#۱ فرم برنامه ریزی فردی متمم
هفته ی پیش، متمم مطلبی در مورد چک لیست و جدول برنامه ریزی روزانه منتشر کرد،
و در این مطلب، فایلی را تحت عنوان: جدول برنامه ریزی فردی، با ما با به اشتراک گذاشت.
من هم این فرم رو دانلود کردم وبه اندازه ی روزهای هفته از آن پرینت گرفتم. (که این کار را برای هر هفته ادامه خواهم داد)
برنامه ریزی بر اساس این فرم رو خیلی دوست داشتم و احساس کردم کارایی زیادی برام داشت.
باعث شد تماسهای ضروری ام رو در اون روز حتما انجام بدم. کارهایی که نباید فراموش میکردم رو انجام بدم. در مسیر هدفهام در اون روز حداقل یک گام بردارم. چیزهایی که قرار بود آن روز بخرم فراموش نکنم. کارهایی رو که اگر وقت شد دوست داشتم انجام بدم، از یاد نبرم و کارهایی که باید اون روز فراموش میشدند رو به روز دیگری موکول کنم. خودم رو ملزم به انجام روزانه ی کاری بکنم که میخوام به عنوان یه عادت تثبیت بشه. (یه جورایی مصداقِ همون Don’t break the chain). اینکه یادم نره به حد کافی مایعات بخورم. پیاده روی رو فراموش نکنم و …
و راستی، حداقل روزی یک درس در متمم هم خونده باشم و یک تمرین حل کرده باشم. 🙂
این قسمت هم عالی بود: “این کارها باید امروز جمع شوند.”
#۲ آخرین کسانی که به تمرینها و بحثهای شما امتیاز دادهاند
اینکه متمم به تازگی این امکانِ خوب رو اضافه کرده که میتونیم ببینیم چه کسانی بهمون امتیاز داده اند و به چه کامنتهایی،
این امکان ضمن اینکه مورد لطف قرار گرفته شدن توسط دوستان خوبم رو بهم نشون میده و یادآوری میکنه، باعث میشه خیلی از تمرینهام، مخصوصا تمرینهای قدیمیتر و همچنین درس مربوطه اش، به این شکل برام دوباره یادآوری بشه و برگردم دوباره بخونمشون.
که این موضوع برام دوست داشتنی و مفید بود و هست.
#۳ دوره یادگیری زبان به روش تسلط دائمی
این دوره رو با هیوای عزیز و سایت خوبش شروع کردم.
به نظر من، این شیوه ی آموزش، مصداق خوبی برای پرداختن به خرده مهارتها به منظور حرفه ای شدن در یک زمینه (در اینجا زبان انگلیسی) هست که در فایل حرفه ای گری، محمدرضای عزیز توضیحات آموزنده ای رو در مورد وقت گذاشتن برای خرده مهارتها و اینکه چقدر این شیوه میتونه برای رسیدن به یک مهارت به ما کمک کنه، مطرح میکنه.
هیوای عزیز هم که با مهربانی و جدیت و حوصله و توجه لازم، گام به گام، آدم رو با آموزشهای خوبش همراه میکنه.
#۴ کلاغها و تابستان
با گرم تر شدن هوا، به کلاغها که دقت کردم (البته قبلا هم متوجه شده بودم) دیدم اونها دهنشون – یا بهتره بگم، نوکشون – رو در بیشتر اوقات، باز نگه میدارن.
احتمال میدم برای این باشه که خنک بشن و تحمل گرما براشون راحت تر بشه.
چون در فصلهای خنک ترِ سال، ندیدم کلاغها دهنشون رو برای مدت طولانی باز نگه دارن.
توی اینترنت سرچ کردم، اما راجع به این موضوع مطلبی پیدا نکردم تا بتونم به شکل علمیو دقیق در موردش حرف بزنم.
#۵ ست گادین و توصیه ی او به «کاری انجام دادن»
کاغذهام رو که جمع و جور میکردم، دیدم جایی این متن زیبا و الهام بخش از ست گادین رو نوشته بودم.
