پیشنوشت:
این نوشته هم از آن دست نوشتههایی است که متاسفانه چندین ماه است که پیشنویسش در وبلاگم مانده بود و عکسهایش در گوشیام؛ تا بالاخره تصمیم گرفتم آن را تکمیل و منتشر کنم.
نوآفرینی آدام گرنت کتابی است که مانند بسیاری کتابهای دیگر، با آن در متمم آشنا شدم: (توصیه میکنم حتما توضیحات مفید متمم دربارهٔ این کتاب را بخوانید، یا آن را دوباره مرور کنید)
کتاب نوآفرینی (آدام گرنت) | راهنمایی برای پرورش خلاقیت و نوآوری
میخواستم بگویم که این کتاب برای من، هم پر از نکات بسیار خواندنی و آموزنده و قابل تامل بود که دوست داشتم به آنها در اینجا اشاره کنم،
و هم اینکه به طراحی خلاقانه جلد و صفحات آن در ترجمهٔ آریاناقلم هم اشاره کنم که از آن لذت بردم و در طول خواندنش با در دست گرفتن و ورق زدنش حس خوبی را تجربه کردم.
مثل این است که یک کتاب دیجیتال را از روی آیپد (iPad) یا یک تبلت در حال شارژ میخوانی، اما از لذت خواندن کتاب کاغذی هم بینصیب نمیمانی.
امیدوارم فرصتش پیش بیاید که در آینده باز از برخی از نکات خوب این کتاب و البته تداعیهای خودم در رابطه با آنها بیشتر بنویسم.
درباره کتاب نوآفرینی و طراحی آن
اسم اصلی این کتاب Originals است. اما شاید برای شما هم جالب باشد بدانید که چرا به نوآفرینی ترجمه شد؟
در بخش سخن ناشر (از سمیه محمدی، مدیرعامل انتشارات آریانا قلم) میخوانیم:
“وقتی ترجمه کتاب تمام شد و نوبت به انتخاب اسم رسید، دنبال واژهای بودیم که بیانکننده ویژگیهای ذکر شده کتاب باشد، به نوعی با خلاقیت و ابتکار و شروع دوباره عجین باشد و الزاماً به فضای کسب و کار برنگردد، با کمک دوستان خوبمان در آریاناقلم به واژه «نوآفرینی» رسیدیم.”
به گمان من، کتاب نوآفرینی آدام گرنت در کنار این موضوع که دید ما را نسبت به خلاقیت و نوآوری باز میکند و بسیاری از پیشفرضهای ذهنی و باورهای رایج ما را به چالش میکشد؛ گویی اگر در پایینترین میزان انگیزه و انرژیمان قرار داشته باشیم، مثل همین طراحی خلاقانهاش به شکلی موثر باطری خالی شدهٔ انرژی و انگیزهٔ ما را برای حرکت رو به جلو و از نو فکر و اقدام کردن دوباره شارژ میکند.
نوآفرینی از دیدگاه آدام گرنت چیست، و چه کسانی از دید او نوآفرین محسوب میشوند؟
بر اساس تعریف آدام گرنت، نوآفرینی مستلزم ارائه و پیش بردن ایدهای است که در حوزهای خاص نسبتا غیرعادی باشد، و به صورت بالقوه امکان بهبود یافتن داشته باشد.
همانطورکه شریل سندبرگ هم در پیش گفتار اشاره میکند: آدام گرنت به ما نشان میدهد که هر یک از ما میتوانیم خلاقیت خود را افزایش دهیم.
در مقدمه مترجمان
در مقدمهٔ مترجمان این کتاب (رضا رایان راد و محمدعلی شفیعا – که به نظر من ترجمهشان مناسب، روان و گویاست) نیز چند نکته خواندنی و مفید وجود داشت که حیف دیدم به یکی دو تا از آنها (نقل به مضمون) اشاره نکنم:
کتاب نوآفرینی کتابی است که به بررسی روانشناسانهٔ مباحث خلاقیت و نوآوری میپردازد.
نوآوری + بازاریابی، دو کارکرد اصلی هر کسب و کاری است.
داشتن خلاقیت و نوآوری در راه اندازی هر کسب و کاری میتواند زمینه ساز ایجاد مزیت رقابتی شود، که خود شاخصی مهم برای موفقیت در این زمینه است.
بررسی هوشمندانه یک نیاز عمومیبه همراه خلاقیت، میتواند زمینهساز آفرینش کسب و کاری چندصد میلیون دلاری شود.
چند نکته از کتاب نوآفرینی آدام گرنت
حالا فقط چند نکته از نکات فراوان این کتاب که برای من آموزنده و الهام بخش بودند را با هم بخوانیم:
پیشزمینهها بازدارندهاند و مانع رشد. عمدتاً ما را میترساند و مانع میشود که به کاری دست بزنیم.
***
نقطه عزیمت، کنجکاوی است؛ اندیشیدن به اینکه اصلا پیشفرض چرا وجود دارد.
***
به جای پذیرفتن وضعیت پیشفرض، ابتکار عمل به خرج دهید و به دنبال گزینهای بروید که ممکن است بهتر باشد.
***
ناآشناپنداری یعنی اینکه از دیدگاه تازهای به امری آشنا مینگریم که ما را قادر میسازد دید تازهای راجع به مسائل قدیمیپیدا کنیم.
***
وقتی در مورد پیشفرضهای ناخشنودکنندهی دنیایمان کنجکاو شدیم، به تدریج متوجه میشویم که بیشتر آن پیشفرضها خاستگاهی اجتماعی دارند:
مقررات و سیستمها را افراد ایجاد میکنند؛ و این آگاهی به ما این جرئت را میدهد که فکر کنیم چگونه میتوانیم وضعیت را تغییر دهیم.
***
افراد مبتکر عملا بسیار معمولیتر از چیزیاند که ما گمان میکنیم.
در هر حوزهای، از کسب و کار و سیاست گرفته تا علم و هنر، افرادی که دنیا را با ایدههای خلاقانه پیش میبرند به ندرت اسطوره عزم و اراده و تعهد هستند.
***
افرادی که تصمیم میگیرند قهرمان نوآفرینی شوند همان ترس و تردیدی را حس میکنند که بقیه ما. آنچه ما را متمایز میکند این است که آنها در هر حال دست به عمل میزنند. آنها در دل خود میدانند که شکست خوردن حسرت کمتری از تلاش نکردن به دنبال دارد.
***
آیرا گلس، تهیه کنندهٔ پادکستِ سریال میگوید اگر میخواهید نوآفرین باشید “مهمترین کار ممکنی که میتوانید انجام دهید این است که کارهای زیادی انجام دهید. حجم بزرگی از آثار پدید بیاورید.”
سایمونتن گزارش میکند که، در انواع رشتهها، پرکارترین افراد نه تنها بالاترین میزان نوآفرینی را دارند، بلکه نوآفرینانه برونداد خود را طی دورههایی خلق میکنند که در آن بیشترین حجم کار را تولید کردهاند.
***
این فرض عمومیوجود دارد که بین کیفیت و کمیت توازنی معکوس هست – اگر بخواهید کار بهتری انجام دهید، باید مقدار کمتری از آن به انجام برسانید – اما از قرار معلوم این حرف نادرست است. در واقع، وقتی نوبت به خلق ایده میرسد، کمیت پیشبینیپذیرترین مسیر به سمت کیفیت است.
اگر موافق باشید فعلا در این نوشته به همین چند نکته از کتاب بسنده کنیم و در اینجا چند تصویر از طراحی دوستداشتنی این کتاب با هم ببینیم: (ورق بزنید، و بابت عالی نبودن کیفیت عکسها هم ببخشید)
درضمن مدیر هنری و طراح جلد این کتاب، مجید زارع است.
[su_image_carousel source=”media: 26792,26775,26776,26777,26770,26769,26771,26791,26773,26761,26793″ limit=”27″ slides_style=”photo” crop=”none” align=”center” link=”image”]
این تیکه رو چند بار خوندم: «افرادی که تصمیم میگیرند قهرمان نوآفرینی شوند همان ترس و تردیدی را حس میکنند که بقیه ما. آنچه ما را متمایز میکند این است که آنها در هر حال دست به عمل میزنند. آنها در دل خود میدانند که شکست خوردن حسرت کمتری از تلاش نکردن به دنبال دارد.»
خارج شدن از دایره امن خودمون و دل به دریا زدن گاهی واقعا سخته. مثل قدم گذاشتن تو جادهای مهآلود که نهایتاً چند متر اونطرف رو میشه دید. اما اگه دل به دریا نزنیم و راه نیفتیم و اگه از ترس و تردید و حتی شکست استقبال نکنیم، ممکنه به جایی که دوست داریم برسیم؟
با حرفتون موافقم.
ممکنه به یک جاهایی برسیم ولی بعید میدونم اون جا، جایی باشه که خودمون دوست داریم.
ضمن اینکه، راه افتادن و رو به جلو حرکت کردن، در نظر من همیشه بسیار مطلوبتر و ارزشمندتر از ایستادن و متوقف شدن و در جا زدنه.
البته – همونطور که شما هم به درستی اشاره کردین: “دایره امن خودمون”
به نظرم توجه به این نکته هم مهمه که هر کس دایرهٔ امن خودش رو در هر مقطع از زندگیش چی میدونه وچطور تعریف میکنه؟
اون جایی که دوست داره با بیرون اومدن از این کامفورت زون خودش بهش برسه رو کجا و در کدوم جهت میدونه؟
با شناختی که از خودش و تواناییها و امکانات خودش داره، آیا این موضوع واقعا در توانش هست؟ یا فقط داره خودش رو فرسوده میکنه؟ بدون اینکه بتونه به اون جایی که دوست داره برسه.
و مهمتر از همه اینکه آیا حالا این همه سختی و ابهام و ترس و تردید و احتمالا شکستهای مسیر، ارزشش رو داره یا نه؟
اگه جواب ما به این سوالات و سوالات مشابه میتونه تا حد قابل قبولی مثبت باشه، به نظرم هرگز نباید در راه افتادن و پاگذاشتن در این جادهی مهآلود تردید کرد.
خانم شهرزاد سوالاتی که نوشتید ذهنم رو مشغول کرد و من رو به تفکری عمیق واداشت.
نشستم و دایرهی امن خودم رو در مقطع فعلی زندگیم مشخص کردم. دیدم با اینکه در اون چقدر راحتم اما چقدر غیرقابل تحمله برام. نتیجهاش شده یه زندگی کسالتآور که بیهیچ استثنایی هر روز با اصرار و التماس زنگ گوشی باید صبحها خودم رو از رختخواب جدا کنم.
بعد نشستم به جایی که دوست دارم برسم فکر کردم. ابعاد و ویژگیهاش رو دقیقتر شدم و به شناخت بهتری رسیدم. دیدم چقدر دوستداشتنیه و چقدر حس زندگی در اون جاریه.
مطلب بعدی در مورد استعدادها و تواناییها بود. فکر کردم و دیدم واقعا امکاناتش رو دارم. اونچه که ندارم هم از جنس یادگیریه و میتونم یاد بگیرم. یکم زمان میبره اما برای همون یادگیریها هم کلی شوق و ذوق دارم.
و از همه مهمتر صحبتی بود که در مورد ارزشها داشتید. آیا واقعا ارزشش رو داره؟ فکر کردم و دیدم خیلی بیشتر از سختیهای طول مسیر، این مسیر ارزش پیموده شدن داره. فقط یک بار زندگی میکنم و حاضرم همهی ابهامها و ترسها و تردیدها و شکستهای احتمالی رو به جون بخرم اما به ارزشهایی که دوست دارم برسم.
واقعا ازتون ممنونم که من رو به فکر واداشتید و برای تغییر مصممتر کردید.
آرمین عزیز. میخواستم چند خطی اینجا در جواب کامنتت بنویسم. اما بعد فکر کردم شاید بهتر باشه این پاسخ رو کمیمفصل تر در یک پست مستقل منتشر کنم. شاید برای دوستان دیگرمون هم مفید باشه.
میتونی اینجا بخونیش:
برای آرمین: بیرون آمدن از دایرهٔ امن