پیش نوشت: احتمالاً شما هم این تجربه را داشته اید که در طول روز یا در طول هفته، چیزهایی بوده اند یا هستند که بیش از موارد دیگر، توجه ما را به خود جلب میکنند؛ یا به طور مشخصی به نظرمان دوست داشتنی تر و یا حتی عجیب تر به نظر میرسند.
تصمیم گرفتم بخش جدیدی را در یک روز جدید باز کنم که در پایان هر هفته، به فقط برخی از مواردی که بیش از بقیه، در آن هفته برایم دوست داشتنی بوده اند و یا توجهم را جلب کرده بودند، یا حتی به نوعی برایم عجیب بودند یا به طریقی تازگی داشتند یا …، در یک پست و در قطعاتی کوتاه، اشاره کنم.
این باعث میشود که بیشتر دقت کنم و کمتر، بی تفاوت از کنار چیزهای کوچک، اما جالب و دوست داشتنی رد شوم.
[su_divider top=”no” style=”dashed” divider_color=”#7b14a5″ link_color=”#c31ec4″ size=”1″]
#۱ دیالوگی کوتاه:
این دیالوگ که مربوط میشود به فیلم منهتن از وودی آلن، را جایی خواندم و دوست داشتم و برای لحظه ای مرا به مکث وا داشت.
مریل استریپ: “فکر میکنی خدایی اون بالا وجود داره؟”
وودی آلن: “اگر هم وجود داشته باشه، اونقدری که تو نشون میدی بالا نیست…”
[su_divider top=”no” style=”dashed” divider_color=”#7b14a5″ link_color=”#c31ec4″ size=”1″]
#۲ دریاچه ی برفی!:
این عکس رو از دریاچه ی نمک قم گرفتم.
(در حالی که توی اتوبوسِ در حال حرکت، از کنارش رد میشدم)
[su_divider top=”no” style=”dashed” divider_color=”#7b14a5″ link_color=”#c31ec4″ size=”1″]
#۳ گربه ای پرافاده!
این گربه ی ناز، اما کمیپرافاده کمینشست، ببینه چیزی دارم بهش بدم؟
متاسفانه اونموقع چیزی همراهم نداشتم که به درد یه گربه بخوره،
جز اینکه فقط چند کلمه ای باهاش خوش و بِش کنم.
ولی چون ناامیدش کرده بودم، خیلی خودش رو برام گرفته بود و حتی مستقیم هم نگاهم نمیکرد.
توی عکس معلومه. نه؟
همونجور که داشتم نگاهش میکردم و باهاش حرف میزدم و اون هم همچنان بهم محل نمیذاشت، یه خانمیاز کنارش رد شد و بهش گفت: نازی.
بعد همونموقع که خانمه از کنارش رد شد، گربه هه از لای سوراخ کوچیکِ پایین درِ یه خونه رفت داخل، ببینه اونجا چیزی گیرش میاد…
بعدش برای کسری از ثانیه، یه خطای عجیبِ مغز، اومد سراغم.
یکدفعه به نظرم اومد خانمه بود که کوچیک شد و از اون سوراخ رفت توی خونه! و توی ذهنم در همون کسری از ثانیه، با خودم گفتم: ای وای چه جوری؟
[su_divider top=”no” style=”dashed” divider_color=”#7b14a5″ link_color=”#c31ec4″ size=”1″]
#۴ این سگ دوست داشتنی
فیلم این سگ ناز رو دوباره دیدم که همه اش اون دوست محبوبش رو به همه ترجیح میده، البته تا وقتی که اون اسلایسِ پیتزاهه، هنوز به میون نیومده بود!
[su_video url=”https://1newday.ir/wp-content/uploads/2017/06/CuteDog.mp4″ width=”500″]
هر وقت میبینمش با خودم میگم: خدایا! یعنی موجود، معصوم تر و دوست داشتنی تر از این هم، وجود داره؟
[su_divider top=”no” style=”dashed” divider_color=”#7b14a5″ link_color=”#c31ec4″ size=”1″]
#۵ ورودیه ی دوست داشتنی کتابخانه ای در فرانسه
این عکس از ورودیه ی کتابخانه Méjanes یا City of Books در Aix-en-Provence فرانسه، به نظرم خیلی دوست داشتنی و جالب بود.
