الهام بخش, دل نوشته

آفتاب…

وقتی فکر می‌کنی که تاریکی همه‌جا رو در بر گرفته و بیش از هر وقت دیگری احساس تنهایی می‌کنی وقتی که بارون بی‌وقفه می‌باره و قرار هم نیست که قطع بشه وقتی حس می‌کنی که دیگه چیزی از خونه باقی نمونده حس می‌کنی که همه چیز از دست رفته بدون که بارون تا ابد نمی‌باره… ادامه مطلب آفتاب…

الهام بخش, دوست داشتنیها

اشاره‌ای به بخشی از صحبتهای محمدرضا شعبانعلی، درباره فرمت صوتی و فرمت مکتوبِ کتاب‌ها و نوشته‌ها

چند یادداشت (کامنت) محمدرضا شعبانعلی در قالب پاسخ به دوستانی که زیر پست اخیر او در اینستاگرام (درباره کتاب «فلسفه دوستی») در ستایش از فرمت صوتی مطالب و نوشته‌ها و همچنین کتابهای صوتی (در مقابلِ کتاب‌های غیرصوتی و کاغذی و نوشته‌های مکتوب) گفته بودند، نوشته بود. که خیلی دوست داشتم بخشهای زیادی از تحلیلهای او… ادامه مطلب اشاره‌ای به بخشی از صحبتهای محمدرضا شعبانعلی، درباره فرمت صوتی و فرمت مکتوبِ کتاب‌ها و نوشته‌ها

الهام بخش, دل نوشته

لحظات کوتاه و گذرایی برای اشتیاق

نمیدونستم اسم این نوشته رو چی بذارم. به این آهنگ منصور میخوام اشاره کنم (که گویا ورژن جدید یکی از آهنگهای قدیمی‌ترش هست که من تا حالا نشنیده بودمش) سایه‌بون واقعیتش، موضوع این نوشته در مورد خودِ این آهنگ هم نیست. اگرچه آهنگ قشنگ، (و به زبان عامیانه) آهنگ باحالیه و ازش لذت میبرم، منصور… ادامه مطلب لحظات کوتاه و گذرایی برای اشتیاق

بهانه‌ای برای نوشتن

prosper و موفقیت

پیش نوشت: جهت به روز کردن وبلاگ، گفتم چیزی را که چندوقت پیش، به عنوان یک نرمش ساده فکری بهش فکر می‌کردم اینجا بنویسم. ممکن است درست و دقیق نباشد. شما آن را بیشتر به عنوان تمرینی برای ریختن آنچه در ذهن می‌گذشت در ظرف کلمات، در نظر بگیرید. *** چند وقت پیش در کتابی… ادامه مطلب prosper و موفقیت

بهانه‌ای برای نوشتن

روز معلم – و چند عکس از معلم‌های دبیرستانم

هر سال، در روز معلم، معلم‌های مختلفی از برهه‌های مختلفی از زندگیمون رو به یاد میاریم. معلم‌های مدرسه، معلم‌های دانشگاه، معلم‌های زبان، و هر معلمی‌که شاید به هر طریقی در هر سنی چیزهایی از او یاد گرفتیم یا درسهایی آموختیم. دلمون برای خیلی از اونها، برای کلاس‌هاشون، شخصیت‌های منحصر به فردشون، و فضای خاصی که… ادامه مطلب روز معلم – و چند عکس از معلم‌های دبیرستانم

بهانه‌ای برای نوشتن, درباره یک كتاب

درباره کتابِ خنده و فراموشی میلان کوندرا

“در فوریه ۱۹۴۸، کلمنت گوتوالد (klement Gottwald)، رهبر حزب کمونیست به ایوان قصری به سبک معماری باروک در پراگ قدم گذاشت تا برای صدها هزار نفر از همشهریانش که در میدان قدیم شهر گرد آمده بودند سخنرانی کند. لحظه‌ای حساس در تاریخ چک بود – لحظه‌ای سرنوشت‌ساز، از آن نوع که در هر هزار سال… ادامه مطلب درباره کتابِ خنده و فراموشی میلان کوندرا

بهانه‌ای برای نوشتن, دل نوشته

تجربه‌ی من از ابتلا به کرونا

پیش‌نوشت: همونطور که در نوشته قبلی: سالی که گذشت اشاره کرده بودم، سال گذشته، من هم مثل خیلی از مردم دنیا به این ویروس مبتلا شدم. راستش رو بخواهید حوصله نوشتن این تجربه رو نداشتم.  یه ایرادی هم که فکر میکنم دارم اینه که خیلی وقتها نمیتونم از نگفتن خیلی از جزئیات بگذرم. (اما سعی… ادامه مطلب تجربه‌ی من از ابتلا به کرونا

بهانه‌ای برای نوشتن, دل نوشته

سالی که گذشت

نه چیزی هست که بگویی، نه چیزی که با آن بگویی، نه چیزی که از آن بگویی، نه توانی برای گفتن، نه میلی به گفتن، اما باید گفت. ~ ساموئل بکت (به نقل از آرتور کریستال – در کتاب فقط روزهایی که می‌نویسم) *** شاید عمیق‌ترین چیزی که در سال ۹۹ – در کنار همه‌ی عجایب سال پیش که با… ادامه مطلب سالی که گذشت

بهانه‌ای برای نوشتن

خداحافظ برای همیشه هزاروسیصد

چه پایان سال ۹۹ پایانِ قرن باشد و چه سال دیگر، به هر حال واقعیت این است که با تمام شدن سال ۱۳۹۹ تا چند روز آینده، یک تجربه‌ی جدید و متفاوت در انتظارمان است. ما با ۱۳XY یا به عبارتی همان هزاروسیصدو… برای همیشه خداحافظی خواهیم کرد. از وقتی که چشم باز کردیم و… ادامه مطلب خداحافظ برای همیشه هزاروسیصد

الهام بخش, درباره یک كتاب

چند پاراگراف از کتابِ پیاده روی (ارلینگ کاگه)

همانطور که چند وقت پیش در این نوشته: اشاره‌ای به یادداشت زیبای نشر گمان در کتاب پیاده‌روی ارلینگ کاگه اشاره کرده بودم، مشتاق خواندن کتاب پیاده روی ارلینگ کاگه (بعد از کتاب سکوت) بودم و آن را خواندم. می‌توانم بگویم پیاده روی به‌راستی یکی از قشنگ‌ترین و آرامش‌بخش‌ترین و شاید حتی اسرارآمیزترین تجربه‌های زندگی‌ام است. اگر… ادامه مطلب چند پاراگراف از کتابِ پیاده روی (ارلینگ کاگه)