توی این چند روز اخیر، چیز عحیبی را تجربه کردم که میخواستم به عنوان آیینه عبرت! برای شما دوستان عزیز بنویسمش. 🙂
اینکه متوجه شدم، برخلاف تصور همیشگیم، مرز بین سلامتی و بیماری چقدر میتونه باریک باشه. باریکتر از اون چیزی که تصور میکنیم.
بعد که تمرین درس کتاب غرقگی متمم رو انجام دادم (+)، به خصوص این سطر را که نوشتم:
” …واقعاً به تمام معنا در اون فعالیت غرق میشم و اصلاً متوجه گذر زمان نمیشم و وقتی به خودم میام متوجه میشم مثلا سه ساعت [شاید هم بیشتر!] بی وقفه مشغول اون فعالیت بودم و برام مثل برق گذشت”
یکدفعه متوجه شدم که انگار تجربهی این چند روز اخیرم، کمیهم میتونه به همین غرقگیها (از نوعِ زیاد نشستنش) که البته در همون زمان بسیار لذتبخش هست، ظاهراً یه ارتباطهایی داشته باشه. 🙂
خلاصه برگردیم به تجربهی عجیب من، که در عرض چند ثانیه، من را از سرزمین سلامتی کامل به سرزمینِ ناتوانی جسمیعجیب، با دردی وحشتناک برد.
سه روز پیش، از محل کارم که به خونه اومدم. واقعاً هیچ چیزیم نبود. هیچ چیزی. پنج شنبه هم که توی باشگاه، بدون هیچ مشکلی ورزش کرده بودم.
وقتی نشستم روی صندلی پشت میز که ناهار بخورم، حس کردم پهلوم به طرز عجیبی درد گرفته. اما گفتم چیزی نیست، شاید سر کار یا توی مترو روی صندلی بد نشستم و حالا خوب میشه.
بعد دیدم نه بابا، انگار یه جور عجیبی درد گرفته. گفتم یه کم دراز بکشم شاید خوب بشه.
اما وقتی خواستم پای چپم رو بیارم بالا بذارم روی تخت، دیدم نمیشه. پام عجیب خشک شده بود! بالاخره به زحمت فراوان و با درد شدید، پای چپم رو آوردم بالا و روی تخت دراز کشیدم. و با خودم گفتم، یعنی چی؟ چرا اینجور شدم؟
در حال دراز کشیدن، درد پا و پهلوم رو حس میکردم، اما گفتم شاید یه کم دراز بکشم شاید خوب بشه.
یه کم خوابم برد. وقتی بیدار شدم و میخواستم پاشم و از تخت بیام پایین، متوجه شدم اصلاً نمیتونم پای چپم رو حتی یک میلیمتر تکون بدم، چه برسه به اینکه بذارمش پایین.
بالاخره با بدبختی و با دردی عجیب (که امیدوارم هیچوقت تجربه نکنید)، و به کمک دستهام، پام رو گذاشتم از تخت پایین و اونقدر درد شدیدی رو حین انجام اینکار توی پا و کمرم احساس کردم که تمام بدنم خیسِ عرق شد و همه چی جلوی چشمم سیاهی رفت و تقریبا سرم به حالت بیهوش، در حالی که پاهام روی زمین بود، از عقب افتاد روی تخت.
۵ دقیقه ای از درد بیهوش شده بودم. اما تونستم کم کم به خودم بیام و بلند شم و به سختی راه بیفتم.
هر قدمیکه بر میداشتم انگار سخت ترین کار دنیا رو انجام میدادم.
با خودم گفتم، نکنه دارم فلج میشم؟
یاد موری افتادم! با خودم گفتم نکنه مثل موری شدم؟
خلاصه درد وحشتناک از یک طرف و افکار وحشتناک تر از طرف دیگه.
به بدبختی خودم رو بههال رسوندم.
مامانم که قیافه ی پریشونم رو دید، گفت: خوبی؟
گفتم: نه! نمیدونم یهو چی شد! کمرم و پام به شدت درد گرفته.
مامانم گفت بیا اینجا روبروی تلویزیون دراز بکش شاید بهتر بشی.
رفتم به سختی دراز کشیدم. اما باز حتی یه میلیمتر نمیتونستم تکون بخورم و از درد ناله میکردم.
مامانم گفت: چی شدی آخه؟ اینجور که نمیشه. بریم دکتر.
خواستم بلند شم. واقعاً نمیتونستم. بدنم شده بود مثل یه تیکه سنگ.
مامانم سعی کرد بلندم کنه، اما اونقدر بدنم سخت و سنگین و دردناک شده بود که نمیتونستم بلند شم و اونموقع که مامانم سعی میکرد کمکم کنه بلند شم باز از شدت درد و خشکیِ بدنم، تمام بدنم خیسِ عرق شد و از شدتِ درد دیگه واقعاً گریه میکردم.
خلاصه به هر بدبختی بود تونستم بشینم. همونجور که نشسته بودم با درد، لباسهام رو به سختی تنم کردم وبه کمک مامانم بلند شدم.
خلاصه یه آژانس گرفتیم و رفتیم درمانگاه شبانه روزی نزدیک خونهمون.
دکتر بعد از معاینه و چند تا سوال، ازم پرسید: کارت چیه؟ زیاد پشت میز میشینی؟
گفتم، بله متاسفانه زیاد میشینم. دکتر گفت خبر خوبی نیست که زیاد روی صندلی میشینی.
گفت ممکنه درد به دلیل اسپاسم شدید کمر باشه… و گفت اگه ادامه پیدا کرد حتما یه دکتر ارتوپد برو تا دقیق معاینه کنه ببینه چیه و کامل درمان بشه.
مادرم که همیشه از زیاد نشستن من پشت میز و پشت کامپیوتر، توی خونه، ازم گله داره (تازه سر کار رو ندیده 😉 ) گفت: ببین. من چقدر حرص میخوردم میگفتم فکر خودت و سلامتیت هم باش یه کم، اینقدر پشت سر هم نشین پشت میز. بینش بلند شو یه کم راه برو. و به دکتر گفت: آقای دکتر. من خیلی بهش میگم …
راست میگه. خیلی وقتها شده توی خونه موقع انجام دادن کارهای مختلفم با کامپیوتر، یا درست کردن کاردستیهام، یا خوندن کتابهام، گاهی اونقدر توی فلو فرو میرم، که اصلا نمیفهمم مثلا سه چهار ساعته بی وقفه روی صندلی یا پشت میزنشستم. مادرم همیشه میگه: شهرزاد. خیلی وقته نشستی روی صندلی. یه کم بینش بلند شو راه برو. کار دیگهای بکن. یه کم نرمش کن. یه کم دراز بکش و …
سعی میکردم به توصیهاش عمل کنم، اما بعضی وقتها واقعا یادم میرفت.
بعد میگفتم، من ورزش میکنم. چیزیم نمیشه! اما دیدم که چیزیم شد!
خلاصه برگردیم به زمانِ حال و درد و بیحالیِِ من. که اصلا نای حرف زدن نداشتم.
فقط به دکتر و به مامانم نگاه میکردم.
به هر حال، بعد از دو تا آمپول زدن و چند تا قرص ای که دکتر برام تجویز کرده بود و البته گواهی دو روز مرخصی استعلاجی که به پیشنهاد خودش برام نوشت و دو روز تقریباً استراحت کردن توی خونه، یه کم خشکی و درد بدنم کمتر شد و تونستم راحت تر به زندگی ادامه بدم! (جدی، چقدر خوبه که دکترها هستن)
الان خیلی بهترم، اما هنوز درد دارم (نه به وحشتناکیِ اون روز)و فردا هم نوبت دکتر ارتوپد دارم. بریم ببینیم چی میگه 🙂
خلاصه، ببخشید که با این حرفها و گفتن از این تجربه ی شخصی، وقت شما خوانندهی عزیز رو گرفتم.
اما گفتم بذار این تجربهی عجیب رو برای دوستانم که حدس میزنم بسیاری از اونها هم زیاد پشت میز و پشت کامپیوتر میشینن تعریف کنم تا بگم، واقعا مرز باریک بین سلامتی و بیماری اونهم با یک درد کشنده – میتونه فقط یک ثانیه یا حداقل چند دقیقه باشه.
و بیشتر مراقب بدن و سلامتی مون باشیم.
واقعا توی اون لحظاتِ عجیب هست که بیشتر متوجه میشیم که چقدر سلامتی خوبه. چقدر خوب.
سلام
من خیلی اتفاقی از گوگل اومدم
ممنون از مطالب خوبتون واقعا
با اجازتون من اینجا برای دوستمم فرستادم تا بیاد ببینه
ممنون
سلام به شما
خیلی به اینجا خوش اومدین.
خیلی هم کار خوبی کردین و خیلی خوشحال میشم که دوست تون هم این مطلب رو بخونه.
در ضمن، اگر دوست داشتید نگاهی هم به این نوشته (که بعد از مطلب قبلی نوشتم) بیندازید:
چند پیشنهاد؛ اگر مثل من، زیاد مینشینید
بحث سلامتی شد به نظرم اومد کتاب “پژوهش چین” که جامع ترین پژوهش انجام شده در تاریخ علم هست را به شما و دوستان معرفی کنم و توصیه میکنم حتما این کتاب را تهه و مطالعه کنید.
قبل از مطالعه کتاب هم برای آشنایی بیشتر با مولف و داستان کتاب میتونید مستند” چنگالهای غذاخوری علیه چاقوهای جراحی” که دوبله آن در اینترنت هم هست مشاهده کنید که با یک رژیم غذایی مناسب چگونه میتوان از بسیاری از بیماریها پیشگیری کرد.
برای من خیلی جالب بود که بسیاری از تبلیغات مواد غذایی که انجام میشود (به عنوان مثال گفته میشود شیر برای پوکی استخوان خوب است) اشتباه هست.
مقدمه ای از کتاب پژوهش چین نوشته دکتر کالین کمبل:
در این کتاب میخواهم تغذیهی درست را دوباره معنی کنم، زیرا نتایج تکاندهندهی حاصل از چهار دهه پژوهشهای زیستیپزشکی من، ازجمله یافتههای بهدستآمده از پروژهی آزمایشگاهیِ ۲۷ساله (که توسط معتبرترین مؤسسات علمیصورت گرفته است)، نشان میدهد که تغذیهی درست میتواند زندگی شما را نجات دهد. من حدود پنجاه سال در نظام پژوهشی امریکا حضور داشتهام، در بالاترین سطوح علمیفعالیت کردهام، پروژههای تحقیقاتی عظیمیرا طراحی و رهبری کردهام، و برای انتخاب پژوهشهای شایستهی دریافت بودجه تصمیم گرفتهام. افزون بر اینها، حجم عظیمیاز پژوهشهای علمیرا برای گزارشهای هیئتِ متخصصان ملی ترجمه کردهام.
در این کتاب بیش از ۷۵۰ منبع و مأخذ ارائه شده، که اکثرشان منابع دستاولِ علمیاند. از میان این منابع میتوان به صدها مقالهی دانشمندانی اشاره کرد که راهکارهایی برای کاهش بیماریهایی همچون سرطان، بیماری قلبی، سکته، چاقی، دیابت، بیماریهای سیستم ایمنی، پوکی استخوان، آلزایمر، سنگ کلیه و نابینایی ارائه کردهاند.
این یافتهها نشان میدهند که رژیم غذاییِ درست، قویترین سلاحی است که برای مقابله با بیماریها در اختیار داریم. همچنین با این شواهد و مدارک میتوان فهمید که چرا اطلاعاتِ نادرست بر جامعه حکمفرماست، ایراد شیوههای تحقیق کنونی دربارهی رژیم غذایی و بیماریها چیست، و چرا نحوهی ترویج سلامت و برخورد ما با بیماریها مشکل دارد.
خیلی ممنون که این کتاب و این نویسنده رو به من و سایر دوستان معرفی کردین،
و ممنون که بخشی از کتاب رو هم برامون نوشتین.
نام مستند هم به نظرم خیلی زیبا و خلاقانه انتخاب شده:
” چنگالهای غذاخوری علیه چاقوهای جراحی”
جالبه.
حتما در اولین فرصت این کتاب رو – که به نظرم میتونه آگاهی ما رو در خصوص یه تغذیه ی سالم تر بالا ببره – میخونم و میخونم.
باز هم ممنون.
سلام
جالبه برام از وقتی اومدم سایتتون ۱ ساعت گذشته و متوجه نشدم خخخخ
هرچی میچرخم اینجا قسمتهایی که دوست دارم پیدا میکنم
سایت خوبی پیدا کردم ولی سر سری سایتتونو دیدم حالا سایتتونو تو گوشیم سیو کردم وقتم ازاد شد میام دوباره میبینم
ممنون
خیلی خوش اومدین 🙂
سلام،
امیدوارم حالتون خوب شده باشه.
واقعیتش من هم کارم پشت میزه و تجاربی تو این زمینه داشته ام و کمردرد گاهی وقتها سراغم میاد.
یکی از کارهایی که اخیرا انجام دادم نصب برنامه نرمش(فکر کنم نارسیس هست که قابل دانلوده) روی کامپیوتر محل کارم بوده که هر چند دقیقه یکبار که قابل تنظیم هم هست، نرمشهایی رو پیشنهاد میده که خیلیهاشون مناسب محیط اداری هستن.
من اگه تو دوتاش تنبلی کنم و انجام ندم، معمولا دیگه سومیرو حتما انجام میدم که به نظرم بهتر از هیچ کاری انجام ندادن هست.
پیشنهاد میکنم این روش رو امتحان کنین.
امیدوارم دیگه این مشکل براتون تکرار نشه.
موفق باشید.
سلام. خیلی ممنونم از لطفت تون.
و ممنون بابت معرفی نرم افزار نارسیس.
سرچ کردم، و نصبش کردم.
فقط یه مشکلی که داره اینه که بعضی از اون حرکات و نرمشها رو نمیشه خیلی راحت توی محل کار انجام داد. 😉 مگر اینکه خودمون تنها توی یه اتاق باشیم. 🙂
اما برای توی خونه فکر کنم بهتر میشه ازش استفاده کرد.
لینک نصب این نرم افزار رو هم اینجا برای دوستان میذارم تا اگر مایل بودن نصب کنن و ازش استفاده کنن:
نرمشهای محل کار با نرم افزار نارسیس
البته یک چیزی رو هم بهش معتقدم و اون اینکه بهتره زیاد هم در این رابطه حساس نشیم.
شاید یه کار خوب هم این باشه که به آلارمهای درد یا خستگی که بدنمون میفرسته بیشتر توجه کنیم و نادیده شون نگیریم، و در اون زمانها بدن رو به طریقی – با بلند شدن، راه رفتن، کشش یا نرمش (هر کدوم که در اون زمان و اون شرایط برامون مقدور هست یا باهاش راحت تریم) – ریلکس کنیم.
باز هم ممنون و با آرزوی موفقیت برای شما.
شهرزاد عزیز
تجربه ای که نوشتی چقدر شبیه حال این روزهای منه. البته من خفیف تر دارم تجربش میکنم. اون هم درقسمت یک طرف گردنم.
امروز داشتم دربارش فکر میکردم و الان که دیدم شما دربارش نوشتی برام خیلی جالب بود. ممنون که تجربیاتت رو باهامون به اشتراک میزاری و امیدوارم هر چه زودتر بهبود کامل پیدا کنی.
مریم جان. ممنونم دوست خوبم.
و انشاله هر چه زودتر خوب بشی.
در همین رابطه دارم پست مستقل بعدی رو مینویسم، لطفا بعدن بخونش و امیدوارم برات مفید باشه.
سلام شهرزاد عزیز امیدوارم سلامت باشید.
خود من هم همینطورم ساعتهای طولانی نشستن پشت میز. فکر کنم این نشستنها و کم تحرکیها آخر کار دست ما بده.
سلام محمدرضای عزیز.
ببخشید اگه نگرانتون کردم.
ولی اصلا جای نگرانی نیست، اگه بعد از هر یک ساعت نشستن، کمیبلند بشید و کمیراه برید یا کمینرمش انجام بدید و بعد دوباره بشینید. و البته چه بهتر که بتونیم زمان نشستن مون رو کمتر کنیم.
البته الان که خوب فکر میکنم میبینم، پنج شنبه ورزشی که انجام دادیم، فوق العاده سنگین بود. شاید اون هم یکی از دلایلش باشه. درست نمیدونم.
به هر حال، خوبه که سعی کنیم از همه نظر، بیشتر مراقب سلامتی مون باشیم. واقعا خیلی وقتها دست خودمونه.
سلام. امیدوارم هر چه زودتر خوب شوید. برای من عجیب بود که شما با توجه به اینکه ورزش میکنید دچار این عارضه شدید (شغل من هم نشستن زیاد دارد ولی باشگاه نمیروم، فقط پیادهروی تا محل کار و برگشت در حد ۲۰ دقیقه)، مگر پزشکان و متخصصان نمیگویند که اگر شغلتان طوری است که زیاد مینشینید، اگر ورزش کنید دیگر نگرانی وجود ندارد و همه چیز اوکی هست؟
به هر حال اگر نکتههایی از پزشک ارتوپد شنیدید که احساس کردید برای سایرین مفید است خواهشمندم آنها را از ما دریغ نفرمایید و در یک پست وبلاگ برایمان آنها را بنویسید.
سلام. ممنون از لطف تون.
چشم. حتما. 🙂