درباره‌ی من

سلام

اگر تازه به «یک روز جدید» قدم گذاشته‌اید، به شما خوش‌آمد می‌گویم و اگر از همراهان همیشگی و قدیمی‌بوده‌اید و هستید، باز هم به شما خوش‌آمد می‌گویم.

من شهرزاد هستم. خالقِ یک روز جدید!

اصلاً همه‌ی ما خالقِ یک روز جدید هستیم.

هر صبح که با طلوع خورشید، چشم باز می‌کنیم و روشنایی طلایی رنگ آفتاب، وجودمان را گرم می‌کند و خداوند را برای روز جدید دیگری که به ما هدیه کرده سپاس می‌گوییم و با عشق، یادگیری، تلاش، پشتکار و امید می‌خواهیم روز پربار و زیبای دیگری را برای خود و دیگران بیافرینیم؛ یک روز جدید را خلق کرده‌ایم.

دوستان…

من دریافته‌ام که:

زندگی می‌تواند شگفت‌انگیز و دوست داشتنی باشد؛

اگر همیشه به زندگی‌مان معنا ببخشیم و هیچ‌گاه معنای زندگی‌مان را گم نکنیم.‌

اگر همواره در حال آموختن باشیم و بکوشیم آنچه را که می‌آموزیم بفهمیم، و در عمل به کار ببندیم.

اگر منشاء اثری مثبت در جهان باشیم.

اگر عشق، گرمی‌بخش قلب‌مان باشد.

اگر حتی تا آخرین لحظه‌ی عمر، رویایی زیبا در سر داشته باشیم.

و اگر زندگی‌مان را آنطور که خودمان می‌خواهیم و برایمان شادی و آرامش و معنا و رضایت بیشتری به همراه می‌آورد طراحی کنیم.

بیایید با همدیگر و با طلوع گرم و آفتابی هر یک روز جدید، از این فرصت دوباره‌ و شگفت‌انگیز زندگی استفاده کنیم، و بکوشیم با ساختن یک زندگی رضایت‌بخش‌تر، لحظات زیباتر و بامعناتر و شادمانه‌تری را تجربه کنیم.

 

پی نوشت:

*اگر دوست دارید، درباره‌ی من، بیشتر بدانید و حرفهای گفته و ناگفته‌ی بیشتری از من بخوانید؛ می‌توانید مرا در یکی از دوست‌داشتنی‌ترین مدرسه‌های زندگی‌ام – متمم – بیابید.

پروفایل من، در متمم

116 دیدگاه در “درباره‌ی من

  1. شهرزاد خانوم سلام ی سوال داشتم
    منی که الان توی متمم یک پروفایل ساختم چطور مثل شما میتونم ادرس پروفایلم رو با بقیه به اشتراک بزارم هرچی نگاه کردم نتونستم ادرس پروفایلم رو پیدا کنم؟

    1. سلام محسن جان.
      ببخشید دیر جواب میدم.
      برای پیدا کردن آدرس پروفایل متمم‌تون، کافیه روی اسم خودتون (هر جا که اسمتون نمایش داده میشه توی متمم. مثلا هر جایی که یه کامنتی نوشتین) روش کلیک کنین و در تب جدیدی که پروفایلتون باز میشه URL اش رو بردارین.

  2. شهرزاد جان سلام
    این کتاب بلندی‌های بادگیر را دانلود کردم و خوندم، می‌خوام از حس عالی ای که بعد از مدت‌های زیاد از خوندن یک رمان کردم برات بگم که واقعا کیف کردم، سالیان زیادی بود که فقط مطالعه ام منحصر به کتابای درسی و دانشگاهی می‌شد.
    ممنون

    1. سلام مجید جان.
      چقدر خوب. خوشحالم. ممنون که برام نوشتی.
      خوشحالم که خوندن رمان بلندیهای بادگیر که واقعا جذاب هست، با ترجمه من که قطعا پر از ضعف هست 😉 بهت چسبید.
      (اگه فرصت کنم باید یه ویرایشش بکنم)

      آره مجید جان. رمان کلا خیلی خوبه. خیلی خوب.
      من خودم سعی میکنم همیشه بین هر چند تا کتاب غیرداستانی که میخونم، حتماً یه کتاب داستانی بخونم.
      (که بیشتر به خوندن رمانهای شناخته شده جهانی از نویسنده‌های مشهور دنیا علاقمندم، و واقعا لذت میبرم از خوندنشون)

      همونطور که تو هم گفتی، واقعا حس عالی و فوق العاده‌ای رو آدم با خوندنشون تجربه میکنه. من هم این حس رو خیلی دوست دارم.
      برای مدت کوتاهی توی دنیای جذاب آشنا یا نا آشنای اون رمان و با کاراکترهای مختلفش زندگی میکنی و انواع احساسات مختلف رو با اونها و برای اونها و در کنار اونها تجربه میکنی.
      و گاهی اصلا فکر میکنی خودت در میانه‌ی اون داستان قرار داری.
      خلاصه که حس فوق العاده‌ایه و واقعا باید ممنون باشیم از نویسنده‌های خوبی که با نوشتن این رمانها، به ما فرصت چنین تجربه‌های نابی رو بخشیدن. 🙂

      1. با بهترین درودها
        شاید باورش عجیب یا سخت باشه شهرزاد عزیز، گاهی صبح‌ها که طبق عادت برا ورزش می‌رم در حال دویدن هنوز خودم را تو فضای داستان حس می‌کنم خصوصا وقتی می‌رم پارک جنگلی، منم تصمیم گرفتم منبعد وقتی هم برا رمان بذارم.

        1. چه جالب و دوست‌داشتنی.
          آره من هم همینطورم. اگه یه رمانی بخونم که خیلی دوستش داشته باشم و منو تحت تاثیر قرار بده، تا مدتی حول و حوش زمانِ خوندن و تموم کردن اون کتاب، حال و هوام کاملا آغشته به فضای اون داستان و کاراکترهاش هست. حس خوبیه، من دوستش دارم.

          درضمن، به نظرم تصمیم خیلی خوبی گرفتی.
          البته بهت پیشنهاد میکنم سعی کنی بیشتر، رمانهای شناخته شده از نویسندگان بزرگ و مشهور جهانی رو بخونی و واقعا از قدرت نویسندگی و تصویرسازی و تخیلشون هم لذت ببری. چون متاسفانه عمر محدوده و وقت باارزش. (من خودم هنوز یک عااالمه رمان که دوست داشته باشم بخونمشون، توی نوبت خوندن دارم)

  3. سلام شهرزاد
    امیدوارم حالتون خوب باشه
    من فکر می‌کنم این جمله رو در متن یکی از پست‌های وبلاگ محمدرضا شعبانعلی خوانده‌ام، یا در کامنتی از شما:
    “نمی‌توان برای تمام دنیا گریه کرد؛ باید یک گوشه رو انتخاب کرد و برای اونجا گریه کرد”(نقل به مضمون گفتم و تا جایی هم که یادمه نقل قول از یک نفر دیگه بود)
    خیلی جستجو کردم چه تو سایت محمدرضا چه تو گوگل. خیلی ممنون میشم اگه شما خود پست یا منبعش رو یادتونه بهم بگید.
    با احترام

    1. سلام. مرتضی جان راستش متاسفانه الان حضور ذهن ندارم که این جمله کجا میتونسته باشه.
      ممکنه محمدرضا در زمینه‌ خاصی و در ادامه صحبتی به چنین موضوعی به شکلی اشاره‌ای کرده باشه،
      یه چیزهای مبهمی‌هم توی ذهنم هست، اما واقعا الان چیزی به صورت دقیق در این زمینه یادم نمیاد.
      اگه توی روزهای آینده در این رابطه به نتیجه‌ای رسیدم حتما میام همینجا برات مینویسم.

  4. سلام
    چندین بار خواستم این سوال رو بپرسم ولی با خودم همش گفتم خب که چی؟
    آدمی‌وقتی به انسانی چون شما یا محمدرضا شعبانعلی برخورد داشته باشه (فرض محال که محال نیست) با خودش میگه من کلا سکوت کنم و شما حرف بزنی و خلاصه فرصت رو غنیمت میشماره.
    دیگه تصمیم گرفتم خودم رو قضاوت نکنم و بیام این سوال رو بپرسم.
    چطور شد که شهرزاد که از اولین‌های متمم بود هنوز و هنوز جزو فعالترین‌ها در متمم باقی مونده؟ سوالم در مورد اینکه متمم چه ویژگی‌های خوبی داره نیست.
    سوالم در مورد این است که چطور میتونم از شما یاد بگیرم پیوسته و مستمر رو به جلو حرکت کنم؟

    محمدرضا
    یکی از شاگردان متمم

  5. سلام
    روز به خیر
    امروز برحسب اتفاق وبلاگ شما را دیدم.
    بسیار لذت بردم.

    یک چیز جالب این بود که شعری را منسوب به مرحوم سهراب سپهری نوشته اید و این شعر کوتاه متعلق به بنده است.
    من مهرداد نوائی هستم. ۶۲ ساله و سالیان درازی در کار تعلیم و تعلم و مشاوره هستم.
    گاهی شعرهایی می‌سرایم و در جمع دوستان و اساتید ادبی و علوم انسانی پخش می‌شود.

    به مرحوم سهراب سپهری خیلی علاقمندم واگر زنده بود تقدیمش می‌کردم ولی این انتساب را بر ایشان جایز نمی‌دانم.
    امیدوارم برگه خودتان را اصلاح بفرمایید.
    تلفن من ۰۹۱۲۳۹۳۶۲۲۱ است. خوشحال خواهم شد که اگر قابل دانستید گفتگویی کنیم.
    ارادتمند تمامی‌کسانی که برای فرهنگ ایران می‌کوشند.

    1. سلام آقای نوایی گرامی.
      روز شما هم بخیر.

      خیلی ممنونم از نظر لطف شما، و خوشحالم که برام نوشتید.
      توجهتون به این وبلاگ، برای من باعث افتخار هست.

      فقط میتونم ازتون خواهش کنم که دقیقا بفرمایید کدوم شعر منظورتون هست؟
      و اگر بتونید لینک اون صفحه‌ای که در وبلاگ من مدّ نظرتون هست و فکر می‌کنید که این قصور در اونجا رخ داده رو در پاسخ به همین کامنت برام بذارید که خیلی ازتون ممنون میشم.

      براتون آرزوی تندرستی و شادکامی‌و موفقیتهای بیشتر دارم.

      1. شهرزاد عزیز سلام
        امیدوارم خوب و سلامت باشی
        فکر کنم منظور آقای نوایی این شعر باشه (لینک زیر) که اتفاقا منم همون موقع‌ها که میخوندم متوجه شدم شیوه بیان و نیز نوع تعابیر و اصطلاحاتش خیلی امروزی‌تره و سروده سهراب نمی‌تونه باشه. با جستجویی ساده در «هشت کتاب» هم این شعر را ندیدم.
        https://1newday.ir/شعری-از-سهراب-سپهری-در-وصف-زندگی/

        سلامت و دل‌زنده باشی

        1. سلام رضا عزیز.
          ممنون. امیدوارم شما هم خوب و سلامت باشی مخاطب عزیز و قدیمیِ یک روز جدید.

