چند خط حرف، از چند جا
جشن گرفتن برای روزهای عادی صبح که آماده میشدم بیام از خونه بیرون مامانم از توی اتاقش اومد بیرون و موبایلش دستش بود و بغض کرده بود. با بغض به سختی حرف میزد و گفت: شهرزاد. نمیدونم پسر آقا محمد (یعنی پسر پسرعمهام) چِش شده. مامانش توی پیج اینستاگرامش عکسهاش رو گذاشته و نوشته سه… ادامه مطلب چند خط حرف، از چند جا