درخششی از نور یک کتاب (رزم آور نور-۳)
رزم آور نور میداند که زیستن در وضعیت آرَمیدگی مطلق ناممکن است.
آموخته که هم چون کمان دار، برای پیکان افکندن به دوردست، باید کمان را کشیده نگاه دارد.
از ستارگان آموخته که درخشش، تنها با انفجار درونی ممکن است.
رزم آور نور مینگرد که اسب، در لحظه ی پرش از روی مانع، تمام ماهیچههایش را منقبض میکند.
لیک هرگز فشار را با عصبیت نمیآمیزد.
———
رزم آور نور، همواره میتواند میان صلابت و رحم، تعادلی برپا سازد.
برای نزدیکی به رویایش، او را اراده ای محکم باید، و ظرفیتی شگرف برای تسلیم.
هر چند هدفی دارد، اما راه رسیدن با آن، همواره سازگار با گمانه ی او نیست.
پس رزم آور انضباط و محبت را به کار میگیرد.
خدا هرگز فرزندانش را رها نمیکند – لیک برنامههای او نامشخص است و راه را بر اساس گامهای ما شکل میدهد.
انضباط و تسلیم، رزم آور را شور میبخشد.
روزمرگی هرگز نمیتواند رهنمای گامهای مهم باشد.
———
رزم آور نور دانستههایش را از راه، در اختیار دیگران نیز میگذارد.
آن که یاری میکند، یاری خواهد شد، و باید آن چه را آموخته، بیاموزاند. پس در کنار آتش مینشیند و ماجراهای نبرد روزش را تعریف میکند.
دوستی در گوشش میگوید: “چرا فوت و فنّت را این قدر باز بیان میکنی؟ نمیترسی مجبور شوی فتوحاتت را با دیگران تقسیم کنی؟”
رزم آور فقط لبخند میزند و پاسخ نمیدهد.
میداند اگر قرار است در پایان سفر به بهشتی خالی برسد، نبردش به زحمتش نمیارزد.
از کتاب: « رزم آور نور »
نویسنده: پائولو کوئیلو
رزم آور نور دانستههایش را از راه، در اختیار دیگران نیز میگذارد.
“رزم آور نور” من رو یاد “محمدرضا شعبانعلی” انداخت.
سلام شهرزاد:)
🙂 🙂 … خیلیی خووبه… آفرین.
اتفاقا دقیقا انتخاب بخش سوم رزم آور نور اونجا که دانستههاش رو از راه، در اختیار دیگران نیز میگذارد و … که نوشتم به خاطر این بود که من رو یاد او انداخت و شک نداشتم هر کسی که او رو بشناسه، با خوندن این بخش، اولین کسی که به یادش میاد او هست…
مرسی عزیزم که برام نوشتی 🙂
اینقدر این مرد بزرگه که در غیابش هم نمیشه براحتی درباره اش حرف زد.
چقدر خوبه که هست.:)
آره عزیزم منم فکر میکنم هرکی او رو بشناسه، رزم آور اون رو به یاد او میندازه.
امیدوارم او همیشه سلامت و شاد باشه:)
همینطوره آزاده جون…، ولی یه چیزی رو هم هیچوقت فراموش نکنیم،
اینکه : «تک تک ما میتونیم یک “رزم آور نور” باشیم.»:)
شاد باشی دوستم. 🙂