          ممنون از راهنماییت. حالا متوجه شدم منظور ایشون (آقای نوایی) کدوم شعر و کدوم پست من هست:
          زندگی در نگاه زیبای سهراب سپهری

          نمیدونم چطوریه که من اونموقع (سال ۹۴) که این شعر رو توی وبلاگم منتشر کردم خیلی به اینکه آیا واقعا این شعر از خودِ سهراب هست دقت نکردم! با اینکه به سهراب سپهری ارادت زیادی هم دارم. 🙂

          میرم حالا یه توضیح بهش اضافه میکنم. (با این اوصاف، شاید تیترش رو هم تغییر بدم)

          (تیترش رو تغییر دادم: نگاهی زیبا به زندگی، در شعری زیبا)

          درضمن راستش رضا جان توی اینترنت که سرچ کردم متاسفانه من هیچ نامی‌از آقای «مهرداد نوایی» عزیز در رابطه با این شعر در هیچ جایی ندیدم. و شاید برات جالب باشه که یه جا حتی این شعر به اسم شاعری به نام «شبنم فتحعلی» منتشر شده بود.
          خلاصه من که حسابی گیج شدم 😉

          بازم ممنون از لطف و توجهی که به «یک روز جدید» داری.

          1. ممنونم شهرزاد از آرزوهای خوبت و متقابلاً بهترین‌ها را در هر لحظه و هرروز واست آرزومندم و پشتکارت را در به‌روز کردن این وبلاگ و عشق و محبتی را که به همراهان و خوانندگانت داری، ستایش می‌کنم.
            ضمناً امروز را که روز جهانی زن هستش، به تو بانوی خوب و مهربان از صمیم دل تبریک میگم.

            ممنون از اصلاح شعر. بله همان‌طور که اشاره کردی در فضای نت، شعرهای انتسابی خیلی زیاده و برای نقل‌قول کردن فقط باید از مراجع قابل اعتماد استفاده کرد. گاهی حتی اتفاقات جالبی هم میفته:
            دو بیت زیبا در اینترنت هست که براساس سبک بیانش به نظر می‌رسه سروده یک شاعر معاصر یا حداقل، شاعری نزدیک به عصر ما باشه، ولی خب شاعرش را تقریبا همه جا مولانا معرفی می‌کنن:

            هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر
            آرام تر از آهو، بی باک‌تر از شیرم

            هر لحظه که می‌کوشم در کار کنم تدبیر
            رنج از پی رنج آید، زنجیر پی زنجیر

            اما نکته جالبش اینه که موقعی که اولین نفر این شعر را از جایی برداشته و به اسم مولانا اونو نشر داده، سهواً یا عمداً مصراع دوم را اشتباه نقل کرده، یعنی «بی‌باک‌ترم از شیر» را که شکل درست و هم‌قافیه بوده، تبدیل کرده به «بی‌باک‌تر از شیرم» و به همین شکل هم همه جا بازنشر شده بدون اینکه بی‌قافیه بودن این مصراع کسی را نگران کنه. 🙂

            این اتفاق در منتسب کردن خیلی از متن‌ها یا نقل‌قول‌ها به افراد سرشناس هم در فضای مجازی میفته. اون بنده‌خداها ممکنه اصلاً روحشون هم خبر نداشته باشه که چنین جملات تاثیرگذاری گفتن. به‌هرحال به نظرم این اصل که «شنونده باید عاقل باشه» در این مورد صدق می‌کنه و به راحتی نباید هر پیام و گفته‌ای را پذیرفت.

            با آرزوهای خوب
            تا بعد..

            1. لطف داری رضا جان. خیلی ممنونم از محبتت دوست من 🙂

              ممنون از وقتی که برای نوشتن این کامنت خوب و توضیحات آموزنده‌ات هم گذاشتی.

              آره راستش من خودم هم خیلی در اینجور موارد – گاهی حتی وسواس‌گونه – دقت و رعایت میکنم.
              اون پست هم مربوط بود به شش سال پیش که من هنوز خیلی و سفت و سخت، مثل سالهای بعدش و االان، متممی‌نشده بودم 😉 🙂 و خب حساسیتم نسبت به دقت و اعتبار و منبع یک نوشته یا جمله یا متن یا شعر به مراتب کمتر از الان بود.

              بازم ممنون، و خوشحالم که همراه یک روز جدید هستی.

    2. آقای مهرداد نوایی عزیز.
      با سلام و احترام مجدد.

      به لطف یکی از دوستان خوب وبلاگم، متوجه شعر مورد نظر شما در وبلاگم شدم، و دستور شما برای اصلاح سرایندهٔ شعر (با اضافه کردن یک توضیح) انجام شد.

      لطفا پست مربوطه رو ملاحظه بفرمایید:

      نگاهی زیبا به زندگی، در شعری زیبا

  6. سلام خانم شهرزاد
    مهران هستم ترم ۸ کارشناسی IT
    از اونجایی که دیدم هم رشته هستیم و شما در متمم هم سالهاست عضو هستید و از اونجایی که متمم رو تعریفش رو خیلی شنیدم احساس کردم شما میتونیدبا دانشی که دارید کمکم کنید
    راستش من یک ترم دیگه لیسانس رو میگیرم ولی با علم و دانش صفر چون هیچی توی این چهارسال یادنگرفتم و البته تمرین هم نکردم و یجورایی درگیر مسائل سربازی هم هستم احتمالن
    میخواستم ببینم آیا کارشناسی ارشد انتخاب خوبی میتونه باشه واسه یادگیری واسه‌ی تخصص واسه فرار از سربازی و شاید معافیت در سالهای آینده
    کلن ارشد چجوریه
    بازار کار چطوره ؟
    ممنون میشم کمکم کنید ببخشید اگر خیلی خودمونی نوشتم

    1. همونطور که گفتم سوال خیلی سختی پرسیدی مهران جان، و نمیدونم من تا چه حد صلاحیت جواب دادن بهش رو داشته باشم.
      پس من هم خیلی خودمونی برات مینویسم. و فقط نظر شخصی و تجربه خودم رو تا جایی که الان به ذهنم میرسه بهت میگم، در حدی که فقط یه چراغ‌هایی در حد سوسو در ذهنت روشن بکنه، و بررسی و سبک سنگین کردنِ اونها، و قرار دادنشون در کنار نظرات و تجربه‌های خودت و آدمهای دیگه، و نهایتا با توجه به شرایطت و دغدغه‌هات، استعدادها و توانمندیهات، روحیات و علاقمندیهای خودت انتخاب تصمیم درست قائدتا بر عهدهٔ خودته.

      در مورد دورهٔ لیسانس، باهات موافقم.
      به قول تو چی یادمون مونده از اون درسها؟
      اگه الان از من بپرسی یه نکته‌ی آموزشی از درس کامپایلر یا شبیه‌سازی یا نظریهٔ زبان‌ها و ماشین‌ها، یا زبان اسمبلی یا … بهم بگو، دریغ از یک جمله! 😉
      ولی انصافاً درسهای شیرینی بودن به نظر من، و ذهن آدم رو به چالش میکشیدن، و زیربنای فکری خوبی رو واسمون ساختن، و نمیشه گفت که کاملا بیفایده بودن.
      ولی حیف که بعد از تمام شدن دوران تحصیل، در همونجا جا موندن!
      مثلا زبانهای برنامه نویسی Pascal یا COBOL یا ++C که ما اونموقع کار میکردیم. – واقعا اونهمه پروژه که ما مثلا به زبان کوبول انجام دادیم بعدا کجا ازش استفاده کردیم؟

      اما در کل در جواب سوالت که پرسیدی: کلن ارشد چجوریه؟
      به تجربهٔ من، دوره‌ٔ ارشد در مقایسه با دورهٔ لیسانس کاملا فان هستش!
      تجربهٔ من این بوده، بقیه رو نمیدونم، اونقدر که من توی دورهٔ لیسانس برای امتحانات و نمره‌ها و پاس شدن درس‌ها با سختگیریهای عجیب استادهامون استرس داشتم، یک صدمش رو توی دوره ارشد نداشتم. (البته اگه روند پایان‌نامهٔ ارشد رو فاکتور بگیریم – که اصلا دوستش نداشتم)

      ببین. اگر نظر من رو بخوای، به نظر من رشتهٔ آی‌ تی رشتهٔ خوبیه. و خب طبیعتا هر چی تکنولوژی بیشتر پیشرفت میکنه (که روند اجتناب ناپذیر عصر ما و آینده است)، به ITman‌ها و ITwomanهای بیشتری هم نیاز خواهد بود.
      البته همین IT هم گرایشهای مختلفی داره، من نمیدونم علاقمندی تو در چه زمینه‌ای هست، اما مثلا اگه من الان میخواستم بخونمش شاید گرایش «تجارت الکترونیک» رو انتخاب می‌کردم.
      اما به نظرم در کنار اینکه ادامه تحصیل در ارشد IT رو در نظر داری، شاید بد نباشه به MBA هم فکر کنی.

      در کل به نظر من این دوره، میتونه یک فرصت طلایی باشه برات که در کنار ادامه تحصیل (اگه ادامه تحصیل در ارشد برات مهمه و فکر میکنی که کمکت میکنه سربازیت هم به تعویق بیفته و یا هر دلیل دیگری که براش داری) با مطالعات و یادگیریهای‌های دیگه در کنارش و بالا بردن مهارت‌هات، برای دو سه سال بعد (منظورم وقتی ارشدت تموم شد و میخوای وارد فضای حرفه‌ای و بازار کار بشی) توی این مدت روی خودت سرمایه گذاری کنی.

      برای یادگیری و توسعهٔ مهارت‌های فردی هم که جایی رو بهتر از متمم سراغ ندارم و لطف بزرگی به خودت میکنی که درسهایی رو که فکر میکنی میتونن بهت کمک کنن شروع به مطالعه و تمرین و یادگیری کنی.
      برای بالا بردن مهارت‌های فنی و تخصصی هم نظر شخصی من اینه که چیزهایی مثل زبان برنامه‌نویسی پایتون و ماشین‌لرنینگ رو خوبه اگه بتونی توی برنامه‌ات بگنجونی. (البته اگه خودت بهش علاقه داری) چون به نظرم آیندهٔ خوبی در انتظارشه. چه توی ایران احتمالا و چه اگر احیانا بعدا به فکر مهاجرت بیفتی.
      تقویت زبان انگلیسی هم به نظرم بهتره که حتما یکی از مهمترین اولویت‌هات باشه.
      خیلی خوبه به نظرم اگه بتونی خودت رو یه جوری در عمل هم درگیر کنی و با آزمون و خطا تجربه کسب کنی.

