قصههای شهرزاد(۱۵): ماموریت ویژه ای برای شِش
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچکس نبود. شهر کوچکی در گوشه ای از دنیا بود که تنها ۱۰ نفر سکنه داشت. الته یک کدخدا هم داشت. آن شهر کوچک، شهر اعداد نام داشت و اسامیده سکنه ی آن که همیشه در خوشی و آرامش و دوستی در کنار هم زندگی میکردند، عبارت بودند از:… ادامه مطلب قصههای شهرزاد(۱۵): ماموریت ویژه ای برای شِش