.The Unbearable Lightness of Being
سبکی تحمل ناپذیر هستی
این عنوانِ یکی از معروفترین و پرجاذبهترین کتابهای میلان کوندرا است. اگر چه من خودم، کتاب «جاودانگی» او را که به گمانم آخرین کتاب او و پس از این کتاب نوشته شده، کمی– فقط کمی– بیشتر دوست دارم.
میدانم… شاید بگویید نام این کتاب در فارسی نه “سبکی تحمل ناپذیر هستی”، بلکه “بار هستی” است.
اما من دلم میخواهد در مورد این کتاب، عنوان »بار هستی» را فراموش کنم و به آن، همین عنوان «سبکی تحمل ناپذیر هستی» یا The Unbearable Lightness of Being که میلان کوندرا با هوشمندی و دقت تمام بر این کتاب نهاد را بدهم.
راستش نمیتوانم بفهمم که چرا مترجم خوب این کتاب، که احترام زیادی به خاطر ترجمه بسیار زیبای کل متن این کتاب برای ایشان قائلم، خواستهاند تا مفهومیبه این دقیقی و ظریفی که به گمان من دقیقا به همین شکل و با همین عنوان، مدنظر میلان کوندرا بود را کنار بگذارند و آن را با بار هستی (که با سوگیری، ذهن را به سمت سنگینی میکشاند) جایگزین کنند.
کاش با همان عنوان نامانوس اصلی، به ذهن خواننده کتاب، از همان ابتدای شروع مطالعه کتاب فرصت بیشتری برای تامل و تفکر عمیق تر داده میشد تا بداند که همیشه لازم نیست تا عناوین با دانستهها و خواندهها و شنیدههای قبلی او مانوس باشند تا با کمتر فکر کردن، راحت تر بفهمد!
مترجم خوب این کتاب در مقدمه کتاب «بار هستی» در مورد دلیل این کار مینویسد:
“عنوان کتاب در اصل «سبکی تحمل ناپذیر هستی» بوده که اندیشه ی زیربنایی و درونمایه بنیادی رمان است. ولی چون این عنوان، تنها پس از مطالعه رمان مفهوم میگردد، مترجم بار هستی را برگزید که هم در زبان
فارسی مأنوستر و مفهومتر است و هم درونمایه اصلی کتاب را به خوبی نشان میدهد….”
نمیدانم. شاید این میتوانسته درستترین و بهترین کار از طرف یک مترجم باشد.
اما من فکر میکنم شاید اگر من جای میلان کوندرا بودم و با بیان چنین مفاهیم فلسفی در کتاب، به بیان تفاوت سنگینی و سبکی پرداخته بودم و داستان را بر این اساس پایهریزی کرده بودم، از ترجمه “بار هستی” به جای “سبکی تحمل ناپذیر هستی” که مفهوم دقیق و عمیق خود را از همین مفهوم The Unbearable Lightness of Being گرفته است، دلگیر میشدم.
مخصوصا با توجه به این مطلب کلیدی (به نظر من) که کوندرا در جایی از کتاب گفته است:
“اگر هر لحظه از زندگیمان باید دفعات بیشماری تکرار شود، ما همچون مسیح به صلیب و به ابدیت میخکوب میشویم.
چه فکر وحشت آوری!
در دنیای بازگشت ابدی، هر کاری بار مسئولیت تحمل ناپذیری را همراه دارد. و به همین دلیل نیچه اندیشه بازگشت ابدی را سنگینترین بار میدانست. اگر بازگشت ابدی سنگینترین بار است، زندگی ما میتواند با تمام سبکی تابناکش در این دورنما ظاهر شود.
اما واقعاً سنگینی، موحش و سبکی، زیباست؟
سنگینترین بار، ما را در هم میشکند، به زیر خود خم میکند و بر روی زمین میفشارد. اما در شعرهای عاشقانه تمام قرون، زن در اشتیاق تحمل فشار پیکر مردانه است. پس سنگینترین بار در عین حال نشانه شدیدترین فعالیت زندگی هم هست. بار هر چه سنگینتر باشد، زندگی ما به زمین نزدیکتر، واقعیتر و حقیقیتر است.
در عوض، فقدان کامل بار موجب میشود که انسان از هوا هم سبکتر شود، به پرواز درآید، از زمین و انسان زمینی دور گردد و به صورت یک موجود نیمه واقعی درآید و حرکاتش، هم آزاد و هم بیمعنا شود.
بنابر این کدامیک را باید انتخاب کرد: سنگینی یا سبکی؟
پارمنید [فیلسوف یونانی] شش قرن قبل از مسیح این سوال را از خود کرد.
به نظر او جهان به عوامل متضاد تقسیم شده است: تاریکی و روشنایی، کلفتی و نازکی، گرما و سرما، هستی و نیستی.
او یک قطب تضاد را مثبت (روشنی، گرمی، نازکی، هستی) و دیگری را منفی میپنداشت. تقسیمبندی عالم به قطبهای مثبت و منفی، میتواند از فرط سادگی، کودکانه به نظر بیاید، اما این پرسش بههیچ وجه کودکانه نیست:
سبکی یا سنگینی، کدام مثبت است؟
پارمنید پاسخ میداد: “سبک مثبت و سنگین منفی است”.
آیا او حق داشت؟
سوال همین است و تنها یک چیز مسلم است، تضادِ سنگین و سبک، اسرارآمیزترین و مبهمترین تضادهاست.”