      بعدش هم به نظرم نگران این نباش که الان در نقطهٔ خاصی نایستادی.
      همینکه این دغدغه رو داری و علاقمندی که نسخهٔ بهتری از خودت رو در سالهای بعد تجربه کنی و میخوای براش گامهای عملی هم برداری، به نظر من ارزشمنده و میتونه به رشدت کمک کنه.
      (حتما این بخش «یادگیری – مدل ذهنی» از صحبتهای محمدرضا شعبانعلی رو هم شنیدی)
      https://mrshabanali.com/interview

      در کل، به نظرم الان برای شما بهترین زمان هست که برای زندگی و آینده‌ات (مثلا با داشتن یک چشم انداز به عنوان ستاره قطبی) پلن بریزی، از وقتت به درستی استفاده کنی، از زندگی لذت ببری، روی خودت سرمایه گذاری کنی و به خودت اجازه بدی که زندگی رو تجربه کنی.

      (در مورد «چشم انداز به عنوان ستاره قطبی» بهت پیشنهاد میکنم حتما این درس متمم رو بخونی:

      چشم انداز استراتژیک در سازمان و کسب و کار به چه معنا است؟)

      امیدوارم زندگیت پر از موفقیت و رضایت و شادمانی باشه، و در آینده خبرهای خوبی ازت بشنویم.

      1. شهرزاد عزیز ممنون از راهنماییت و اشتراک گذاری تجربه‌هات
        امیدوارم بتونم بهترین تصمیم رو در انتها بگیرم
        ممنون ازت حرفهات دلگرم کننده بود

  7. شهرزاد عزیز
    چقدر آهنگهایی که پایین صفحه ت میگذاری قشنگه، مثل مطالب زیبا و پخته ای که مینویسی
    کاش زود به زود عوضشون میکردی

    1. خوشحالم که دوستشون داری مانای عزیز، و ممنونم از لطف‌تون.
      چشم. حتماً. 🙂
      البته توی برگه آهنگهای شگفت انگیز هم، میتونی به همه‌شون گوش بدی.

  8. درخواست یه راهنمایی
    سلام
    شهرزاد جان سلام
    ایمیلت رو چرا نمیشه پیدا کرد؟ یا حداقل براحتی پیدا کردن سایتت
    مجبور شدم اینجا پیامم رو بذارم
    از سایت متمم باهات آشنا شدم و پیاهاتو اونجا خوندم بعضی‌ها ش خوب و تاثیر گذار بودند.
    خب کنجکاو شدم بیشتر ازت بدونم سرچت کردم حدا رو شکر از طریق پروفایلت سایتت رو پیدا کردم
    از دیدن سایتت یه جورایی سوپرایز شدم کمتر سایت شخصی دیده بودم اینقدر پیام داشته باشه و خب هنر میخواد خواننده‌ها رو مجب کنی به گذاشتن نظراشون بهت تبریک میگم امیدورام و دوست دارم پویایی سایتت روند رو به رشدش رو همیشه حفظ کنه

    چند وقتی هست حدودا از اول سال در حال برنامه ریزی و مطالعه و تحقیق پرس و جو و راهنمایی گرفتن از دوستانی که تو کار کسب و کار آنلاین هستند، هستم
    کتاب حوزه دیجیتال تولید محتوا سایت‌هایی که تو این زمینه فعالیت می‌کنند رو تو برنامه گذاشتم و در حال خوندنشم هستم
    یه تیم دارم شکل میدم با دانش و مهارت‌های مختلف برای راه اندازی کسب و کار آنلاین….
    برای حرفه ای تر شدن اعتقاد دارم تیم مون از طریق بهترین‌ها آموزش ببینند
    دنبال بهترین‌ها هستم ایران و جهان تو قسمت آموزش
    اونایی که هم دید می‌هند و هم اموزش حرفه ای تخصصی
    تخصص‌های دز زمینه develop, ux/ui، بازایابی دیجیتالی و ……
    اون چیزهایی که برای شروع خوب و قوی لازم هست
    شروع که میگم یه شروع حرفه ای تر هست وگرنه از پارسال چندتا برنامه نوشتیم در حال تکمیلش هستیم برای کسب درامد
    ولی اون محدود هست ولی زود بازده بود و برای شروع ما خوب بود بخاطره همین استارتش رو زدیم
    ولی الان قصدمون حضور حرفه ای تر و پرنگ تر هست

    خواستم ازت یه راهنمایی بگیرم
    کی و یا چیه‌ها می‌تونن به تیم مون کمک کنن که راه رو درست بریم

    ممنون میشم راهنمایی کنی

    1. سلام آقا حامد عزیز. دوست عزیز متممی.
      خوشحالم که از طریق متمم، یک روز جدید رو پیدا کردین و الان اینجا هستین. 🙂
      از نظر لطف تون هم خیلی ممنونم.
      ضمن اینکه خوشحالم که قراره یه کسب و کار آنلاین راه بیندازین، و براتون آرزوی موفقیت می‌کنم،

      در مورد راهنمایی که فرمودین، راستش رو بخواین من خودم در این زمینه هنوز کاملاً یک نوآموز هستم و همچنان دارم یاد می‌گیرم و قدم به قدم پیش میرم.
      میدونین. هر چه بیشتر پیش میرم متوجه میشم که این حوزه آنقدر گسترده و وسیع و عمیقه که حالا حالاها نیاز دارم یاد بگیرم، یک یادگیری رو بارها تکرار کنم، یادگیریهامو به هم وصل کنم و البته اونها رو در عمل و تجربه به آزمون بذارم و به کار بگیرم.

      اما برای اینکه بتونیم راهِ درست رو بریم، الان فقط یه راهنمایی کلی به ذهنم میرسه:
      مطالعه مطالعه مطالعه.
      عمل عمل عمل.

      به نظر و تجربه ی من، هر چه بیشتر در این زمینه مطالعه کنیم و هر چه بیشتر در عمل به کار بگیریم و ازش یاد بگیریم، می‌تونیم بهتر و دقیق تر و حرفه ای تر در مسیری که انتخاب کردیم پیش بریم.
      و خُب، برای مطالعه در این زمینه، چه جایی بهتر از متمم و درسهای فوق العاده ای که در زمینه کسب و کار، و حوزه‌های مرتبط داره،
      و همچنین خواندن کتابها و مقاله‌های مفید فارسی و انگلیسی.

      در هر صورت – همانطور که قبلا هم بارها انجام داده ام – من هر وقت فکر کنم که حرف یا تجربه جدیدی برای گفتن دارم و البته حوصله گفتنش رو هم داشته باشم;)، حتما اینجا یا توی متمم برای دوستانم می‌نویسم.

      شما هم لطفاً تجربه‌های خوبتون رو برای ما بنویسین. 🙂

  9. سلام
    وقتتون بخیر
    سعیده صفی نور هستم، یکی از اعضای متمم.
    موضوع پایان‌نامه‌ام بازاریابی محتوایی دیجیتاله و قراره این موضوع رو در بین اعضای وبسایت متمم بررسی کنم. ممنون میشم که شما هم پرسشنامه‌ام رو تکمیل کنید و برای کمک به جمع‌آوری پرسشنامه بیشتر، لینکش رو با دوستان دیگه متممی‌به اشتراک بگذارین.
    پیشاپیش ممنونم
    لینک پرسشنامه:
    https://forms.gle/MiN5j1A9BUauCToM9

    پروفایل متمم من:
    https://motamem.org/profile/6258/

  10. سلام شهرزاد عزیز
    خواستم ازت تشکر کنم بابت تمام حسای خوبی که وقتی میام یک روز جدید میاد سراغم 🙂
    ببخش که زودتر بهت نگفتم :*

  11. سلام
    من خیلی تازه سایتمو شروع کردم. و وقتی سایت شمارو دیدم خیلی انگیزه گرفتم.
    خیلی خوبه که متممی‌هم هستین و توی سایت استاد شعبانعلی هم هستین.
    در کل خیلی خوشحال شدم.

  12. سلام
    دنبال ایمیل تون گشتم که خب پیدا نکردم متاسفانه. پروژه مداد رنگی رو دیدم و تبریک می‌گم بابت پلتفرم خوش ایده تون. چون به نظرم خوب اومد و پتانسیل رشد بالایی داره، حیف ام اومد که چند تا نکته که به نظرم جای تامل و بهبود دارند رو به هم آموزی متممی‌گرامیم نگم. اول از همه به نظرم آدرس سایت کاش جای Colored Pencil همون MedadRangi می‌بود، این نکته اینقدر برام مهم بود که دامین ش رو سرچ کردم چون حدس زدم بخاطر در دسترس نبودن دامین این عنوان رو انتخاب کردید. دیدم که پسوند‌های خاصی ش باز هست مثل co و یا net و حتی biz.
    نکته بعدی که به نظرم رسید بحث UI سایت بود که می‌تونست دسته بندی محصولات دست ساز رو در اختیار بذاره. موارد پیشنهادی داشته باشه و باکس محصولات داغ و ترند. این موضوع اصلا در تخصص ام نیست اما به عنوان مخاطب می‌گم که شاید بهتر باشه که صفحه آغازین طراحی پویاتری داشته باشه.
    در آخر هم لوگو. مدادرنگی با داشتن خالقی چون شما قطعا لایق یک لوگوی کار شده است تا کم کم رشد کنه و توسعه پیدا کنه.
    می‌بخشید که پرحرفی کردم. من از شما در متمم زیاد آموختم و وظیفه می‌دونستم که براتون بنویسم نظرم رو.
    موفق باشید

    1. دوست خوبم.
      خیلی لطف کردی و خوشحالم که نقطه نظرات اصلاحی ات در مورد مداد رنگی رو باهام در میون گذاشتی.
      امیرمحسن جان. راستش رو بخوای، مداد رنگی از نظر خودم نواقصش هنوز خیلی خیلی بیشتر از خوبیهاشه،
      و فعلا داره هنوز یاد میگیره و سعی میکنه مدام خودش رو اصلاح کنه و پیش بره.
      راستش هر چی بیشتر توی این کار جلو میرم، بیشتر به این موضوع پی میبرم که مداد رنگی، برای اینکه در همه زوایا و جنبه‌هایی که الان خودم تقریباً به تنهایی درگیرشون هستم و یا باید به زودی درگیرشون بشم، بتونه با کیفیت بهتری رشد کنه و سرعت رشدش رو هم بالاتر ببره، احتمالاً نیازمند یک تیم کوچولوی حرفه ای هستش، که متاسفانه در حال حاضر، این موضوع برام مقدور نیست. تا ببینیم در آینده چی میشه.

