در هر روز، لحظه ای هست که واضح دیدن مشکل است: دم غروب.
در این لحظه نور و تاریکی در هم می آمیزند و همه چیز نه کاملاً روشن است و نه کاملاً تاریک.
در بسیاری از سنن معنوی، این لحظه مقدس شمرده میشود.
در هوای گرگ و میش، توازن میان انسان و سیاره آزموده میشود.
خداوند سایه و روشن را در هم میآمیزد تا ببیند آیا زمین جرأت ادامه ی گردش دارد یا خیر.
اگر زمین از تاریکی نترسد، شب میگذرد؛
و فردا خورشید جدیدی درخشش میآغازد.
از کتاب: مکتوب
پائولو کوئیلو
One generation passeth away, and another generation cometh; but the earth abideth forever… The sun also ariseth, and the sun goeth down, and hasteth to the place where he arose… The wind goeth toward the south, and turneth about unto the north; it whirleth about continually, and the wind returneth again according to its circuits… All the rivers run into the sea; yet the sea is not full; unto the place from whence the rivers come thither they return again.
اقلیدس به نقل از همینگوی در اثر جاودانش «خورشید همواره میدرخشد»
چیز بیشتری به این نوشته اضافه نمیکنم.
با مهر
یاور