واقعا یادم نمیاد این متن رو در سایتش یا جای دیگری دیده بودم. اما گفتم اون رو با شما هم به اشتراک بذارم.
If you love writing or
making music
or blogging
or any sort of performing art,
then do it.
Do it with everything you’ve go.
Just don’t plan on using it
as a shortcut to making a living.
Seth Godin –
#۶ معلمهای ریاضیِ من
درس پرورش استعداد ریاضی کودکان در متمم، من رو برد به دوران مدرسه و دبیرستان و معلمهای خوب ریاضی مون که علاوه بر اینکه معلمهای دوست داشتنی ای بودند، روش تدریس شون هم به نظرم ستودنی بود.
(مدرسه ی ما یکی از معدود مدرسههایی بود که دبیرهای آقا داشت! البته در کنار دبیرهای خانم که برای درسهای دیگه داشتیم)
چند تا عکس ازشون داشتم، گفتم به یادگار اینجا بذارم:
آقای خلیقی عزیز، که توی عکس سمت راست بالا و توی عکس دسته جمعی دیده میشن، یکی از اون معلمهای محبوب بودند که حسابی مورد توجه و علاقه ی دانش آموزان محترم بودند!
هر وقت بچهها میخواستن برای روز تولدشون شیرینی بیارن مدرسه، حتما فقط توی کلاس ایشون میآوردن، و منتظر میموندن تا ایشون بیان و جعبه رو باز کنن.
اونقدر که یک بار وقتی وارد کلاس شد، خندید و گفت: وای بازم شیرینی؟
#۷ موشها و آدمها
کتاب “موشها و آدمها” از جان اشتاین بک، رو هفته ی پیش خوندم.
به جرات میتونم بگم، یکی از دوست داشتنی ترین کتابهایی بود که من به عمرم خونده بودم.
از اون کتابهایی بود که اصلاً دلم نمیخواست تموم بشه و انقدر آروم آروم میخوندم که به این زودیها تموم نشه و حس لذتبخش خوندنش رو از دست ندم.
تصویر سازی اشتاین بک، به نظر من، حرف نداشت و ترجمه ی “دکتر فرزام حبیبی اصفهانی” هم به نظرم، واقعا زیبا بود و این داستان رو دوست داشتنی تر کرده بود.
حتماً یک بار در پست جداگانه ای در موردش بیشتر مینویسم.
علاقه مند شدم، حتما کتابهای دیگری هم از این نویسنده ی زبردست بخونم. مخصوصا «خوشههای خشم».
#۸ استفاده از هشتگ، بیرون از اینستاگرام (و تلگرام)
این هفته متوجه ی یه موضوع جالب و البته عجیب شدم و تا حالا به دو مورد مشخص برخوردم و اون اینکه، دوستانی که میدونم مدت زیادی از اوقاتشون رو توی اینستاگرام گذروندن و میگذرونن؛ وقتی توی متمم کامنت گذاشته بودن، پشت چند تا از کلمههای کلیدیِ کامنت شون، از «هشتگ» استفاده کرده بودن.
حالا اینکه گذاشتن هشتگ در کامنت ای در یک سایت (در وب) – نه در اینستاگرام که منجر به فواید مشخصی میشه – چه حکمتی میتونه داشته باشه، من که سر در نیاوردم!
(توضیح: این #ها که من قبل از عددها در هر بخش میذارم، به معنای Number هست. لطفاً با هشتگ اشتباه نشود. 🙂 )
#۹ تابستان و نوشیدنیهای خنک و خوشمزه
این نوشیدنی رو خیلی دوست داشتم.
اگه نخوردین و توی یخچال یه سوپری به چشمتون خورد، حداقل برای یکبار هم که شده امتحانش کنین:
و به قول این تبلیغها: “خنک بنوشید!”