      – در مورد نام دامِین، راستش نمیدونم چرا همیشه من توی ذهنم بوده که دامین رو به انگلیسی انتخاب کنم. مثل همین 1newday.ir (برای “یک روز جدید”)
      بعد راستش اونموقع یه جورایی، جهانی فکر میکردم 🙂 و هنوز هم فکر می‌کنم البته. واسه همین فکر کردم بهتره آدرس سایتم به یه زبان بین المللی بشه، که برای همه قابل فهم باشه.
      خیلی هم دنبال ثبتش با پسوند com. اش بودم، اما متاسفانه این پسوندش رزرو شده بود و نتونستم با com. ثبتش کنم. و به هر حال ناچار شدم با پسوند ir. ثبتش کنم.

      – در مورد موضوع دوم، در مورد دسته بندی محصولات، راستش منظورت رو درست متوجه نشدم.
      چون دسته بندی مشخصی برای محصولات دست ساز در صفحه اصلی جود داره.
      اما در کل، کاملاً درست میگی.
      و میدونم که صفحه اصلی باید پویاتر بشه و اونطور که باید، من روش وقت نذاشتم.
      باور می‌کنی؟ دو هفته است که مثلا جزو برنامه‌هام برای صفحه اصلی، نوشتم که برای هدایت بهتر مخاطب برای خرید هدیه (یعنی: اینکه چه هدیه ای برای چه کسی میتونه مناسب باشه) چیزی رو طراحی کنم و بذارم. اما هی کارهای دیگه ای پیش اومده و عقب افتاده.
      یادآوری و اشاره ی خوب تو باعث شد جدی تر بهش – و بقیه موضوعات مرتبط – فکر کنم و زودتر در این زمینه‌ها اقدام کنم.

      – و مورد سوم در مورد لوگو…
      نگو که دلم کبااابه. 🙂
      راستش یکی از دلمشغولی‌ها و فکرمشغولی‌های اصلی من در مورد مداد رنگی، دقیقاً همین لوگو هست.
      یه بار رفتم سراغ یه طراح لوگو، اما وقتی هزینه اش رو فهمیدم، با خودم گفتم فعلاً به همین طراحی‌های دست و پاشکسته ی خودم بسنده کنم. :))
      دوستان و نزدیکانی هم دارم که گرافیک خوندن، و کارهای گرافیک میکنن، و شاید بتونن یه لوگو برام طراحی کنن، اما هم خیلی گرفتارن و هم راستش هیچوقت به خودم اجازه نمیدم که برای انجام این کار به خاطر دوستی، به زحمت بندازمشون.
      اما در کل، کاملا باهات موافقم. لوگو خیلی مهمه.
      سعی می‌کنم به زودی در موردش یه تصمیمِ درست بگیرم.

      امیرمحسن جان. خیلی ازت ممنونم که برای مداد رنگی وقت گذاشتی و نظرت رو برای بهتر شدنش بهم گفتی.
      این برام خیلی باارزشه.

    2. امیرمحسن جان.
      به قسمت اول حرفت، بازم بیشتر فکر کردم؛
      و به این نتیجه رسیدم که شاید بهتر باشه medadrangi.biz رو ثبتش کنم.
      فعلاً ریدایرکتش کردم به دامنه فعلی مداد رنگی (در اصل، به بازار هنری اش).
      تا ببینیم در آینده چی میشه.
      ممنون بازم. 🙂

    1. سلام شیوا جان.
      خیلی لطف داری. ممنونم از لطفت.
      منم از آشنایی با دوست عزیزی مثل شما توی دنیای این وب خیلی خوشحالم. 🙂
      و خوشحالم که اینجایی و برام خیلی قشنگه که چنین حسی به اینجا داری.
      امیدوارم “یک روز جدید”، بتونه میزبان خوبی برای مهمان جدید عزیزش باشه.
      راستی. من هم به وبسایت شما سر زدم.
      مطالب خیلی خوب و مفیدی داری.
      امیدوارم همیشه موفق و شاد باشی.
      راستی. ممنون که برام نوشتی. 🙂

  13. سلام
    عذر خواهی میکنم اززتون که سوالم رو اینجا مطرح میکنم حقیقتا قسمت تماس با شما به صورت خصوصی رو پیدا نکردم وگرنه حتما اونجا ازتون می‌پرسیدم
    خواستم بدونم افزونه لایک مطلب پست‌هاتون چیه ؟ همون که تو سایت اقای شعبانعلی هم هست.
    بازم ببخشید که اینجا پرسیدم.

  14. سلام
    وقت شما به نیکی !
    با اجازه جواب پرسش شما رو در متمم با ذکر یک مثال اینجا مینویسم.
    (و البته به اندازه ای که میفهمم ،و این به معنی درست بودن نظر و دیدگاهم نیست)
    همه ما یک حقیقت داریم به نام مرگ !
    اما واقعیت اینه که همه فلاسفه به مرگ به یک دیدگاه نظر نمیکنند !
    چرا؟

    موفق باشید.
    اخروی

    1. سلام آقای اخروی عزیز
      وقت شما هم بخیر.

      ببخشید که برای پاسخ دادن به دیدگاهم شما رو به زحمت انداختم.
      چون پاسخ رو اینجا نوشتید، برای دوستانی که علاقمند باشن لینک دیدگاه خودم در متمم رو میذارم تا بدونن از چی حرف میزنیم:

      —–> لینک

      راستش، این بحث به نظرم جالب و جذاب بود و دوست داشتم توضیح بیشتری از طرف شما در این زمینه بخونیم و بیشتر هم در این زمینه یاد بگیریم.
      البته مثل اینکه از این پاسخ و جمله ی به نظر من بدیهی ای هم که اینجا نوشتید – و البته خیلی لطف کردید که برام نوشتید – باز متاسفانه چیز زیادی دستگیرم نشد.
      اما به هر حال از توجه تون ممنونم.

      شما هم موفق باشید.

  15. سلام خانم شهرزاد
    من هم از دوستان متممی‌هستم! دیدم خیلی علاقه به تولید محتوا دارید، خواستم ببینم در این زمینه میتونیم همکاری داشته باشیم؟

    1. سلام آقای عادل عزیز.
      خیلی ممنون از لطف و پیشنهاد شما.

      اما راستش من درست متوجه نشدم که شما چطور، و از کجا، و چگونه دیدید (یا بخوانید: با همین اختصار، به این نتیجه رسیدید) که من “خیلی علاقه به تولید محتوا” دارم؟
      و در ضمن، باز متوجه نشدم که چطور میشه، از علاقه داشتنِ کسی به تولید محتوا، بلافاصله به این نتیجه رسید که میشه بلافاصله به او پیشنهاد همکاری در این زمینه رو داد؟

      من رو ببخشید. فقط این سوالات برام پیش اومد. 🙂

      ضمن اینکه باز هم از پیشنهاد شما دوست عزیز متممی‌ام تشکر میکنم، باید بگم که متاسفانه جواب من، منفی هست.
      امیدوارم بخاطر این صراحت، من رو ببخشید.

  16. شهرزاد عزیز، امیدوارم حال این روزهات خوش باشه.
    خیلی خیلی حس خوب از نوشته‌هات گرفتم. لازمه دنیا کلی آدم خوب مثل تو داشته باشه تا حال دنیا هر روز بهتر و بهتر شه 🙂

    1. نیلوفر عزیز
      ممنونم. خیلی لطف داری.
      چیزی که خیلی خوشحالم میکنه اینه که بدونم این نوشته‌ها میتونن به مخاطب‌های خوبی مثل شما، حس خوب ببخشن. 🙂
      من هم حال خوش رو در همه ی ایام برای تو دوست عزیز آرزو می‌کنم.

  17. حضور محترم سرکار خانم شهرزاد
    با سلام و احترام
    من امروز از طریق متمم با یک روز جدید شما آشنا شدم. برای من سوال بود که نفرات برتر در متمم چه کسانی هستند و کنجکاوی ، من را با یک روز جدید شما آشنا کرد! مقدمه بسیار زیبای شما ” درباره من ” واقعا حالم را خوب کرد! منی که ۲۲ سال است درگیر کار صنعتی ، کارآفرینی و کار با ماشین آلات صنعتی هستم و این روزها با این بحران اقتصادی کشور حال خوشی نداشتم. به یکباره با متمم و یک روز جدید شما حال خوشی به من دست داد. خصوصا موسیقی زیبایی که گذاشتید! اینجانب بعنوان یک مهندس که سال‌ها در صنعت کار کردم متاسفانه طبق عادت به همه چیز بصورت perfect نگاه می‌کنم به دید پیدا کردن عیوب و نقص مطالب شما را دنبال کردم. ولی صفا و صمیمت مطالب شما ،دیدگاه من را کاملا تغییر داد. هدف از این نوشتن این مطالب سپاسگذاری و قدردانی از شما بود. تا این لحظه فکر می‌کردم ما مهندسان که چیزی را خلق می‌کنیم و ایجاد اشتغال کردیم کار بزرگی می‌کنیم ولی آشنایی با یک روز جدید شما به من اثبات کرد که حال دیگران را خوش کردن به مراتب بالاتر از ایجاد اشتغال می‌باشد. چون شخص من با روحیه بهتری منبعد به فعالیت خودم می‌پردازم . با تشکر از زحمات شما

    1. سلام آقای یاری. دوست متممی‌عزیز.
      کامنت قشنگ و دلگرم کننده ی شما رو خوندم و بسیار خوشحال شدم.
      من هم از شما خیلی ممنونم بابت لطفی که به من و یک روز جدید دارید و اینکه لطف کردید و اومدید اینجا و برام نوشتید.
      مسلماً متمم، همیشه حال همه ی ما رو خوب کرده و میکنه؛ و البته بسیار خوشحالم که در این حال خوش شما، یک روز جدید هم سهم کوچکی داشته و داره و امیدوارم که همیشه اینطور باشه.
      مسلماً خودِ شما هم با تلاشهای ارزشمندتون، حال و هوای بهتری به جهان اطرافتون می‌بخشید، و کمک می‌کنید تا عده ای بتونن در این هوا بهتر و راحت تر نفس بکشن.
      باز هم از لطف شما خیلی سپاسگزارم،
      و حال خوش تر و روزهای روشن تری رو برای شما دوست عزیز، و برای همه مون آرزو می‌کنم.

  18. سلام من فهیمه هستم .و پروفایل شمارو توی متمم دیدم .من دچار سردرگمی‌توی زندگیم و میخواستم ببینم میتونم از شما راهنمایی بگیرم عایا ؟

    1. سلام فهیمه عزیز.
      از اینکه من رو قابلِ پرسیدنِ چنین سوالی دونستی ممنونم،
      ولی واقعا نمیدونم من میتونم گزینه ی خوبی برای راهنمایی دادن در این زمینه باشم یا نه.
      ضمن اینکه میدونم هر کدوم از ما در مقطعی یا مقاطعی از زندگیمون، سردرگمی‌رو به نوعی تجربه کردیم و می‌کنیم.
      اگه بتونی کمی‌شفاف تر و کمی‌جزئی تر در این مورد صحبت کنی، شاید بهتر بتونم راجع بهش فکر کنم و در موردش حرف بزنم،
      یا ارجاعت بدم به خودِ متمم ای که من رو از اونجا شناختی، و به درسهای مفیدی که اونجا در این زمینه‌ها در اختیارمون هست.
      و البته در اینصورت شاید دوستان دیگرمون هم بتونن اینجا همفکری بکنن.

    2. ممنون شهرزاد عزیز -من متولد ۶۷هستم و لیسانس گرافیک و ازاواسط دانشگاه تقریبا حس کردم به رشتم بی علاقم وزیاد بهش اهمیت ندادم تا اینکه بعد از دانشگاه با ایجاد دغدغه برای شغل نمیدونستم چکار کنم و به هیچ کاری نه مسلط بودم نه علاقه داشتم. وارد یه شرکت خصوصی شدم اول زمینه فروش بودم بعد با توجه به روحیم رفتم قسمت حسابداری الان سه ساله توی این شرکتم ده‌ها بار خواستم بیام بیرون ولی چون هدف ندارم و نمیدونم به چی علاقه مندم به طور واضح ،دارم ادامه میدم البته محیط کارم سالم و خوبه بخاطر همین موندم ولی تایم کارم زیاده و این اواخر به خاطر اوضاع بازار واقعا کار ازار دهنده شده میخوام بیام بیرون ولی نمیدونم چکار کنم ؟و کلا به شدت بی حوصله و بی انگیزم .

      1. فهیمه جان. ممنونم که بیشتر توضیح دادی.
        لطفا اجازه بده یه کم در مورد حرفهات فکر کنم. به تجربه‌های خودم هم رجوع کنم و ببینم کدومشون میتونن در این زمینه کمک کننده باشن.
        بعد انشاله به زودی در یه پست مستقل، بیشتر در مورد این موضوع با هم حرف می‌زنیم. باشه؟ 🙂

          1. با سلام شهرزاد عزیز منم از دوستان متممی‌شما هستم.اخیرا به یکی از نظرات من امتیاز داده بودید و از این طریق با شما و یک روز جدید آشنا شدم و از این بابت خوشحالم.
            راستش من هم مشکلی مثل فهیمه دارم.میدونم چه کاری باید انجام بدم ولی نمی‌دونم چرا دست و دلم به کار نمیره.بعضی از درس‌های متمم را هم مثل مدیریت زمان ، انگیزه و … دو سه بار خواندم.چند روز حالم خوب میشه بعدش دوباره بر می‌گردم به سابق.
            آیا می‌توانید به من هم کمک کنید.در جواب فهیمه گفته بودید پست جدید می‌نویسید.خواستم اگه منتشرش کردید منم آنرا بخونم.ممنون

            1. سلام به علیرضای عزیز. دوست عزیز متممی.
              خوشحالم که اون امتیاز – که اصلا هم یادم نمیاد به چه حرفی و در پای چه درسی بوده اما مسلماً ازش خیلی خوشم اومده بوده یا آموزنده بوده که بهش امتیاز داده بودم 🙂 – بهانه ای شد تا به این جا هم سری بزنین.
              آخ آخ فهیمه…
              ممنون که یادم انداختین. و امیدوارم فهیمه عزیز منو ببخشه که برای نوشتن چنین پستی وقت نذاشتم و به فراموشی سپرده شد.
              حتماً توی روزهای آینده با رجوع به تجربه‌های خودم، چند خطی در مورد این موضوعات، برای شما دوست خوب و فهمیه عزیز می‌نویسم.
              باز هم ممنون که برام نوشتین.

            2. میگم علیرضا جان.
              یادم افتاد که من اون پست رو برای فهیمه عزیز نوشته بودم!
              چقدر من فراموشکار شدم که فراموش کرده بودم که من فراموش نکرده بودم که اون پست رو بنویسم! :))
              اون نوشته این بود و اگر دوست داشتین مطالعه اش کنین:

              چند پیشنهاد، برای دوری از گردابِ سردرگمی‌و ناامیدی

              اما سعی می‌کنم باز هم در این مورد و در ادامه ی حرفهای قبلی، در آینده نزدیک، چند خطی بنویسم. 🙂

  19. سلام
    چرا اینقدر خوبین شما
    خونه خشکلی ساختین چقدر حوصله به خرج دادین.
    توی روزنوشتهای محمد رضا اسم شما رو زیاد میدیدم ولی بعد چند سال امشب اینجا رو تازه کشف کردم.خوشحالم

    1. سلام. خیلی لطف دارین شما، مهیار عزیز.
      منم خیلی خوشحالم از اینکه یکی از دوستان خوب چندساله ی روز نوشته‌ها و متمم رو اینجا می‌بینم.
      ممنون که برام نوشتین.
      و به اینجا هم خیلی خوش اومدین. 🙂

  20. سلام خانم شهرزاد.
    نمی‌دونم این کامنت جاش توی درباره من هست یا نه، اما راه ارتباطی دیگه‌ای پیدا نکردم.
    می‌خواستم بگم از اینکه با وبلاگ شما آشنا شدم خوشحالم و وقتی لینک ترجمه کتاب بلندی‌های بادگیر رو دیدم، به سرم زد کار مشابهی رو انجام بدم. من هم کتاب‌های Oxford Bookworms رو می‌خونم.
    ممنون.

    1. لطف دارین رضای عزیز.
      منم خوشحالم که شما با وبلاگ من آشنا شدین و امیدوارم از وقتی که اینجا صرف میکنین راضی باشین.

      کاملاً باهاتون موافقم و خیلی خوشحالم که این اتفاق بیفته.
      منظورم همون تصمیمی‌هست که ازش گفتین: ترجمه ی کتابهای Oxford Bookworms.
      و لطفاً هر وقت که انجامش دادین، لینکش رو برای من و دوستای وبلاگم هم بذارین. 🙂

      1. سلام خانم شهرزاد. امیدوارم حال‌تون خوب باشه.
        بالاخره بعد از یه تاخیر خیلی خیلی طولانی تونستم استارت این پروژه رو بزنم. لینک پست مربوط به این کتاب رو توی همین کامنت می‌ذارم. اگر خوندین ممنون می‌شم نظرتون رو بدونم.
        http://yon.ir/GB1jS

        1. سلام به رضای عزیز.
          خیلی خوشحال شدم که دیدگاهت رو خوندم و به خصوص که در اون، از کار جدید و قشنگت خبر داده بودی.
          چه کتاب خوبی رو هم ترجمه کردی: “آرزوهای بزرگ”
          خیلی ممنونم که بهم خبر دادی.
          حتماً سر فرصت، دقیق میخونمش. فعلا نگاهی به پیش گفتار و مقدمه و صفحه اولش انداختم و به نظرم عالی بود و دوستش داشتم.
          راستی ممنونم ازت، و حس قشنگ و دوست داشتنی ای بود وقتی که اسم خودم رو در پیش گفتارِ یک کتاب دیدم.
          درضمن، چه وبلاگ و نوشته‌های خوبی هم داری. (یکی دو تا از نوشته‌هات رو هم خوندم)
          به نظرم واقعاً “ارزش صبر کردن رو داشت” 🙂 [اشاره به پیام انتظار وبلاگت برای لود صفحه]
          امیدوارم در هر کاری که بهش علاقه داری، همیشه موفق و پیروز باشی.
          ترجمه ی آرزوهای بزرگ رو هم که تا آخرش کامل خوندم، حتماً میام و همونجا توی وبلاگ خودت، نظرم رو می‌نویسم.
          بازم تبریک بخاطر کار قشنگت و ممنون بابت اینکه خبرش رو به من دادی.

          1. سلام شهرزاد عزیز.
            من از تو ممنونم که با اون پست باعث شدی من این کار رو شروع کنم.
            خواهش می‌کنم. به‌هرحال پست تو انگیزه‌ی کار بود. خوشحالم که این کار باعث شده حس خوبی بهت دست بده.
            واقعا خوشحالم که از وبلاگ و پست‌هاش خوشت اومده. اینکه یک وبلاگ‌نویس یا وبلاگ‌خون از وبلاگت تعریف کنه حس خیلی خوبیه. انگار نه وقت خودت تلف شده، نه وقت مخاطب. از دیدن اینکه ارزش صبر کردن رو داشته خیلی خوشحال شدم.
            ممنون از آرزوی خوبت. من هم این آرزو رو برای تو دارم 🙂
            خیلی خوبه. ممنون می‌شم سر فرصت و وقتی که وقتت آزاد بود بخونی، و بازخورد خودت رو بهم بدی. منتظرم.

  21. سلام شهرزاد عزیزم
    داشتم کتاب “هنر عشق ورزیدن” اریک فروم رو می‌خوندم که به ابهام و سوال من درمورد یکی از نگرشهای تو جواب داد.
    همیشه- وقتایی که یادم می‌اومد- فکر می‌کردم چطور شهرزاد می‌تونه اینهمه جهان رو زیبا ببینه و کائنات رو دوست داشته باشه.
    تا جایی که فهمیدم جوابش رو در همین کتاب پیدا کردم.
    به نظر اریک فروم عشق زایا به انسان اجازه می‌ده دیوار جدایی خودش رو با جهان خارج و با دیگران از بین ببره و به اون احاطه داشته باشه.
    وقتی انسان هنر عشق ورزیدن رو بلد باشه، نمی‌شه فقط یک نفر رو دوست داشته باشه و نسبت به بقیه بی تفاوت. این عشق تو جنبه‌های دیگه ی زندگیش هم نمود پیدا می‌کنه. (این عشق هم اول عشق به خود و دوست داشتن خودشه)
    به نظر من این هنر عشق ورزیدن رو به خوبی یادگرفتی و این شیوه نگاهت رو تحسین می‌کنم.

    1. ای جان 🙂
      نسرین جان. ممنونم از تحلیل قشنگت و از لطفی که به من داری دوست خوبم.
      نسرین. آره من کلاً دنیا و هر چی رو که توش هست رو خیلی وقتها باهاشون احساس یگانگی می‌کنم و مثلاً عاشق تک تک اجزای طبیعت هستم و تمام وجودم غرق عشق و ستایش زیبایی‌های اونها میشه، همونطور که وقتی غرق عشق و ستایش آدمی‌هستم که دوستش دارم.
      و موارد مشابه.
      اما این به این معنی هم نیست که من مثلاً همه ی آدمها رو هم دوست دارم.
      نه. من خیلی از آدمها رو دوست ندارم.
      آدم‌هایی که همدلی و همدردی با دیگران رو بلد نیستن.
      یا آدم‌هایی که فقط به خودشون، فکر میکنن.
      یا آدمهایی که انرژی منفی آزاردهنده ای ازشون حس می‌کنم.
      یا آدم‌هایی که به کسانی که شباهتی با اونها ندارن، حسادت میورزن.
      یا آدم‌هایی که میکوشند غیر مستقیم، کار و تلاش دیگران رو بی ارزش جلوه بدن یا بی اعتبار کنن.
      یا آدم‌هایی که فقط آکنده از ادعا و شعار و پرگویی هستن.
      یا آدم‌هایی که خودشون رو زیادی قبول دارن و به دیگران، از بالا به پایین نگاه میکنن.
      یا آدم‌هایی که هیچ تغییر محسوس مثبت یا قابل توجهی رو نمیشه در خودِ اونها حس کرد، اما فقط یاد گرفتند که برای توجه یا امتیاز گرفتن از دیگران به هر شکلی، فقط حرفهای آدم‌های موفق رو تکرار کنن، یا حرفهای مورد پسند دیگران رو پشت سر هم ردیف کنن.
      یا ….
      یا آدم‌هایی که آدم‌های دیگه رو از حق طبیعی شادی و نشاط و آرامش و یک زندگی عادی محروم میکنن.
      یا…
      و آدم‌های دیگری که نمیشه گفت.

  22. سلام . علیرضا حقگو هستم . اولین باره به سایت شما سر زدم . همون حس صداقت ، لطافت ، کلام ِ از ته دل و مهربانی شما که در متمم هست ، اینجا هم موج میزنه . وظیفه داشتم ازتون قدردانی و حقشناسی کنم . در آخرین همایش جلو اومدم سلام کردم سرتون شلوغ بود متوجه نشدید . سعادت نداشتم .در هر حال براتون آرزوی تندرستی و خوشبختی دارم . ممنونم …

    1. دوست متممی خوبم. علیرضا حقگو عزیز.
      سلام.
      خیلی ممنونم بابت کامنتی که برام گذاشتید و خیلی خوشحالم که به این جا سر زدید.
      بابت لطفی هم که به من دارید خیلی ازتون ممنون و سپاسگزارم.
      میدونید.
      گاهی اوقات یه سری مسائل دست به دست هم میدن یا شاید هم گاهی یک سری تصورات و احساسات غلط در درون خودمون شکل میگیره و باعثش میشه؛ که فکر میکنیم اونقدر که باید خوب نیستیم، یا از نظر دیگران، خوب به نظر نمی آییم؛ و وقتی چنین حرفهایی رو از طرف یک دوست میشنویم، این برامون بسیار ارزشمند و دلگرم کننده هست.

      اما صرف نظر از این کامنت و در کل،
      شما برای من با کامنت‌های خوبتون در روزنوشته‌ها و متمم، مصداق این حرف هستید:
      “کم گوی و گزیده گوی چون دُر”
      🙂
      بابت روز همایش هم واقعا شرمنده ام که متوجه ی شما نشدم و خیلی دلم میخواست که افتخار دیدنتون رو داشتم.
      من هم برای شما آرزوی بهترینها رو دارم.
      و باز هم ممنونم بابت وقتی که برای نوشتن این کامنت گذاشتید.

  23. بانو شهرزاد! سلام.
    محسن هستم، یکی از همراهان شما و بقیه دوستان گرامی‌در متمم. آن‌جا هم نوشته‌های شما را می‌خوانم، لذت می‌برم و استفاده می‌کنم.
    ولی موضوع الانم، همین متن درباره شماست. خیلی گرم است، خیلی امید دارد. مثل خونِ پر از زندگی در رگ جنگل است. حرف‌هایت از قلب زندگی می‌آید و به قلب زندگی می‌رود.

    آیا این حرف‌ها واقعی است؟ این حرف‌ها از عمق وجودت می‌آید؟
    منظورم این نیست که خدایی نکرده شما دروغ می‌گویید، منظورم گرفتن تایید قوی شماست.
    اگر واقعی است، خیلی خوبی. خیلی دوستت دارم.
    آدمی‌که این‌قدر زندگی را می‌فهمد، این‌قدر گرم به زندگی نگاه می‌کند، باید دوست داشت.

    من این نگاه را ندارم، ولی به شدت به‌دنبال آن هستم. می‌خواهم این نگاه را پیدا کنم.

    1. محسن عزیز.
      شما خیلی لطف دارید. ممنونم. 🙂
      خوشحالم که نوشته‌ها براتون قابل استفاده هستند.
      در مورد سوالی که پرسیدید، کوتاه اینکه:
      در مورد این متن یا هر متن دیگری – چه تلخ و چه شیرین – نوشته‌هام کاملاً از عمق وجودم بر می‌آیند.
      اگر نوشته ای (یا هر محتوای دیگری) از عمق وجودم بر نیاد، ترجیح میدم اصلاً به رشته ی تحریر یا انتشار در نیاد.
      میدونید.
      من یه عقیده ای دارم و اون اینه که به نظر من قشنگ نیست که ما بخواهیم خودمون رو، با نوشته‌هایی با موضوعِ مستقیمِ معرفیِ خودِ واقعی مون – برای دیگران تعریف و معرفی کنیم.
      خود واقعیِ ما باید از لابلای نوشته‌ها و کلمات و جملات و افکار و اعمال و دغدغه‌های ما، – بدون هیچ تظاهرِ دروغین یا نادرستی – سر بیرون بزنه و ما رو به دیگران معرفی بکنه.
      قبلا یک پست کوچکی هم در این زمینه نوشته بودم که نمیدونم خونده بودید یا نه:
      آنچه یک روز جدیدِ دیگر به من آموخت: خاصیت شگفت انگیزِ نوشته‌ها
      باز هم از نظر لطف تون ممنونم.

    2. سلام شهرزاد عزیز.
      من بتازگی به متمم پیوستم و اونجا با شما آشنا شدم.
      از این پس دنبال کننده‌ی افکار جذابتان هستم

      1. سلام آیدای عزیز.
        خیلی خوشحالم از آشناییت و از اینکه از این به بعد، دوست خوبی مثل شما رو هم در جمع دوستان متممی‌مون داریم.
        لطف داری و خوشحالم که به اینجا هم سر میزنی.
        ممنون که برام نوشتی، و با آرزوی بهترینها برای تو. 🙂

  24. خیلی ممنونم شهرزاد جان
    نوشته‌ها شما و شاهین عزیز رو همیشه میخونم وخیلی لذت میبرم قبلا فقط میخوندم و کلا نظری نداشتم اصولا هم انچنان فکر نمیکردم که حتی سوالی مطرح کنم ولی با شروع وبلاگ نویسی خودم فهمیدم کلی سوال‌ها و دغدغه‌ها بی جواب دارم که خودم در حل مسائل سرگردان شدم

  25. سلام شهرزاد جان
    نوشته‌هات رو خیلی وقته میخونم خیلی زیباست ولی سوالی که برام هست
    چطور این همه نظم فکری در نوشته‌هات مشاهده میشه یعنی ذهنت اشفتگی خاصی نداره و همه چیز مرتب شده و انسجام داده شده است چون این دغدعه خودم بود و باعث میشه از کارام کمی‌عقب بمونم یا این اشفته باشم نمیدونم به کدوم اولویتم برسم ممنون میشم تجربت رو بگی.

    1. سلام مریم جان.
      ممنونم از لطفت و خوشحالم که نوشته‌هام رو میخونی.
      در مورد سوالی که پرسیدی،
      اگه اجازه بدی، چند خط پاسخش رو – که فکر کنم زیاد هم ساده نیست جواب دادن به این سوال، و مستلزم رسیدن به همون نظم فکری هست که بهش اشاره کردی – به زودی توی یه پست جداگانه بنویسم.

  26. خانم شهرزاد با سلام و عرض ادب
    بسته شما برای من دیروز رسید
    چقدر خوشحال شدیم و آن‌ها را عزیز شمردیم
    فقط خواستم این حس خوشحالی را با شما در میان گذاشته باشم
    با احترام

    1. سلام آقای قاسمی‌عزیز.
      خوشحالم که کاردستی‌هایی که سفارش داده بودید، به سلامت به دست تون رسید و باز هم بابت تاخیر در ارسال، ازتون عذر میخوام.
      و خیلی خوشحالم از بابت خوشحالی تون و اینکه کارها رو دوست داشتید.
      لطف کردین که برام نوشتید و من رو هم در این خوشحالی، سهیم کردید. 🙂

  27. سلام
    وبلاگت رو گاهی سر می‌زنم از راه دور…
    ببین… گریه هست… همونطوریکه خنده هم هست. هر دوتاش هم بروز ظاهری و درونی داره…
    قبول دارم که خیلی از غم در فرهنگ ما صحبت شده… اما… ای کاش یه تعادلی بین مثبت بودن و منفی بودن باشه… ای کاش اینکه همه به شدت دنبال خوشحالی و زندگی شاد و زندگی مثبت و تغییر نورونهای مغز به سمت مدل ذهنی توصیه شده از طرف دیگران … “با هم رقابت می‌کنند”… در ستایش غم… غم واقعی… در ستایش عدم تمرکز… در مقابل خودآگاهی در ستایش نبودن در مقابل بودن و کلیشه‌های امروزی هم حرف بزنیم.

    من آدم سیاهی نیستم… ولی کاشکی پاک کن بر نداریم و بخوایم بعضی چیزارو پاک کنیم… کم رنگ کنیم… نقاب بزنیم و بگیم آهان اینم روز جدید… گریه هست… همونطوری که قهقهه هست. ستایش هست همونطور که انتقاد هست… کاش هردو رو باهم ببینیم. با هم بپذیریم… تغییر شاید اینه که نگاهمون رو از پنچره ای که هرروز باز می‌شه به یک روز جدید برگردونیم… یه روزم به دیوار پشت سر نگاه کنیم…

    1. سلام
      راستش کامنت شما، حس شنیدنِ صحبت‌های ارشادی رو به آدم القا میکنه!
      ممنونم که سعی در ارشاد من دارید. 🙂
      اما راستش رو بخواهید از صحبت‌های بدیهیات و البته پراکنده، مبهم و گنگِ شما، هیچ چیزی دستگیرم نشد.
      کی گفته گریه وجود نداره؟
      بله، گریه هم مانند تمام احساسات دیگر انسانی وجود داره،
      و فکر نمی‌کنم نیازی باشه که آدمی‌به آدم دیگری این موضوعات بدیهی رو یادآوری کنه.
      اما به نظر من، گریه در بک وبلاگ، معنی نداره.
      و البته خوشحال میشم اگه هر وقت در حال و هوای گریه بودید، بیایید اینجا برای من هم بنویسید.
      شاید اینطوری متوجه بشم. 🙂
      موفق باشید.

  28. سلام
    شما رو به عنوان شاگرد اول آموزنده ترین و بهترین مدرسه عمرم، متمم می‌شناسم
    تو یکی از کامنت‌هایی که برای درس ایمیل مارکتینگ گذاشته بودید اشاره کرده بودید که وبسایتی دارید
    شهرزاد رو تو اینترنت سرچ کردم فقط به سریال شهرزاد میرسیدم D:
    اما شهرزاد متمم رو که جست و جو کردم اومدم به یک روز جدید
    خوشحالم که اینجا رو پیدا کردم
    راستش این روزا کسی که بشه حرف‌هاش رو شنید و خوند کم پیدا میشه، ولی همکلاسی‌های ما توی متمم به هر حال به حدی از هم زبانی رسیدند و فکر می‌کنم میشه حرف‌هاشون رو خوند و شنید ، در حالی که اذیت نمیشی
    سپاس از معلم بزرگمون محمدرضا شعبانعلی که تونست یه مدرسه ای رو به وجود بیاره که حرف زدن و شنیدن تو اون برای همیشه لذت بخش ترین کار دنیا باشه

    مشتری حرف‌ها تون هستم

    1. سلام علی عزیز.
      خوشحالم که گوگل، آدرس یک روز جدید رو به شما دوست متممی‌عزیز داد و به اینجا رسیدین و خیلی بهتون خوشامد میگم.
      داشتن مخاطبانی (در کنار مخاطبان همیشگیم) که مثل شما دنبال آدرس میگردن و اینجا رو پیدا میکنن، برام فوق العاده باارزشه.
      و راستی چقدر برام دوست داشتنیه و بخاطرش خوشحالم از این که شهرزادِ متمم هستم. 🙂
      از نظر لطف تون هم خیلی ممنونم. من فقط یکی از شاگرد اول‌های متمم هستم.
      بله. کاملاً با حرف‌هاتون موافقم. و فکر میکنم ما خیلی خوش شانس بودیم و هستیم که بیشترین اوقات زندگیمون رو – به تعبیر خوب شما – در “آموزنده ترین و بهترین مدرسه عمرمون” یعنی متمم می‌گذرونیم. و با معلم ای که دوستش داریم و برامون ارزشمنده و باز به تعبیر زیبای شما” کسی که تونست یه مدرسه ای رو به وجود بیاره که حرف زدن و شنیدن تو اون برای همیشه لذت بخش ترین کار دنیا باشه”.
      جدی چه قشنگ گفتین: 🙂
      “تونست یه مدرسه ای رو به وجود بیاره که حرف زدن و شنیدن تو اون برای همیشه لذت بخش ترین کار دنیا باشه”
      خیلی ممنونم که برام نوشتین و امیدوارم همیشه شاد و موفق باشین.

  29. سلام. از متمم کنجکاوانه شما رو در این جا یافتم. صفحه اتون رو خیلی دوست داشتم. امیدوارم که همیشه سلامت باشین.

    با احترام

    کیمیاگر

    1. سلام.
      خیلی خوش اومدی کیمیاگر عزیز،
      و خیلی خوشحالم که اینجا رو پیدا کردی و دوستش داشتی.
      منم هر وقت اسم شما رو توی متمم میدیدم حس خوبی بهش داشتم و منو یاد شاهکار پائولوکوئیو می‌انداخت.
      ممنون که برام نوشتی، و امیدوارم تو دوست متممی‌خوبم هم همیشه سلامت و موفق باشی.

  30. شهرزاد عزیزم
    از‌وقتی من رو به دوستانت اضافه کردی گاهی برای تنوع میام و از طریق لینک صفحهٔ دوستان یک روز جدید میرم تو سایت خودم می‌خواستم بگم مرسی خالقِ‌ یک روز جدید!
    سایت خوشگل و پازیتیوی داری. دستت زیر سرِ ما

    1. زینب عزیزم.
      کار خیلی خوبی میکنی. قشنگ بود برام.
      یک روز جدید، همیشه و به هر بهانه ای که بهش سر بزنی، به تو دختر خوب و نازنین، خوشامد میگه. 🙂
      درضمن، سایت خودت هم خوشگله و نوشته‌های قشنگت هم خوشگل ترش میکنه.
      شاد باشی همیشه.

  31. بنام خدا
    سلام خدا قوت
    اینکه متن شما انرژی بخش و در برخی جاها الهام بخشه ، شکی نیست و از اینکه امید و زنده بودن و انرژی مثبت ( بقول انرژی درمان‌ها) خودتونو انتقال میدهید ممنونم اما میخواستم از زمانهای بدحالی و بیحالی و سستی و روزهای ناخوشی بپرسم ، اون ایام به چی میشه فکر کرد برای حلش به ریشه این بیحالی‌ها باید غور کرد و یا به اینکه موضوعات بی حال رو رها کنیم و در زمان مناسبش حل و فصلش کنم
    پیشنهاد و یا تجربه تون برای زمانهایی که این ایام بیحالی طولانی میشه و ادمها رو به مرز افسردگی و جنون میرسونه چیه
    ممنونم

    1. سلام.
      حامد عزیز. ممنونم از لطف تون، و خوشحالم که به این وبلاگ سر میزنید.
      در مورد موضوعی که ازش حرف زدین، من فکر میکنم کمتر کسی در این دنیا وجود داره که در طول زندگیش بارها این زمانهای بیحالی یا بدحالی یا سستی یا ناخوشی رو تجربه نکرده باشه یا نکنه.
      همه ی ما هر روز و هر ساعت، در معرض انواع تجربه‌های گوناگون و متفاوتی قرار داریم که این موارد هم میتونن جزیی از اونها باشن.
      اگه بهم اجازه بدین، سعی کنم در مورد سوال شما و جواب خودم، کمی‌بیشتر فکر کنم و به زودی در پست جداگانه ای سعی کنم چند خطی در موردش بنویسم.
      ممنون که برام نوشتین.

  32. درود به شهرزاد
    من از بیشتر از دوسال پیش نام شما رو توی متمم میدیدم و تقریبا کامنت‌هاتونو مطالعه میکنم. از طرفی اگر اشتباه نکنم شما دو سه سال پیش پیج اینستاگرام شکرگزاری داشتید(اگر اشتباه گرفتم به من بگید). بهرحال خوشحالم که الان مهمون خونه خودتم. البته چندماهه این جا رو پیدا کردم اما تعدد کارها به من اجازه نداد زودتر عرض ارادت کنم. من اینجا رو هم مثل متمم دوست دارم بخصوص آهنگ‌های شگفت انگیز.

    با احترام
    مهدی

    1. درود به مهدی عزیز. دوست خوب متممی.
      ممنون و لطف کردید که برام کامنت گذاشتید.
      راستش من دو سه سال پیش، پیج اینستاگرام برای «یک روز جدید» داشتم؛ اما اون پیج شکرگزاری که می‌فرمایید، متعلق به من نبود و مال دوست دیگری بوده.
      پیج من این بود:
      https://www.instagram.com/1newday.ir
      خیلی خوشحالم و لذتبخش بود اینکه گفتید “اینجا رو هم مثل متمم دوست دارید”
      امیدوارم از شنیدن آهنگ‌های شگفت انگیز هم همیشه لذت ببرید.
      ممنون که برام نوشتید و امیدوارم یک روز جدید، همیشه بتونه میزبان خوبی برای شما دوست عزیز باشه. 🙂

  33. سلام
    وقتتون بخیر
    یه سوال فنی داشتم از خدمتتون که “تماس با من” نیافتم و اینجا نوشتم.
    از چه افزونه ای برای قرار دادن آهنگ‌ها در سایتتون استفاده می‌کنید؟
    البته می‌خواستم مثل متمم در درس‌های زبان انگلیسی که فقط یه آیکن برای پخش داره انجام بدم که هنوز روشش رو کشف نکردم!
    با تشکر

  34. سلام 🙂
    بر حسب اتفاق سری به پروفایل خانم “خبازی” در متمم زدم و بعد به وبلاگشون رسیدم و از اونجا به اینجا! آخرین مطلب رو خوندم و بعد رسیدم به “صفحه” یا “صحفه”. می‌خندیدم و یاد می‌گرفتم!
    راستش اینجا انقدر با طراوت و پرنور و انرژی بخشه که بی انصافی می‌دونستم حس و نظرم رو به شما نگم. لذت بردم.
    شاد باشید
    نادر

    1. سلام
      خوشحالم که بعد از یک سفر دور و دراز به اینجا رسیدی نادر عزیز.
      البته راه‌های مستقیم تر و نزدیک تری هم به اینجا وجود داره‌هااا… 😉
      از “صفحه” یا “صحفه” که حرف زدی، فکر کنم منظورت این کامنت بوده
      http://1newday.ir/?p=6856#comment-1327
      🙂
      ممنون که لطف کردی و نظر و حس قشنگت رو راجع به اینجا بهم گفتی.
      خیلی خوشحالم از این بابت. 🙂
      امیدوارم باز هم به اینجا سر بزنی و تو هم همیشه شاد باشی.

  35. با سلام،
    متاسفانه زیر پست جدیدتون نتونستم کامنت بگذارم نمی‌دونم مشکلی هست که کامنت نتوانستم بگذارم البته اصلاً کادرها نبود می‌خواستم از متن‌های خوبتون تشکر کنم و همچنین در مورد جمله نیچه آیا امکان این هست منبع آن را بگویید البته من سرچ سریعی کردم چیزی پیدا نکردم
    امیدوارم مثل همیشه موفق باشید

    1. سلام محمدحسن عزیز.
      منو ببخشید که به دلایلی، از قصد، امکان کامنت گذاری در دو پست اخیر رو بستم.
      دلم نمیخواست کامنتهای گرم و محبت آمیز دوستانم، احیانا بیش از این، سبب اذیت و آزار برای سایر دوستان بشه.
      یا بحث‌هایی ناگزیر و بیشتر ادامه پیدا کنه…
      ولی حالا فکر میکنم برای این پست آخر، شاید نیازی نباشه. پس الان این امکان رو مجددا بهش بر میگردونم.
      در مورد منبع، متاسفانه خیلی گشتم و من هم تا این لحظه، چیزی در سایتهای انگلیسی زبان پیدا نکردم.
      اما همچنان جستجو میکنم و اگر به نتیجه ی قابل قبولی رسیدم حتما در همون پست اعلام میکنم.
      منو ببخشید و ممنونم از توجه تون.

  36. شهرزاد جان سلام.

    به سبک نامه‌های قدیم، اگر از حال ما بپرسی ملالی نیست جز دوری شما.
    اون قدر از این ترکیب فونت و قالب و طراحی زیبا خوشم اومده که وقتی دیدمت نتونستم بیشتر از دو کلمه باهات در موردش حرف بزنم.

    اون قدر موقع گرفتن عکس بچه‌ها شلوغ کردند که یادم رفت بیام بیرون و با شاگرد اول متمم هم عکس بگیرم. البته به قول قدیمی‌ها سعادت نداشتیم.

    شهرزاد جان. لطف میکنی و آدرستو برام بفرستی؟ از شنبه میخوام شروع کنم به ارسال کتاب‌ها و خب تو پس از مژگان اولویت بعدی هستی.

