بهانه‌ای برای نوشتن, دل نوشته

دردهایی که قابل بیان نیستند

دردهایی هستند که از آنها با درد مشترک نام برده می‌شود.

در میان جمعی یا جماعتی و یا حتی ملتی مشترکند، و بسیاری آن را، فریاد می‌کنند.

نمونه‌های فراوانی از آنها را در همین مقطع از زمان و در همین نقطهٔ دنیا که زندگی می‌کنیم می‌بنییم و لمس می‌کنیم.

وجود داشته‌اند، و امروز شاید بیش از همیشه وجود دارند.

همان درد مشترکی که ما را به همراه شدن فرا می‌خواند و “هرگز جدا جدا، درمان نمی‌شود.”

دردهایی هم هستند که شخصی‌اند، اما قابل بیانند.

می‌توانیم آن را به طریقی با خانواده، دوست یا حتی مخاطبانمان در میان بگذاریم، و با بیانش کمی‌از این بار را بر زمین بگذاریم و از سنگینی جانکاهش بکاهیم.

اما دردهایی هم هستند که هرگز قابل بیان نیستند.

جنس‌شان آنچنان به احساسات ما آلوده و از تجربه‌های شخصی ما رنگ گرفته است که تنها در درونمان نقش می‌بندند و بر بوم تنهایی درونمان تصویر می‌شوند.

در بن بست وجودمان خانه می‌کنند و برای بیرون آمدن هیچ دری نمی‌یابند.

دردهای غیرقابل بیان، در سکوت و تنهایی، قلب‌مان را می‌خراشند و می‌شکنند.

اما همین دردها اگر بخواهیم، شاید تلنگری شوند برای حرکت، پله‌ای برای بالا رفتن، و یا پلی برای عبور.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *