اگر قسمتِ اولِ از اختراع زبان چه میدانیم؟ را خوانده باشید، میدانید که در این نوشته که برگرفته از کتاب «زبان شناسی و زبان فارسی» از «پرویز ناتل خانلری» بود، سعی کردیم با داستان پیدایش زبان بیشتر آشنا شویم.
همانگونه که در پست مستقل دیگری نیز با داستان پیدایش خط ( از همان کتاب) آشنا شدیم.
در این نوشته، ادامه ی مبحث را از آن کتاب نقل خواهم کرد و بحث پیدایش زبان را در این پست خواهم بست.
البته در پستهای دیگری باز با نکات مفید و ارزنده ی دیگری از این کتاب آشنا خواهیم شد.
نکاتی که برای خودِ من بسیار دوست داشتنی و آموزنده بود، و شاید برای شما هم باشد.
و حال ادامه ی بحث از بخش اول این گفتار و از آنجا که: با تعریف مثبت زبان آشنا شدیم:
(و یک توضیح اینکه؛ متاسفانه ناچارم آن را بسیار خلاصه کنم، و البته به این موضوع هم توجه دارم که با خلاصه کردن، به روحِ این نوشتارِ پرارزش، آسیبی نرسد و با این وجود، باز هم طولانی خواهد شد که تنها در صورتی شما را به خواندن ادامه ی آن دعوت میکنم که مانند من، به دانستن این مطالب بسیار علاقمند باشید.)
*****
اما این زبان در چه زمانی به وجود آمده و کامل شده است؟
البته ما هنگام پیدایش زبان نبوده ایم و در این باب آنچه میگوئیم به کلی فرضی است.
معهذا باید سعی کنیم که عصر گذشته ی کهنی را در نظر بیاوریم…
به اجمال میتوان گفت که ممکن است، یا محتمل است، که نوع بشر از ۲۰۰ هزار سال پیش به وجود آمده باشد، و میتوانیم فرض کنیم که از قریب ۱۰۰ هزار سال قبل، انسانی که به نسبت، متمدن و به کار برنده ی افزار بوده وجود داشته است.
پس مبداء پیدایش زبان را بی آنکه از حقیقت بسیار دور شویم، میتوانیم در ۱۵۰ هزار سال پیش قرار دهیم.
شاید زبان در چند نقطه ی مختلف و میان جوامع مختلف بشری پدید آمده باشد و تکامل آن به یک طریق صورت نپذیرفته و زود در اجتماعات انسان توسعه نیافته باشد.
اما این نکته مسلم است که هر چه در تاریخ به قهقرا سیر کنیم با انسانهایی سر و کار مییابیم که زبان تکامل یافته ای داشته اند، و اکنون نیز زبان گفتار نزد همه ی نمونههای بشر امروزی، حتی آنها که در مراحل بسیار پست تمدن هستند و استعمال آتش را هم نمیدانند، صورت کمال دارد.
همه جا زبان ملفوظ است.
مراد از زبان ملفوظ، زبانی است که با ادای صوت به وسیله ی حرکات اعضای گفتار بیان شود و در آن جملههای مربوط به هم وجود داشته باشد، و ساختمان این جملهها تابع قواعد صرف و نحوی باشد.
خلاصه آنکه زبان ملفوظ، به معنی زبان کامل است…
اما ترتیب تقدم زمانی اکتشافات و اختراعات بشر چیست؟
آیا گفتار، مقدم بر آتش بوده است؟
آیا افزارهای نخستین پیش از آن به وجود آمده است که انسانها بتوانند به وسیله ی زبان، اعمال خود را با هم هماهنگ کنند؟
درباره ی این نکات، اطلاع دقیق نداریم و فقط میتوانیم به حدسهایی متوسل شویم که کم یا بیش به حقیقت شباهت دارند.
بعضی کسان هستند که بیشتر به قبول امور مرتب و متوالی متمایلند و این دسته معتقدند که ابتدا زبان به وسیله ی اشاره وجود داشته و بعد زبان ملفوظ به وجود آمده است.
عقیده ی شخص من بر این است که این دو نوع با هم تکامل یافته اند، چنانکه حیوانات برتر، اصواتی ایجاد میکنند و در همان حین حرکاتی انجام میدهند.
مثلاً سگی را در نظر بیاورید که عوعو میکند و در همان حال، دُم خود را به وضع خاصی در میآورد. نظیر این امر را در میمونها هم میتوان دید.