و جالبه که یکی از این شبهِ کتابهای غول پیکر، شازده کوچولوی اگزوپری هست و نشون میده که چقدر این کتاب، هنوز هم توی دنیا و مخصوصا توی کشور خود نویسنده ی نازنینش، محبوب هست.
[su_divider top=”no” style=”dashed” divider_color=”#7b14a5″ link_color=”#c31ec4″ size=”1″]
#۶ کتابفروش دوره گرد
چند تا کتاب از یه کتابفروش دوره گرد یا همون بساطهای کتابفروشی خریدم.
خیلی برام جالب بود که پسری که کتابها را میفروخت، کتابهای زیادی خونده بود و کلی با هم در مورد بعضی از کتابهایی که خونده بودیم حرف زدیم.
یکی از کتابهایی که ازش خریدم “عقاید یک دلقک” (ازهاینریش بل) بود که با دیدن این کتاب هم برای خریدنش وقت رو تلف نکردم، چون محمدرضای عزیز پیشنهادش کرده بود.
خیلی مشتاقم که هر چه زودتر بخونمش.
[su_divider top=”no” style=”dashed” divider_color=”#7b14a5″ link_color=”#c31ec4″ size=”1″]
#۷ بیماری ای به نامِ «پروانه ای»:
به طور غیرمنتظره ای، به گروه ای در تلگرام دعوت شدم که کمک به تامین هزینه ی مداوای بیماران پروانه ای است.
تصمیم گرفتم من هم در کمتر کردن رنج این بیماران، سهمیناچیز داشته باشم.
[su_divider top=”no” style=”dashed” divider_color=”#7b14a5″ link_color=”#c31ec4″ size=”1″]
#۸ نوازنده ی خیابانی
مرد مسن ای، لب جدول خیابون نشسته بود و توی حال خودش بود و تار میزد.
مردمیکه رد میشدند، گاهی براش پول میذاشتن و بدون هیچ حرفی رد میشدن.
دلم میخواست یه پولی براش بذارم، اما دلم نمیخواست همینجوری خشک و خالی و بدون قدردانی باشه.
همونطور که خم شدم تا پول را آروم روی کیسه اش بذارم، در حالی که بهم نگاه میکرد، با لبخند بهش گفتم:
-ممنون که اینقدر قشنگ میزنین.
با شنیدن این جمله، همونطور که به تار زدنش ادامه میداد، یه لبخند دلنشین تمام چهره اش رو پوشوند و گفت: خیلی ممنونم دخترم.
[su_divider top=”no” style=”dashed” divider_color=”#7b14a5″ link_color=”#c31ec4″ size=”1″]
#۹ “بحث را چگونه آغاز میکنید؟”
درس و تمرین بحث را چگونه آغاز میکنید؟ از مجموعه درسهای کارگاه پرورش تسلط کلامیمتمم رو خیلی دوست داشتم. خیلی.
از اون درسهایی بود که خیلی با لذت و عشق و اشتیاق، خوندمش و تمرینش رو انجام دادم.
اگه به جای هشت مورد، ۲۰ مورد هم بود؛ حتماً با شوق، همه اش رو برای تمرین انجام میدادم.
[su_divider top=”no” style=”dashed” divider_color=”#7b14a5″ link_color=”#c31ec4″ size=”1″]
#۱۰ جمله ای از اوشو:
این جمله رو از اوشو خوندم و خیلی دوست داشتم:
[su_quote]
مشکلات همیشه وجود دارند. آنها بخشی از زندگی هستند. مشکلات سودمندند، زیرا سبب رشد شما میشوند. مشکلات، چالشهایی هستند که شما را به کار کردن، فکر کردن، و یافتن راههای مختلف برای غلبه بر آنها وا میدارند. تلاش در زندگی ضروری است. بنابر این به مشکلات به چشم موهبتهای زندگی بنگرید. به مشکلات با دید منفی ننگرید. سنگی که راه شما را بسته است، میتواند به عنوان یک پله عمل کند. اگر سنگی در راه شما نبود، نمیتوانستید از پله ای بالا روید و همین بالا رفتن میتواند به شما دیدگاهی جدید در زندگی تان ببخشد. با تفکر خلاق همه چیز در زندگی سودمند میشود. هیچ چیز در زندگی بی معنا و بی استفاده نیست.[/su_quote]
[su_divider top=”no” style=”dashed” divider_color=”#7b14a5″ link_color=”#c31ec4″ size=”1″]
#۱۱ کتاب «آخرین سخنرانی»
کتاب «آخرین سخنرانی» از رندی پاش رو بالاخره خوندم.
چه کتاب دوست داشتنی و آموزنده ای بود و نمیشد مخصوصاً در بخشهای پایانی کتاب، تحت تاثیر قرار نگرفت.
(یکبار توی یه پست جداگانه در موردش مینویسم)
لطفاً این پست زیبای متمم: کتاب آخرین سخنرانی رو هم که در مورد رندی پاش و کتاب او، به زیبایی حرف میزنه از دست ندهید.
اما موضوع دیگری که در کنار تم کتاب برای من خیلی جالب و قابل توجه بود و میخواستم زودتر در همینجا بهش اشاره کنم، نرم افزار Alice بود، با شعار Tell Stories که بنیانگذار و توسعه دهنده اش، خود رندی پاش و تیمش بوده.
این نرم افزار به طور رایگان بر روی این سایت: www.alice.org وجود داره و من هم دانلودش کردم. (البته هنوز باهاش کار نکردم اصلاً و دقیقاً نمیدونم کاربردش چیه و طرز کارش چگونه هست.)
بعد داشتم صفحه ی About Alice رو میخوندم و همه اش در متن، دنبال اسم رندی پاش میگشتم.
تقریبا به آخرهای متن رسیده بودم و با خودم گفتم: پس چرا هیچ حرفی از رندی پاش زده نشده!
که یکدفعه در پایان متن، اسم او رو دیدم: Randy Pausch
و یکهو قلبم فشرده شد.
بله. گوینده ی این توضیحات، اصلاً خودِ او بود…
او در بخشی از کتابش (آخرین سخنرانی) در مورد آلیس میگه: (در بخش سرزمین موعود – صفحه ۱۸۱)
[su_quote]
برنامه ی آلیس یکی از خدمات عمومیرایگان دانشگاه کارنگی ملن است که میلیونها نفر میتوانند آن را دانلود کنند. از طریق این برنامه میلیونها کودک میتوانند در حین یادگیری کاری سخت، کلی هم کیف کنند…اگر هم بمیرم، خیالم راحت است که آلیس را به عنوان وسیله ای حرفه ای از خود به یادگار گذاشتم.. بنابر این اشکالی ندارد اگر پای من هم به سرزمین موعود نرسید. مهم این است که دورنمای عالی دارد.[/su_quote]
(روحش شاد و یادش گرامی)
[su_divider top=”no” style=”dashed” divider_color=”#7b14a5″ link_color=”#c31ec4″ size=”1″]
۱۲# آهنگ زیبای فرانسوی
این آهنگ بسیار زیبا و لطیف فرانسوی به نام zaho – je – te – promets، یکی از اون چند آهنگ ای بود که این هفته بهشون گوش دادم و خیلی دوستشون داشتم.
سلام شهرزاد جان. ممنون از این متن زیبا و اهنگ دلنواز. نوشتههای شما رو در متمم یا روز نوشتهها میخونم. همیشه دلنشینن هستند.
امینه
سلام امینه جان. دوست عزیز متممی.
خوشحالم که اینجا هم بهم سر میزنی و خیلی ممنونم از لطفت.
و ممنون که برام نوشتی.
امیدوارم همیشه شاد و موفق باشی.