#۱۰ توت فرنگی، میوه ای شگفت انگیز
این میوه ی زیبا و خوشمزه و پرخاصیت را ، بیشتر دریابیم…:)
#۱۱ کامنتهای دوستانه
توی این پست: «زنگ تفریح (باز هم فلش بک ای به صداهای دوران کودکی ام)»
با کامنتهای دوستانه و مهربانانه و ابراز احساسات قشنگ دوستان خوبم، (البته مثل همه ی کامنتهایی که از دوستان خوبم در همه ی پستهای یک روز جدید میخونم) خیلی انرژی گرفتم.
#۱۲ لطف یک دوست متممیِ خوب
دیروز متوجه شدم که یکی از بهترین دوستان متممیام، یاور مشیرفر، در پستی با عنوان «میان پرده»، من و چند تن از دوستان متممیعزیز دیگرمون رو مورد لطف خودشون قرار داده بود.
و اینکه قرار بود یک هدیه ارزشمند از این دوست خوبم بگیرم. و چه هدیه ای ارزشمند تر از کتاب…
خوندن نوشتهها و ابراز لطف خالصانه ای که به من و دوستان داشتند، و در انتظار یک هدیه ارزشمند بودن از یک دوست ارزشمند، واقعاً خوشحال و دلگرمم کرد.
#۱۳ آهنگ زیبایی به نام Dream Of Peace
این آهنگ زیبا رو این هفته، زیاد و بارها وبارها گوش دادم.
یکی از اون هدایای دوست داشتنی آهنگین ای هست که از دوست عزیزم در یک روز جدید دریافت کردم. (در یکی از کامنتهای اینجا)
وقتی برای اولین بار بهش گوش دادم، گفتم: وای این آهنگ!
یادمه توی دبیرستان که بودم، یکی از دوستهام یک نوار کاست بهم هدیه داد که یکی از آهنگهاش این بود و واقعا دوستش داشتم. اسمش رو نمیدونستم.
از اون زمانها دیگه نشنیده بودمش و اصلا دیگه از حافظه ام پاک شده بود و وقتی به لطف دوست خوبم، اون رو دوباره بعد از مدتها شنیدم، واقعا خوشحال شدم.
از اون آهنگهاییه که به نظرم هر چی زیبایی در این دنیا هست رو در درون خودش جمع کرده و هر چقدر هم بهش گوش بدم ازش خسته نمیشم.
شاید شما هم دوست داشته باشید به آهنگ دوست داشتنی که مانند اسمش، پر از رویایِ سپیدِ صلح هست، گوش کنید:
شهرزاد سلام
شماره ۱ و ۵ و ۷ عالی بود
من چندین سال پیش موشها و آدماها رو خونده بودم و از جان اشتاین بک همین را بس (: یعنی چیز دیگی ازش نخوندم خوب شد نوشتی دربارش کتابش اون روزها برام درآور بود یادآوری دردهای آدمها همیشه بد نیست مخصوصا زمانی که بزرگتر میشویی و جنس و شدت دردت متفاوت میشود.
ست گادین عالی بود اخیرا به این جمله رسیدم که واقعا همه ی ما دوست داریم زندگیمون خوب تموم بشه ولی تعداد کمیاز ما میتونیم خوب تمومش کنیم.
امیدوارم و البته حدس میزنم تو از گروه دومی.
پیروز باشی
فرید جان.
خوشحالم که از موارد ۱ و ۵ و ۷ خوشت اومده، و ممنون که برام نوشتی. 🙂
چقدر خوب که کتاب موشها و آدمها رو خوندی. و چه توضیح قشنگی دادی و چه خوب به تم داستانش اشاره کردی:
“دردآور”…
اینجا بیشتر در موردش نمینویسم، چون میخوام توی یه پست جداگانه، کمیبیشتر در باره اش حرف بزنیم.
جمله ی ست گادین هم همونطور که گفتی، عالیه.
چه خوبه که هونطور که او میگه، ببینیم توی زندگی به چی علاقه داریم و چه چیزی، روح ما رو به جنبش در میاره و اونوقت انجامش بدیم، با هر چه که در توان مون داریم؛ ضمن اینکه فراموش نکنیم که هیچ میانبری برای ساختن یک زندگی وجود نداره.
لطف داری فرید جان. دعا میکنم اینطور باشه، برای همه مون.
تو هم پیروز باشی. 🙂
شهرزاد عزیز سلام
این قسمت از سایتت رو خیلی دوست دارم .نه به این خاطر که اتفاقات خوش آیند خودت رو اینجا مینویسی ،نه ، بلکه به خاطر مدل ذهنی که پشت این نوشتهها هست و باعث میشه که حساس باشی به کوچکترین مسایل و از بین اونها خوش آیندترین و دوست داشتنی ترینهارو انتخاب کنی و مرورکنی و بدونی زندگی خیلی قشنگه.
متشکرم
دوست خوبم. محسن عزیز.
خوشحال شدم کامنت تون رو اینجا دیدم.
ممنون از لطفت.
خودم هم خیلی دوست دارم این قسمت رو.
حس میکنم باعث میشه زندگی رو عمیق تر و دقیق تر حس کنم، و کمتر – از کنار رویدادهای کوچیک اما قشنگ یا عجیب یا حتی معمولیِ زندگی – بی تفاوت رد شم.
ممنونم که برام نوشتی. 🙂
شهرزاد جان
از گوش دادن به این آهنگِ دوست داشتنی لذت بردم.
راستی در مورد ریاضی؛
من در دوره دبیرستان ریاضی فیزیک خوندم و لیسانسم هم مکانیک هست. اما هنوز ریاضی برام کابوسه.
خیلی پیش میاد که خواب میبینم سرِ جلسه ی امتحان ریاضی هستم و چیزی هم نخوندم.
خلاصه این عکسهایی که شما گذاشتی من رو یاد خوابهای ترسناکم انداخت.
(:
شاهد عزیز.
خوشحالم که این آهنگ رو گوش دادی و از شنیدنش لذت بردی.
اینکه گفتین خیلی پیش میاد خواب میبینین سر جلسه امتحان هستین، جالب بود برام،
چون من هم برای مدتها، خیلی از اینجور خوابها میدیدم، البته برای امتحانهای ترسناکِ دانشگاه. 😉
خیلی وقتها هم خواب میدیدم که دیر رسیدم سر جلسه ی امتحان و درِ سالن بسته شده و نمیدونستم چیکار کنم.
خلاصه خیلی بد بودن این خوابها. ولی وقتی از خواب بیدار میشدم یه نفس راحت میکشیدم … 🙂
شهرزاد جان
دوست داشتنی شماره سه تو یکی از دوست داشتنیهای هفته پیش من هم بود. امیدوارم با کمک و همراهی هیوا جان بتونیم خوب پیش بریم. در ضمن چه آهنگ زیبایی گذاشتی چه حال خوبی داشت. ممنون نازنین.
سارا جان. خیلی خوبه که #۳، دوست داشتنی تو هم هست.
جالبه که متوجه شدم اون مورد، دوست داشتنیِ خیلیهای دیگه از دوستای متممیمون هم هست.;)
خواهش میکنم. خوشحالم که شما هم به اون آهنگ زیبا گوش دادی و دوستش داشتی.
سلام شهرزاد.
#۲ خوب از اونجایی که من نسبت به بقیه دوستان، تازه واردتر هستم توی متمم، بیشتر مطالب قدیمیرو میخونم و حتما باید یادم باشه که کامنتهای تو رو هم پیدا کنم و بهشون امتیاز بدم تا حداقل بخشی از انرژی و علمیکه از تو گرفتم رو جبران کنم (البته اگه خوب بودنها :)) ).
#۳ دم هیوا که واقعا گرمه! وقت و تمرکزی که روی سایتش میذاره، واقعا فوق العاده ـست و تحسینش میکنم. هرچقدر بنویسم، باز هم کمه.
#۴ من با گرم تر شدن هوا، بیشتر متوجه پشهها شدم! تازه توجه من میخاره!
#۲ کاملاً موافقم. لطفاً فقط به اونهایی که (از نظر خودت) خوب باشن، امتیاز بده.;) ممنون. 🙂