که فقط دیدن و شنیدنش ما را غمگین کرده است – شب را به روز و روز را به شب می‌رسانند.

شاید هم منتظرند ببینند کی میاد دست توی دست‌شان بگذارد؟

سیل غارتگر اومد
عکس، مربوط به کمک رسانی مردمِ خوب «رومشکان» به مردم «پلدختر» از راه کوه است. (منبع: BBC)

4 دیدگاه در “سیل غارتگر اومد

  1. چنتا رویداد در این وانفسای حوادث برای من خیلی دلگرم کننده بود
    یکی همین مردمی‌که کمک‌هاشون رو روی دوششون انداختن و چند کیلومتر رفتن تا بتونن به سیل زده‌ها کمک کنن.
    یکی مردمی‌که دور روستای خودشون حصار کشیدن و حتی با انداختن خودشون در مسیر آب، نذاشتن که آب به داخل روستا نفوذ کنه.
    امیدوارم که همه ما بتونیم انقدر مهربان و یاری رسان در کنار هم زندگی خوبی رو بسازیم.

    1. واقعاً دیدن چنین صحنه‌هایی قشنگ و دلگرم کننده است.
      دیدن همین مردمی‌که کمک‌هاشون رو روی دوش گرفتن و به سختی از کوه رد میشن تا بتونن تسلی ای برای اون مردم آسیب دیده باشن.
      یا اون آدمهایی که توی شیراز سعی کردن به هر شکلی با مردم آسیب دیده همدلی و همدردی بکنن؛ قالی‌هاشون رو شستن، ماشین‌هاشون رو تعمیر کردن، براشون غذای گرم بردن و …
      واقعاً بودنِ اینجور آدمها توی دنیا، حال بقیه ی آدم‌ها رو هم خوب میکنه.

  2. درود شهرزاد عزیز.
    مستقل از تصویرهای غمگین، دلخراش، آزاردهنده فکر میکنم نتیجه احترام نگذاشتن به علم و تخصص باعث میشه که نعمت و رحمت تبدیل به نقمت بشه و فرصتی که میشد تبدیل به یک بهره وری مناسب بشه حالا تبدیل به تهدید شده و همه کسانی که مسئول اند را مستاصل و درمانده کرده.
    فارغ از اینکه تمام پوشش گیاهی را نابود کرده ایم، مستقل از اینکه به محیط زیست احترام نگذاشته ایم. مستقل از اینکه علم و تخصص یتیم مانده و هر وقت لازمش داشتیم آن هم برای درمان‌های کوتاه مدت و سریع و فست فودی سراغش رفتیم. زمانی که اموزش نیروی انسانی جز در موارد خاص و محدود برای ما اهمیت نداشته و خودمان را از اموزش جدا دانسته ایم. وقتی که در ارزیابی قدرت خودمان دچار سوگیری شدیم و نیروی طبیعت را شوخی گرفتیم و در آخر وقتی که همه این موارد و موارد دیگر با هم ترکیب میشه و در علم مدیریت خلاصه میشه آن وقت است که پیچیدگی‌های علم مدیریت گریبان همه را می‌گیرد. آن وقت است که مدیریت بحران تبدیل به بحران مدیریت میشود.
    خلاصه همه موارد بالا وقتی سیل بیاید به همه میخورد.با بیل و کلنگ و یه مشت خاک هم نمیشود جلوی سیل را گرفت.آن وقت است که صحنه‌های غم انگیز کاممان را تلخ می‌کند. حالمان را بد می‌کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *