ترجمهٔ داستان

بلندیهای بادگیر (فصل نهم – داستان ایزابل)

بلندیهای بادگیر (فصل نهم – داستان ایزابل) داستان ایزابل pic @www.wuthering-heights.co.uk دو ماه بود که هیچ خبری از هیتکلیف و ایزابل نداشتیم. در این مدت، کاترین به بیماری خطرناکی مبتلا شده بود: تب مغزی! دکتر کنت به ما گفت که مغز او حتی در حالت بهبود هم دیگر هیچگاه به حالت عادی باز نخواهد گشت.… ادامه مطلب بلندیهای بادگیر (فصل نهم – داستان ایزابل)

قصه های شهرزاد

قصه‌های شهرزاد (۱۴): قصه‌ی دو سگ

پیش نوشت: این قصه را از داستان کوتاهی از کتاب ۴۸ قانون قدرت، که در یکی از پاراگراف‌های متمم ، با عنوان پاراگراف فارسی – گفتگوی دو سگ خوانده بودم، الهام گرفتم و نوشتم. ————————— قصه‌ی دو سگ جوجو و باربُس، دو سگ و دو دوست قدیمی‌بودند که دست روزگار، آنها را از هم جدا… ادامه مطلب قصه‌های شهرزاد (۱۴): قصه‌ی دو سگ

بهانه‌ای برای نوشتن

نویز سفید، سر و صدایی برای آرامش

نویز سفید معمولا همه ی ما از نویزها و سر و صداهای ناهنجار و گوشخراش و آزاردهنده که آرامش مان را به هم می‌زنند، بیزاریم و سعی می‌کنیم تا جایی که امکان داشته باشد از آنها دوری کنیم. اما نویز سفید یا white noise چیست؟ سر و صدای سفید، به همان صداها و نواها و یا… ادامه مطلب نویز سفید، سر و صدایی برای آرامش

الهام بخش, بهانه‌ای برای نوشتن

یک جمله الهام بخش برای شروع سال نو

هر سال در ابتدای سال جدید، با کلمه‌ها، جمله‌ها و متن‌های زیادی مواجه می‌شویم که همگی در پی انگیزه بخشیدن به ما برای یک شروع دوباره و البته مثبت و پرانرژی هستند. اما در لابلای تمام این جمله‌ها و مطالب کوتاه و بلند، یک جمله ی خیلی کوتاه و ساده می‌شناسم که فقط ۴ کلمه… ادامه مطلب یک جمله الهام بخش برای شروع سال نو

الهام بخش, بهانه‌ای برای نوشتن

هر روز جدید برایتان چون نوروز باد

هر روز جدید برایتان چون نوروز باد این پست را در ساعات پایانی سال پیش منتشر کرده بودم. گفتم شاید در ساعات پایانی امسال هم دوباره قابل خواندن باشد… شکوفه‌های رنگارنگ، پرنده‌های نغمه خوان، درخت‌هایی که با برگ‌های سبز و روشن خود، چشمانت را نوازش می‌کنند، قطره‌های لطیف و خنک باران، هوای روحبخشی که نفس را در… ادامه مطلب هر روز جدید برایتان چون نوروز باد

درباره یک كتاب, زنگ تفریح, قصه های شهرزاد

صدایی از دوران کودکی من | روایت کتاب جنگل طلسم شده

برای آخرین زنگ تفریح سال، میخوام صدایی از دوران کودکی خودم رو اینجا بذارم. یعنی مربوط میشه به اول دبستان. وقتی که تازه سواد خواندن و نوشتن یاد گرفته بودم و از اینکه دیگه خودم میتونم کتاب داستان‌هام رو – که تا قبل از اون، مادر عزیزم همیشه برام میخوند – بخونم، هیجان زده بودم… ادامه مطلب صدایی از دوران کودکی من | روایت کتاب جنگل طلسم شده

الهام بخش, بهانه‌ای برای نوشتن

جُستارهای سه گانه ی شوپنهاور

جُستارهای سه گانه ی شوپنهاور نمیدانم شما با بحث مرگ و تجربه‌هایی که به آن مربوط می‌شود، چه میانه ای دارید. آیا از آن می‌ترسید و نمی‌خواهید یا نمی‌توانید براحتی با آن کنار بیایید، یا اینکه آن را هم مثل تمام تجربه‌های زندگی، جزئی از روند طبیعی زندگی خود می‌دانید؟ راستش من خودم، یادم نمی‌آید… ادامه مطلب جُستارهای سه گانه ی شوپنهاور

بهانه‌ای برای نوشتن, توسعه مهارتهای فردی

سال نو با پایانی نو!

سال نو با پایانی نو! شاید در این روزهای آخر اسفند، و این روزهای آخر سال، وقتی که در خلوت خود، به فکر فرو می‌رویم، این یک سال را با خود مرور کنیم و از خود بپرسیم: سالی که پشت سر گذاشتم، برای من چه چیزی در برداشت و سالی که در پیش رو دارم،… ادامه مطلب سال نو با پایانی نو!

بهانه‌ای برای نوشتن

نیایشی با آفریدگارم

نیایشی با آفریدگارم خداوندا. با شگفتی آفرینش تو، روزی چشم بر این جهان گشودم. جهانی که تو را در آن، تنها با نشانه‌های معجزه آمیز آفرینش ات میتوان جُست، و میشود حس کرد. از تو سپاسگزارم که به من، فرصت تجربه ی «یک زندگی» را دادی. و از تو ممنونم که به من، روزها، فصل‌ها،… ادامه مطلب نیایشی با آفریدگارم