الهام بخش, برای فکر کردن, دل نوشته

ما می‌توانیم تناقض‌ها و آرمانی نبودن آدم‌ها را به رسمیت بشناسیم | با اشاره‌ای به رادیو راه

اگر گاهی فرصت پیدا کنم، در کنار چند پادکست موردعلاقه‌ام گاهی یکی از پادکستهای رادیو راه مجتبی شکوری رو هم گوش میدم.

نمیتونم بگم پادکستهاش رو خیلی دوست دارم. واقعیتش هنوز نتونستم با سبک پادکستش و بعضی از صحبتهاش ارتباط خوب و دلچسبی پیدا کنم، اما نمیتونم نکات مفید و آموزنده‌ای رو که از میان بعضی حرفهاش یاد میگیرم یا برام یادآوری میشن نادیده بگیرم.

اخیرا اپیزودی رو از رادیو راه او گوش می‌دادم به نام «هراس از احساس»، که در اون، درباره مکانیزم‌ها یا سازوکارهای دفاعی حرف میزنه.

تا جایی که من به خاطر میارم او در میان صحبتش اسمی‌از فروید نبرد، اما من با جستجوی کوچکی در وب متوجه شدم که این ایدهٔ ساز و کارهای دفاعی نخستین بار توسط فروید مطرح شده.

طبق تعریفی که در ویکی پدیا خوندم: سازوکار دفاعی عبارت است از واکنش ناخودآگاه خود (من) به عنوان قسمتی از شخصیت به منظور کاهش اضطراب از طریق تغییر در ادراک واقعیت. (+)

مثلا یکی از اونها فرافکنی هست، که همیشه برای من جالب بوده،

و اگه دقت کنیم نمونه‌های زیادی از این مکانیزم دفاعی رو میتونیم در اطرافمون و حتی گاهی در خودمون ببینیم. اینکه در اون یک فرد افکار، احساسات و انگیزه‌های ناخواسته خودش رو به شخص یا اشخاص دیگری نسبت می‌ده. (+)

(به نظرم دبی فورد هم از زاویه دیگری بهش نگاه میکنه در کتاب نیمه تاریک وجود. البته با اشاره به ایدهٔ «سایه» یونگ)

مجتبی شکوری می‌گفت:

[سعی می‌کنم اصل یا نقل به مضمون، گفته‌هاش رو در این زمینه + لابلاش هم کمی‌حرفهای خودم – در اینجا بنویسم]

احساسات اصیل ما زیر لایه‌های ضخیمی‌از مکانیزم‌های دفاعی و در نتیجه‌اش اضطراب دفن شدند و به صورت عارضه‌های مختلف روانی و جسمی، ما رو تسخیر میکنن.

گاهی احساسات ما یا خیلی پیچیده‌اند یا مبهم یا دردناک.

اینجا مغز یه کار عجیبی میکنه. یک سری مکانیزم‌های دفاعی رو فعال میکنه که ما رو از تجربهٔ اون حس پیچیده، ممنوع یا دردناک نجات بده.

این بیحسی موضعی در درازمدت بدون هزینه نیست. حس‌هایی که به این شکل سرکوب میشن در درازمدت ما رو دچار اضطراب و شرم دائمی‌میکنن.

و جمله جالبی گفت:

“خیلی از ما این روزها بیشتر از اینکه افسرده باشیم، فرسوده‌ایم.”

 

من نمیخوام با اطلاعات بسیار محدودم در این زمینه‌ها وارد جزئیات یا بحثهای تخصصی یا شرح هر چهار مکانیزم دفاعی که او در این پادکست ازش حرف میرنه و در موردش توضیح میده بشم،

فقط دوست داشتم به یکی از این مکانیزم‌ها که بیش از همه توجهم رو جلب کرد و به نظرم یکی از موارد بسیار آموزنده‌ی این پادکست هست و ارزش این رو داره که به عنوان یک تلنگر بهش فکر کنیم اشاره کنم.

او به ساز و کار دفاعی اشاره میکنه با عنوان:

دوپاره‌سازی و آرمانی‌سازی.

او میگه:

این ساز و کار دفاعی علیه حس دردناکِ ابهام، فعال میشه.

ابهام یا سردرگمی‌کلا برای بسیاری از ما اونقدر سخت و تحمل‌ناپذیره و اذیتمون میکنه که ترجیح میدیم به یک احساس مطمئن پناه ببریم.

برای همین سعی می‌کنیم که برای اون موضوع دردناک پر از ابهام، یه دلیلی بتراشیم یا اصلا یه دلیلی بسازیم.

حتما آدمهایی رو دیدید که مطمئن هستن که حقیقت رو با قاطعیت میدونن و راجع به مسائل مختلف، حق با اونهاست.

اونها یکجورایی درگیر این مکانیزم دفاعی هستن. چون از شک و عدم قطعیت می‌ترسن.

اول همه حقایق دنیا رو دوپاره‌سازی و دوقطبی می‌کنن، و ازش توی ذهنشون درست کامل و غلط کامل می‌سازن،

بعد که دوپاره‌سازی کردن، حالا میان آرمانی‌سازی می‌کنن.

توی این مکانیزم دفاعی اولش یک مسئلهٔ پیچیده رو که باهاش دچار ابهامیم با دو گزینه کاملا درست و کاملا غلط ساده‌سازی می‌کنیم،

بعد هم به طرز متعصبانه‌ای اون یک گزینه‌ای رو که فکر میکنیم درسته انتخاب می‌کنیم و بهش می‌چسبیم و اینطوری همه اون آدم‌هایی که مثل ما یا موردپسند ما فکر یا رفتار نمی‌کنن کاملا تبدیل میشن به بد مطلق.

بعد چون تونستیم به یقین درستی در مورد یه موضوع پیچیده برسیم یه نفس راحتی میکشیم و به یه آرامشی می‌رسیم.

[اینجا یاد این حرف آموزنده محمدرضا شعبانعلی در همین رابطه افتادم که جایی نوشته بود: “هنر ما، فرار از ابهام یا حتی توانایی کاهش آن نیست. بلکه پذیرش ابهام و زندگی در آغوش آن است. ابهام، درست مثل هوایی که تنفس می‌کنیم، اطراف ما را گرفته است. هدف ما نه کاهش ابهام و نه افزایش ابهام و نه اندازه گیری ابهام است. هدف ما تجربه‌ٔ بهتر از زندگی است که می‌تواند کاملاً مستقل از میزان ابهام موجود در زندگی باشد.]

مجتبی شکوری در ادامه میگه:

این یکی از رایج‌ترین مکانیزم‌های دفاعیه که ما نه تنها در سطح فردی که در سطح اجتماعی هم درگیرش هستیم.

یکی از دلایلی که مکانیزم دفاعی اینقدر در جامعه ما دیده میشه ریشه‌های فرهنگی جامعه ماست.

بیشتر قصه‌هایی که ما توی داستانها و ادبیات و سینما در زمینه‌های‌های مختلف می‌شنویم و توی جامعه‌مون رواج داره، قصه‌هاییه که یک طرف قصه شخصیتی داریم که همه صفات خوب رو یکجا داره و طرف دیگر ترسیمی‌از بدیهاست.

یادمون دادن هر قصه‌ای که میشنویم یا میبینیم اول بپرسیم آدم بدهاش کیا هستن و آدم خوبهاش کیا؟

او میگه:

ما ظرفیت هیجانی پایینی داریم.

ما خیلی کم میتونیم دو تا ایده متضاد و همزمان رو توی ذهنمون نگه داریم.

جهان انقدر پیچیده است که خیلی وقت‌ها واقعیت شکل متناقضی پیدا میکنه.

و آدم‌هایی میتونن بهتر فکر کنن و تصمیم بگیرن که این تناقض‌ها و این پیچیدگی‌ها رو به رسمیت بشناسن.

مثلا ما خیلی کم میتونیم که با بخشی از یه آدم موافق باشیم و با بخشی از رفتار اون آدم – حتی شده فقط توی ذهن خودمون – نقد داشته باشیم.

برای ما آدم‌ها یا صفرن یا صد.

یا کاملا اونها رو می‌پذیریم یا کاملا میذاریمشون کنار.

توی این مدل ذهنی آدم‌ها حق ندارن که اشتباه بکنن. حق ندارن که تغییر بکنن. حق ندارن که مثل هر آدم واقعی دیگری گاهی هم خطا بکنن، یا کاری بکنن که ما خوشمون نمیاد.

چون اگه اینطوری بشه اون ستون دو قطبی صلب و سختی که توی ذهنمون ساختیم فرو میریزه.

آخه ما فقط خوب و بد مطلق رو بلدیم. اگه خوب مطلق نیستی پس لابد بد مطلقی.

من هم که توی خونه‌ام لم دادم و با اون ژست همیشگیم، طرفِ درست ماجرا قرار دارم.

پایانِ حرفهای مجتبی شکوری

***

مثلا ما گاهی توی دل خودمون یا به دیگران – حتی گاهی با حالت تمسخر یا نیشخند یا حتی به قصد تخریب – میگیم:

دیدی فلانی چقدر با نوشته‌هاش فرق میکرد.

اون که رتبه یا امتیاز بالایی توی فلان چیز داره، دیدی چه جوری رفتار کرد؟

ببین اونکه قبلا اونطوری میگفت، حالا چی گفت.

ببین فلانی چقدر عوض شده. مگه قبلا اینطوری نبود؟ مگه قبلا اونطوری نمیگفت؟

و بسیار مواردی از این قبیل.

مثلا به عنوان نمونه و اشاره به کسی که خیلی از ما میشناسیمش و دوستش داریم، من محمدرضا (+) رو – همونطور که خودش هم میدونه – خیلی دوستش دارم و برای خیلی از جنبه‌های وجودش بینهایت احترام زیادی قائل هستم و از درک و حس کردنشون به وجد میام، اما باز هم این دلیل بر این نمیشه که او برای من یک شخصیت آرمانی باشه.

یا اینکه حتی در مورد متمم، به شکل دیگری.

اما من همیشه سعی کرده‌ام و می‌کنم (شاید خیلی هم سعی نکردم و فکر میکنم کلا روحیاتم اینطوری باشه) که هیچوقت انتظار خوب مطلق از هیچ کس یا هیچ چیز نداشته باشم و بیشتر از هر چیز دیگری، خوبیها و زیبایی‌ها رو ببینیم و ازش لذت ببرم و ازش یاد بگیرم، و تغییرات و تناقض‌های جزئی و پیچیدگی‌های انسانها و پدیده‌های مختلف رو – البته که گاهی هم ناراحت یا غمگین یا افسرده یا بی‌انگیزه‌ام میکنه – به رسمیت بشناسم، و همچنان از خوبیها و زیباییهای وجودش سرشار بشم، بهره و لذت ببرم، و بیاموزم.

1 دیدگاه در “ما می‌توانیم تناقض‌ها و آرمانی نبودن آدم‌ها را به رسمیت بشناسیم | با اشاره‌ای به رادیو راه

  1. این پذیرش ابهام در زندگی و این نمودار شدن عدم قطعیت در فکر و‌ها وتصمیم‌ها و شاید احساسات ما به نظرم یکی از دستاورد‌های دیررس مطالعه و فکر و تجربه است. یکی از میوه‌های یادگیرنده بودن تو این زندگی. دستاورد ارزشمندیه به نظر من.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *