درخششی از نور یک کتاب (مائدههای زمینی)
.
«ناتانائیل»،
آرزو مکن که خدا را در جایی جز همه جا بیابی.
هر مخلوقی نشانی از خداست و هیچ مخلوقی او را هویدا نمی سازد.
همان دم که مخلوقی نظر مارابه خویشتن منحصر کند ما را از خدا بر میگرداند.
دریغا که نمیدانیم هم چنان که در انتظار او به سر میبریم، به کدام درگاه نیاز آوردیم.
او در همه جا هست؛ هر جا و نایافتنی است.
خدا همان است که پیش روی ماست.
«ناتانائیل»،
ای کاش «عظمت» در نگاه تو باشد، نه در چیزی که به آن مینگری .
«ناتانائیل»،
من شوق را به تو خواهم آموخت؛
اعمال ما به ما وابسته است، هم چنان که درخشندگی به فسفر.
درست است که اعمال ما، ما را می سوزانند، ولی تابندگی ما از همین است،
و اگر روح ما ارزش چیزی داشته باشد، دلیل بر آن است که سخت تر از دیگران سوخته است.
برای من « خواندن» این که شن ساحلها نرم است کافی نیست:
می خواهم پای برهنه ام این نرمی را حس کند.
معرفتی که قبل از آن احساسی نباشد، برای من بیهوده است.
هر گز در این جهان چیزی ندیده ام که حتی اندکی زیبا باشد؛
مگر آن که فوراً آرزو کرده ام تا همه ی مهر من آن را در بر گیرد.
از کتاب: مائدههای زمینی
اثر: آندره ژید
ترجمه: پرویز داریوش و جلال آل احمد