    با مهر
    یاور

    1. دوست خوب من. یاور.
      خوشحالم که ظاهر جدید سایت رو دوست داری.
      الان یادم افتاد اون مکالمه ی کوتاه مون رو.
      و من گفتم از وقتی هم که‌هاستم رو عوض کردم، تازه دارم لذت داشتن سایت رو میفهمم. دایرکت ادمین کجا و سی پنل کجا. 🙂
      خوشحالم که لااقل، توی زمان یکی از پذیرایی‌ها فرصتی پیش اومد که با تو و چند تا دیگه از دوستان خوبم، دور یک میز بشینیم و کمی‌با هم گپ بزنیم.
      این حرفا چیه… سعادت نداشتن از من بود.
      درضمن، دیدی که برای عکس گرفتن چقدر داغون بودم ؛) پس بهتر که نشد ؛))
      اگر چه واقعا حیف شد که با خیلی از دوستان خوبم اینبار و به یادگار عکس ای ندارم.
      خیلی ممنون بابت کتاب یاور عزیز. خیلی لطف میکنی و خوشحالم‌میکنی.
      ولی لطفا اول شما آدرستو بده. و اجازه بده اول، من کتابم رو بفرستم. 🙂
      فقط به عنوان یادگار.
      ممنون بابت کامنت قشنگت.

      1. شهرزاد جان.
        دخالت بی‌جای من رو ببخش. راستش این جمله‌ات رو خوندم و نتونستم خودم رو به نشنیدن و ندیدن بزنم.
        گفتم بهت پیام بدم و ازت خواهش کنم یه خرده راجع به این جمله‌ات توضیح بدی که بالأخره کدومش خوبه و قبلاً از کجا می‌گرفتی و الآن کجا؟
        “و من گفتم از وقتی هم که‌هاستم رو عوض کردم، تازه دارم لذت داشتن سایت رو میفهمم. دایرکت ادمین کجا و سی پنل کجا.”
        ببخشید اگر وقتت رو بی‌دلیل می‌گیرم. به هرحال، هرچه از دوست یاد بگیری، نیکوست 🙂
        پی‌نوشت: یک ایمیل ازت پیدا کردم و بهت ایمیل دادم. اگر نرسیده، لطف کن به ایمیلم (ترجیحاً) یا همینجا اعلام کن تا آدرسم رو بهت بگم و برات اسباب زحمت بشم.
        ممنونم ازت شهرزاد.

        1. سینا جان.
          راستش منظورم این بود که کنترل پنل ای که‌هاست قبلی در اختیارم گذاشته بود از نوع «دایرکت ادمین» بود که کار کردن باهاش به نظر من، طاقت فرسا و خسته کننده بود و از امکانات ابتدایی و محدودی برخوردار بود. ضمن اینکه نسخه ی PHP وردپرس اش آپدیت نبود و آپدیت اش هم نمی‌کردند و سایتم روی اون‌هاست، این اواخر قطعی‌های زیادی رو مخصوصا شبها تجربه می‌کرد. پاسخگویی شون هم بسیار ضعیف و کند بود و من چه استرس‌ها و اذیت‌هایی که موقع این قطعی‌های سایت، متحمل نشدم…(اما چون این‌هاست، به هر حال چند سال میزبان سایت من بود و اوائل و در زمینه‌های دیگه مشکل خاص دیگری باهاشون نداشتم، دلم نمیاد که اینجا به بدی ازش یاد کنم، پس لطفا اجازه بده اسمش رو ذکر نکنم)
          اما‌هاست جدید، سرور پارس هست، که کنترل پنل معمول و متداول و دوست داشتنی CPanel رو در اختیارم گذاشته که کار کردن با فایلهای PHP و CSS سایت رو برام بسیار راحت تر و دلنشین تر کرده.
          ضمن اینکه استرس قطعی‌های مکرر قبلی رو هم دیگه ندارم و اگر کاری داشته باشم یا سایت به طور موقت داون شده باشه یا هر مساله ی دیگری پیش اومده باشه، تیم خوب و حرفه ای پشتیبانی شون به طور ۲۴ ساعته به صورت آنلاین و از طریق سیستم تیکتینگ در دسترس هستند و یا پاسخگویی سریع و حرفه ای، آرامش خاطر زیادی رو به مشتری شون هدیه می‌کنند و من واقعا از پشتیبانی شون راضی هستم.
          جریان تقریبا از این قرار بود.:)
          برای گرفتن آدرس برای ارسال کتاب هم خودم به همین ایمیلی که اینجا درج کردی به زودی بهت یه ایمیل میزنم.
          ممنون از تو سینای عزیز.

  37. سلام شهرزاد

    مدت زمان طولانی‌ای هست که وبلاگت رو می‌خونم اما بدون کامنت. حرفی برای گفتن نداشتم.
    قلمت برایم مثل گفتگوهای اتاقِ نشیمن در یه صبحِ دل‌انگیزِ بهاری با یه استکان چایِ بهارنارنجِ قندپهلو می‌مانند.
    این تغییر دکوراسیون بهانه‌ای شد برای تبریک گفتن و کامنت نوشتن.
    در ضمن نمای پنجره‌های خانه‌ات با تصاویر گل‌هایی که گذاشته‌ای زیباتر و دلنشین‌تر و چشم‌نوازتر شده‌اند. بوی یک روز جدید می‌دهند.
    می‌دانم اتاق‌نشیمنش نیز همچون گذشته طراوتش طراوت بهاریست.

    1. محسن عزیز.
      خیلی ازت ممنونم.
      چقدر قشنگ گفتی.
      تمام چیزهایی رو که به زیبایی توصیف کردی، حس کردم و باعث خوشحالی و خوشبختیه منه که اینجا، و حرفهایی که زده و نوشته میشه، میتونه فرصت تجربه ی چنین حس‌های زیبا و دلپذیری رو برای مخاطب خوب من فراهم کنه.
      و خوشحالم که همیشه به یک روز جدید سر میزنی.
      باز هم ممنون بخاطر کامنت قشنگت.

    1. 🙂
      خیلی خوب بود کامنتت:
      همسایه. اسباب کشی. میومدیم کمک. منظره.‌هال. سالن … :))
      مرسی از لطفت.
      نخواستم اسباب مزاحمت فراهم کنم.:)
      راستی. منتظر حمید طهماسبی بودم که بیاد و این تغییرات رو ببینه.
      چون نظرت در این زمینه، به عنوان نخبه ی این موضوعات – در کنار نظر بقیه دوستهام – برام خیلی مهم بود.
      و خیلی خوشحال شدم که مورد پسند تو دوست خوبم هم هست.
      از طرف دیگه، یکی از بزرگترین جرقه‌ها در مورد اینکه یه دستی به سر و روی خونه ی مجازیم بکشم رو هم خودت توی ذهنم انداختی.
      با یه برنامه ریزی منظم، باید بشینم مطالب خوب و مفید و آموزنده ی سایتت رو هم بخونم.
      ممنون که هستی. 🙂

  38. شهرزاد عزیز
    چقدر همه‌چیز به چشمم زیبا جلوه کرد. چقدر قالب خوشگلی شده. اگر بخوام صمیمی‌تر بگم، چقدر بهت میاد 🙂
    همه جا رو با گُل پوشوندی.
    قالب این وبلاگت به چشم‌های من، بیشتر نشست. شاید به این خاطر که دسته‌بندی‌هات بیشتر توی چشم هستند. به هرحال خوشحالم که قبل از همایش، یه دستی به خونه‌ات کشیدی.
    نمی‌دونم در اینجور مواقع باید شیرینی بدن یا شیرینی بگیرن ولی من ازت یه شیرینی می‌خوام به خاطر این خونه نویی‌ات. خود دانی دوست خوبِ من 🙂

    1. سینا جان.
      ممنون از لطفت. خیلی خوشحالم که از قالب و فضای جدید خوشت اومده. 🙂
      راست میگی. دسته بندی‌ها به نظر خودم هم انگار از زیر گرد و غبار بیرون اومدن و تازه دارن به چشم میان.
      میدونی. به نظر من، گل‌ها زیباترین آفریده‌های خداوند هستند و در برابر دیدن یا نمایش زیبایی‌های شگفت انگیزشون، نمیتونم به راحتی مقاومت کنم.
      در مورد شیرینی…
      راستش رو بخواهی – حالا به بهانه ی این حرف تو میخوام بگم – خیلی زیاد، توی این مدت، این موضوع فکرم رو مشغول کرده و دلم میخواست که میتونستم برای دوستانی که در متمم میشناسم، برای روز گردهمایی کتاب بخرم و برای تک تک شون هدیه بیارم، اما دیدم واقعاً در توانم نیست.
      از هزینه اش که بگذریم 😉 هم از نظر آوردن از اینجا و دنبال خودم کشوندن این همه کتاب (اگه تهران بودم که مشکلی نداشتم، میذاشتمشون توی ماشینم)، و هم از این نظر که ممکنه به دوستانی هدیه بدم و کتابها تموم بشه و بعدش دوست دیگری رو ببینم که دلم میخواست به او هم هدیه بدم و ببینم دیگه چیزی نمونده و بعدش خیلی از این بابت عذاب وجدان می‌گیرم و ناراحت میشم.
      برای همین کلاً بیخیال این موضوع شدم! 😉
      امیدوارم به شیرینی خودت ببخشی. 🙂

      1. شهرزاد جان.
        خوبیِ تو برای اکثرِ ما ثابت شده است.
        در مورد گل‌ها هم باهات موافقم. هرچند احساسات یک دختر با احساسات یک پسر، به نظرم، قابل قیاس نیست و شماها قاعدتاً بهتر این چیزها را درک می‌کنید و روحیۀ لطیف‌تری دارید.
        شاید باورت نشه ولی از حالا می‌دونم اگر بیام توی همایش، چشمم رو می‌چرخونم تا تو رو پیدا کنم. اتفاقاً توی سایت علی کریمی‌که عکست رو گذاشته بود، با حدسیاتی متوجه شدم کدوم هستی ولی مطمئنّ نیستم. خوشحالم که محمدرضا گفت اسم‌مون رو قراره گردن‌مون کنیم. اسم علمی‌اش رو خاطرم نیست چی بود. خواستم بگم بِدون که دیدار تو و سایر دوستان، به اندازۀ کافی برای من شیرینی داره که نیاز به زحمت تو نباشیم. همین که اسم کتاب‌ها رو همینجا پیشنهاد بدی، ممنونت می‌شیم و خودمون می‌ریم می‌خریم.
        پی‌نوشت: چشمکِ بعد از “از هزینه‌اش که بگذریم”، خیلی به‌موقع بود. خیلی خندیدم. ممنونم ازت.

  39. سلام.
    راستش همون‌طور که خودتون اخیرا توی یکی از پست‌هاتون از قول یه نفر دیگه اشاره‌ کرده بودید همیشه قالب وبلاگتون توی چشمم نازیبا بود.
    ولی این قالب رو این‌قدر دوست داشتم که نتونستم جلوی خودمو بگیرم و کامنت نذارم!
    مبارک باشه.
    🙂

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *