بهانه‌ای برای نوشتن, درباره یک كتاب

درباره کتابِ خنده و فراموشی میلان کوندرا

“در فوریه ۱۹۴۸، کلمنت گوتوالد (klement Gottwald)، رهبر حزب کمونیست به ایوان قصری به سبک معماری باروک در پراگ قدم گذاشت تا برای صدها هزار نفر از همشهریانش که در میدان قدیم شهر گرد آمده بودند سخنرانی کند. لحظه‌ای حساس در تاریخ چک بود – لحظه‌ای سرنوشت‌ساز، از آن نوع که در هر هزار سال… ادامه مطلب درباره کتابِ خنده و فراموشی میلان کوندرا

بهانه‌ای برای نوشتن, دل نوشته

تجربه‌ی من از ابتلا به کرونا

پیش‌نوشت: همونطور که در نوشته قبلی: سالی که گذشت اشاره کرده بودم، سال گذشته، من هم مثل خیلی از مردم دنیا به این ویروس مبتلا شدم. راستش رو بخواهید حوصله نوشتن این تجربه رو نداشتم.  یه ایرادی هم که فکر میکنم دارم اینه که خیلی وقتها نمیتونم از نگفتن خیلی از جزئیات بگذرم. (اما سعی… ادامه مطلب تجربه‌ی من از ابتلا به کرونا

بهانه‌ای برای نوشتن, دل نوشته

سالی که گذشت

نه چیزی هست که بگویی، نه چیزی که با آن بگویی، نه چیزی که از آن بگویی، نه توانی برای گفتن، نه میلی به گفتن، اما باید گفت. ~ ساموئل بکت (به نقل از آرتور کریستال – در کتاب فقط روزهایی که می‌نویسم) *** شاید عمیق‌ترین چیزی که در سال ۹۹ – در کنار همه‌ی عجایب سال پیش که با… ادامه مطلب سالی که گذشت

بهانه‌ای برای نوشتن

خداحافظ برای همیشه هزاروسیصد

چه پایان سال ۹۹ پایانِ قرن باشد و چه سال دیگر، به هر حال واقعیت این است که با تمام شدن سال ۱۳۹۹ تا چند روز آینده، یک تجربه‌ی جدید و متفاوت در انتظارمان است. ما با ۱۳XY یا به عبارتی همان هزاروسیصدو… برای همیشه خداحافظی خواهیم کرد. از وقتی که چشم باز کردیم و… ادامه مطلب خداحافظ برای همیشه هزاروسیصد

بهانه‌ای برای نوشتن, درباره یک كتاب, دوست داشتنیها

درباره‌ی کتاب «فقط روزهایی که می‌نویسم»

پیش نوشت: توی هفته‌های اخیر چند تا ایده و مطلب توی ذهنم داشتم که بیام در موردشون توی وبلاگم بنویسم، اما هر بار گفتم ولش کن حالا. حالا بعدا. حالا فردا. الان این کار مهم‌تره. الان حوصله‌اش رو ندارم. الان چیزی به ذهنم نمیرسه. الان نمیتونم ذهنم رو مرتب کنم و … همین شد که… ادامه مطلب درباره‌ی کتاب «فقط روزهایی که می‌نویسم»

بهانه‌ای برای نوشتن, دل نوشته

چند حرف پراکنده از حال و هوای این روزهایم

یکی از دلچسب‌ترین خریدهای یک ماه گذشته‌ام، یک کیلو ارزن (به پیشنهاد مادرم) از یک عطاری، و یک بسته غذای خشکِ گربه (از یکی از پیجهای پت‌شاپ اینستاگرامی) بود. و لذت داشتن سهمی‌کوچک در سیر کردن چند تا از حیوانات نازنین در این سرمای زمستان. ارزن‌ها را  – و البته گاهی هم خرده‌های نان یا… ادامه مطلب چند حرف پراکنده از حال و هوای این روزهایم

بهانه‌ای برای نوشتن

کلاریتی مایکروسافت، ابزار مفیدی برای تحلیل UX و رفتار کاربران سایت

برای تحلیل رفتار کاربران سایتم (برای آرتینا)، من قبلا سایتها و ابزارهایی مثل hotjar را امتحان کرده بودم، اما به دلیل اختلالاتی که هر بار در عملکرد سایتم به وجود می‌آوردند، از خیرشان گذشتم و کنارشان گذاشتم. اما چند وقت پیش وقتی به یکی از اپیزودهای پادکست رادیو رشدینو گوش میدادم، با کلاریتی مایکروسافت آشنا… ادامه مطلب کلاریتی مایکروسافت، ابزار مفیدی برای تحلیل UX و رفتار کاربران سایت

بهانه‌ای برای نوشتن

آن موسیقی‌های غمگین زندگی

برای اینکه به موضوع اصلی که توی ذهنم هست برسم مجبورم از یک مقدمه شروع کنم و شاید بتونم یه آنالوژی بینشون برقرار کنم. توی مجتمع محل زندگی ما (احتمالا مثل خیلی از مجتمع‌های دیگه) دو تا آسانسور در کنار هم وجود داره. یکی بزرگتر (که مخصوص جابجا کردن بار و اسباب و اثاثیه است)… ادامه مطلب آن موسیقی‌های غمگین زندگی

الهام بخش, بهانه‌ای برای نوشتن, توسعه مهارتهای فردی, کتاب و زندگی

اشاره‌ای به یادداشت زیبای نشر گمان در کتاب پیاده‌روی ارلینگ کاگه

چند وقت پیش توی کتابفروشی کتابی را دیدم با عنوان: پیاده‌روی؛ و سکوت، در زمانه‌ی هیاهو (ارلینگ کاگه) از آنجایی که در کنار کتاب سکوت ارلینگ کاگه که متمم آن را در مطلبی با عنوان در ستایش سکوت | برای تمرین سکوت وقت بگذاریم (ارلینگ کاگه) معرفی کرده بود و اخیرا آن را با ترجمه دوست… ادامه مطلب اشاره‌ای به یادداشت زیبای نشر گمان در کتاب پیاده‌روی ارلینگ کاگه

بهانه‌ای برای نوشتن

حس‌های مشترک، تجربه‌های متفاوت

پیش نوشت: این نوشته‌ی من، احتمالا یک نوشته‌ی طولانی خواهد بود و اصل حرف من، تازه از میانه‌ی متن شروع خواهد شد. از اینکه وقت باارزشتون رو با این نوشته می‌گیرم عذر میخوام. *** تجربه‌ی تلخ اخیر محمدرضای عزیز: پاییز | یک عاشقانه کوتاه که همه‌ی ما رو به شدت تحت تاثیر قرار داد و… ادامه مطلب حس‌های مشترک، تجربه‌های متفاوت