حتی هستند کسانی که ادعا میکنند باید نقاشی و طراحی بر گفتار مقدم بوده باشد و این نکته در نظر من بسیار بعید و دور از حقیقت جلوه میکند…
بنابر این، در باره ی تکامل زبان، عقیده ی من این است که زبانها طرق تکاملی مختلفی داشته اند و هرگز نباید این طرق و انواع مختلف را در یک ردیف قرار داد و با هم مقایسه کرد و از آن طریقه ی واحدی برای تکامل زبان در دوران گذشته استنباط و استخراج نمود…
زبان عبارت است از مجموع الفاظی که (باید خصوصاً به این نکته توجه کرد) به وسیله ی حرکات عضلانی ادا میشود و این حرکات را با تمرین و مشق میتوان آموخت…
میتوان فرض کرد که انسان، در طی مدتی دراز، بسیار بیش از امروز از اسماء اصوات یا نام آوا استفاده میکرده است.
بعضی از کسان اصرار دارند که ثابت کنند همه ی کلمات زبانها از نام – آوا یعنی از تقلید اصوات طبیعی مشتق شده است.
مثلاً در زبان فارسی «چکیدن» از «چک چک» و «تپیدن» از «تپ تپ» آمده است.
ممکن است فرض کرد که در زبانهای بسیار کهن، بیش از زبانهای امروزی نام – آوا وجود داشته، اما به یقین نمیتوان گفت که شماره ی اینگونه کلمات بسیار بیشتر بوده است.
باید کاملاً از این گمان که زبان از تقلید صوتهای طبیعی حاصل شده است پرهیز کرد.
زیرا اولاً ما در این باب، اطلاع کافی نداریم و ثانیاً به دلایل بسیار میتوان معتقد شد که نام آواها، با اختلافی که در زبانهای گوناگون دارند، مانند مواد دیگر هر زبان به تدریج تکامل یافته اند.
بنابر این در تاریخ زبان، دوره ای هست که به کلی ناشناس مانده است و در باره ی آن هیچ نمیتوان گفت.
پس، از چه زمانی مطالعه ی ما درباره ی زبان آغاز میشود؟
آغاز این مطالعه زمانی است که خط به وجود آمده است.
یا اندکی پیش از آن، چنانکه خواهیم گفت (در اینجا عدد ۱۵۰۰۰۰ سال را که هم اکنون برای آغاز پیدایش زبان ذکر کردیم به یاد بیاورید) ستونی را در نظر بگیرید که در آن شماره ی سالها به ترتیب نوشته و از عدد ۱۵۰۰۰۰ شروع شده باشد.
در این ستون، قسمت کوچکی که شامل ۶۰۰۰ سال است، دوره ای است که از زبان، اطلاعات کم و بیش فراوانی به وسیله ی خط در دست داریم.
همه ی علم و اطلاع ما به همین حد محدود است.
حال به دوره ی بسیار نزدیک به خودمان برگردیم، زیرا چنانکه پیش از این ذکر کردم، دو مطلب را باید در نظر داشت:
یکی اختراع زبان ملفوظ به وسیله ی انسانهای بدوی قدیم،
و دیگر ایجاد و تاسیس قواعد زبان شناسی که به وسیله ی آن، ماهیت زبان و کیفیت تکامل آن را درک میکنیم.
علم زبان در آخر قرن هیجدهم، یعنی در زمانی به وجود آمد که ترقی همه ی علوم شروع شد.
در این دوره بود که، چنانکه میدانید، علم شیمیجدید به وجود آمد و خصوصاً فکر تکامل که امروز اینقدر مورد توجه است به ذهن دانشمندان خطور کرد.
زیرا که «بوفون» (Buffon) یکی از پیشروان اندیشه ی «لامارک» (Lamarck) بود؛ و او نخستین بار چنین اندیشید که همه ی انواع، رو به کمال سیر میکنند و ار آنجا این نتیجه حاصل شد که همه ی فعالیتهای انواع حیوان و انسان نیز ناچار باید تابع قانون تکامل باشند.
این اصل تکامل در مطالعه ی قسمتی از زبان شناسی که مربوط به تحولاتِ تاریخی زبان است و تا مدتی موضوع عمده ی علم زبان بوده است، نکته ای اساسی است.
آنچه به یقین از این مطالعات حاصل شده است این است که زبانهای بشری به دستهها یا خانوادههایی تقسیم میشود؛
دستههایی از زبان وجود دارد که میتوان همه ی آنها را به مبدأ واحدی برگرداند و تصور کرد که از آن نقطه رو به تکامل یا تحول سیر کرده اند…
نویسنده در اینجا به توضیحاتی میپردازد که برای کوتاه شدن سخن، میتوان از آنها (به اجبار) صرف نظر کرد و به این نکته ی (به گمان من) شگفت انگیز رسید:
در هر مورد که بتوان خانواده ای از زبانها تشخیص داد میگوییم که بی شک ابتدا یک نقطه ی اصلی وجود داشته که از آن مبدأ، چندین زبان منشعب و متفرع شده اند.
خانواده ای که هند و اروپایی خوانده میشود، تنها خانواده ای است که میتوان بسیاری از گروههای متفرع از آن را، از قرنها پیش از این، مورد مطالعه قرار داد.
این خانواده بسیار اهمیت دارد؛ زیرا که اکنون قسمت مهمیاز کره ی زمین را فرا گرفته است؛ و ملتهایی که به آن تکلم میکنند از جمله متمدن ترین مردم امروز هستند.
باری، از مطالعه ی این خانواده چه میتوان استنباط کرد؟
از نظر خارجی میبینیم که یک زبانِ اصلی، یا یک مجموعه از لهجهها، (نویسنده در چند بخش از این کتاب، تاکید میکند که لهجه در اصطلاح زبان شناسی، همه ی زبانهایی است که از اصل واحدی آمده و در یک کشور رواج دارد. مثلاً همانطور که «سمنانی» یک لهجه است، «فارسی» هم یک لهجه است. فقط آنچه که مثلاً فارسی را به زبان مشترک و زبان ادبی و رسمیکشور تبدیل کرده است، به دلایل مختلفی از جمله قلمرو و وسعت منطقه ای که این زبان در آنجا رایج بوده است یا برتری آن لهجه به سبب تفوق سیاسی، و مواردی از این قبیل است.) در طی حوادث تاریخی که کم و بیش از آن آگاه هستیم، ممکن است به زبانهای متعدد تقسیم بشود؛ و در واقع چنین شده است.
زبان آریایی ( یا هند و ایرانی) به چندین زبان ایرانی و هندی تقسیم شده است.
اما خود زبان آریایی، یکی از زبانها یا گروههایی است که مانند گروههای سلتی (Celtique)و ژرمانی (Germanique) و ایتالی (Italique) از تقسیم و تفرع زبان اصلی که هند و اروپایی خوانده میشود، حاصل شده است.
از جانب دیگر عکس این امر نیز ممکن است روی بدهد، یعنی گاهی دیده میشود که، پس از انشعاب و تفرع، اتحادی میان لهجههای مختلف حاصل میگردد که اغلب نتیجه ی تفرقه ی فراوان است.
مثلاً زبان ایرانی باستان در این سرزمین به چندین لهجه ی مختلف تقسیم شد…
اما از میان همه ی این لهجهها یکی که فارسی دری خوانده میشود بر لهجههای دیگر غلبه یافته و سرانجام جانشین همه ی آنها شده است.
البته این امر هنوز کاملاً انجام نگرفته است؛ زیرا چنانکه میدانیم، هنوز بسیاری از لهجهها در نقاط مختلف کشور باقی است.
اما لهجههای بسیار، نیز بکلی از میان رفته است؛ و امروز زبان فارسی دری را که زبان رسمیکشور شمرده میشود، تقریباً در همه ی نقاط مملکت میفهمند و همه جا به این زبان میخوانند و مینویسند…
از زمانی که زبانهای پرداخته، با دستگاههای کامل برای بیان مقصود به وجود آمده (و این امر چنانکه گفتیم در عصری بسیار کهن واقع شده است) به نظر میآید که هیچ ترقی اساسی و مهمیدر زبان حاصل نشده باشد.
همچنانکه از آن زمان که انسان راه رفتن را به حالت ایستاده آموخته است در این کار ترقی نکرده، یا لااقل ترقی محسوسی نکرده است، از زمانی هم که سخن گفتن آموخته در زبانهای معمول بشر تحولات بی شمار روی داده، اما زبان، از این جهت که آلت گفتار است، به طور محسوسی تغییر نپذیرفته و کمال نیافته است.
تنها نکته ای که به عنوان ترقی میتوان ذکر کرد این است که استعمال زبان، بر حسب احتیاج به بیان اندیشهها، تغییر میکند و اندیشههای بشری که گوناگون و مختلف است، تحول یافته و کامل تر و عمیق تر شده است…
میتوان تصور کرد که انسان از همان آغاز به تکمیل و توسعه ی زبان خود پرداخته است.
همچنانکه بعضی حیوانات را انسان اهلی کرده با بعضی از نباتات را پرورش داده است، بعضی زبانها را نیز انسان پرورده و دارای ادبیات کرده است.
پی نوشت:
به عنوان یک شوخی و برای خستگی درکردنِ شما که این متن طولانی را خواندید؛ مثل اینکه اختراع زبان، زیاد هم برای بشر، بی دردسر نبوده ها:
“[عجب بدبختی ای داریم] حالا که زبان رو اختراع کردیم،
دیگه هر شب مجبورم به زنم بگم تمامِ روز، کجا بودم!”